معنی شناسایی
لغت نامه دهخدا
شناسایی. [ش ِ] (حامص) شناسائی. عمل شناختن. وقوف. معرفت. عرف.عرفان. تعریف. علم. شناخت. (یادداشت مؤلف). معرفت و علم و آگاهی و دانایی. (ناظم الاطباء):
همه در شناسایی اختران
فروگفته احوال گردون در آن.
نظامی.
شناساییش بر کس نیست دشوار
ولیکن هم به حیرت میکشد کار.
نظامی.
دمی با حق نبودی چون زنی لاف شناسایی
تمام عمر با خود بودی و نشناختی خود را.
وحید قزوینی.
- شناسایی دادن، خود را معرفی کردن به کسی که خود او را یا کسان او را از پیش می شناخته است. (یادداشت مؤلف). خود را به نشانیها شناساندن.
|| اعتراف. اقرار. (یادداشت مؤلف). || آشنایی. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). تعارف. معارفه. (یادداشت مؤلف).
فارسی به انگلیسی
Acquaintance, Definition, Detection, Identification, Knowledge, Publicity
حل جدول
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
Ausweis (m), Identifizierung (f), Kennzeichnung (f)
فرهنگ معین
آگاهی، معرفت، علم. [خوانش: (~.) (حامص.)]
فرهنگ عمید
آشنایی، آگاهی و دانایی،
معرفت،
مترادف و متضاد زبان فارسی
آشنایی، آگاهی، شناخت، معرفت
فرهنگ فارسی هوشیار
آشنایی آگاهی، معرفت علم.
فارسی به ترکی
tanınmak, tespit edilmek
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
432