معنی ظریفی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ظریفی. [ظَ] (حامص) ظریف بودن. رجوع به ظریف شود.
ظریفی. [ظَ] (اِخ) شاعری از مردم چورلی شاگرد بهشتی. او را دیوانی است به ترکی.
ظریفی. [ظَ] (اِخ) از شعرای دوره ٔ سلطان بایزیدخان ثانی، از مردم قصبه ٔ کوینک. (قاموس الاعلام).
ظریفی. [ظَ] (اِخ) (شیخ عمرافندی) از شعرای متأخر عثمانی و از مشایخ طریقت سعدیّه، از مردم روسچق. وفات 1210 هَ. ق.
ظریفی. [ظَ] (اِخ) (محمدبیگ) از مردم ساوه و مرید حریفی است به زمان شاه طهماسب صفوی. وی به هندوستان رفت و بدانجا حرمت بسیار دید. این بیت از اوست:
دوش غوغای سگان تو به گوشم آمد
مُردم از رشک که آیا که گذشت از کویت.
ظریفی. [ظَ] (اِخ) رجوع به حسن چلبی شود.
(~.) [ع - فا.] (حامص.) خوش - طبعی.
ظریف بودن،
[مجاز] خوشطبع و شیرینگفتار بودن،
ظریف بودن ظرافت. زیرکی نازکی تنکی