معنی شمشیربران

حل جدول

شمشیربران

صل، حسام، صارم، بَتّار

فرهنگ فارسی هوشیار

قرضوب

‎ آفتابه دزد، شمشیربران


قرضاب

‎ شمشیربران، دزد، مستمند، خشکبارخور


قصال

‎ شیر از جانوران، شمشیربران

لغت نامه دهخدا

ددان

ددان. [دَ] (ع ص) مرد بی فایده. (منتهی الارب). || شمشیر کند. (از منتهی الارب) (مهذب الاسماء). || شمشیربران. (از لغات اضداد است) (منتهی الارب). شمشیر تیز.


باضع

باضع. [ض ِ] (ع اِ) دلال شتران. (منتهی الارب) (آنندراج). || حمال متاع مردمان. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که کالای قبیله را حمل میکند، چنانکه گویند: جاء باضع الحی. (ازاقرب الموارد). || (ص) شمشیربران. (منتهی الارب). سیف قطاع. ج، بَضَعَه. (اقرب الموارد). || آب گوارا. (از منتهی الارب) (آنندراج): ماء نمیر. زاکی. (اقرب الموارد).


مقصل

مقصل. [م ِ ص َ](ع ص) شمشیر بران.(مهذب الاسماء). سیف مقصل، شمشیربران.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و رجوع به مقصال شود. || لسان مقصل، زبان تیز گویا.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || جمل مقصل، شتر نری که هر چیز را با دندانهای خود خرد می کند.(از اقرب الموارد).


مقطع

مقطع. [م ِ طَ](ع اِ) گاز.(مهذب الاسماء). افزار بریدن و کازود و امثال آن.(منتهی الارب). ابزار و آلت بریدن و کازود و جز آن.(ناظم الاطباء). آنچه بدان چیزی برند.(ناظم الاطباء). آنچه بدان چیزی برند.(از اقرب الموارد). گاز که بدان زر و سیم و امثال آن برند.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ||(ص) سیف مقطع؛ شمشیربران.(از اقرب الموارد).


متباین

متباین. [م ُ ت َ ی ِ] (ع ص) متبائن. جدا شونده از یکدیگر. (آنندراج). از هم جدا شونده. (غیاث). مأخوذ از تازی متمایز و جدای از یکدیگر و دور از هم. (ناظم الاطباء). || مخالف. (فرهنگ فارسی معین): دیگر طرایق مختلف و متباین که اکابر فضلا و بلغا را بود و اگر از هر یکی انموذجی باز نمائیم به اطالت انجامد. (مرزبان نامه، از فرهنگ فارسی ایضاً). و رجوع به تباین شود. || (اصطلاح منطق) الفاظ بسیار که بر معانی بسیار دلالت کند، هر لفظی بر معنیی دیگر بی اشتراک، مانند انسان و اسب: و گمان افتد که هر دو لفظ مترادفند و نباشد، بلکه متباین باشد مانند سیف و حسام چه سیف شمشیر باشد و حسام شمشیربران. (اساس الاقتباس، از فرهنگ فارسی معین). و اما قسم دوم که الفاظ بسیار بر معانی بسیار دلالت کند هر لفظی بر معنیی دیگر بی اشتراک، آن را اسماء متباینه خوانند. (اساس الاقتباس، ایضاً). و رجوع به همین کتاب ص 9 شود. || (اصطلاح علم حساب) به اصطلاح حساب هر دو عددی را که با هم متماثل باشند و نه متداخل و نه متوافق مانند عدد 4 و 5. (ناظم الاطباء). دو عدد نامساوی را گویند که نسبت بهم اصم باشند بطوری که نه با عدد ثالثی وفق داشته باشند و نه بزرگتر بر کوچکتر قابل بخش باشد، مثل 10 و 7 به عبارت دیگر دو عدد نامساوی را نسبت به یکدیگر متباین گویند وقتی که مقسوم علیه مشترک آنها واحد باشد، یعنی جز واحد به عدد دیگری تقسیم پذیر نباشند درین صورت بزرگترین مقسوم علیه مشترک آنها همان واحد است مانند 26 و 15. مقابل متداخل و موافق. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به متباین شود.

معادل ابجد

شمشیربران

1103

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری