معنی مقصل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
مقصل. [م ِ ص َ](ع ص) شمشیر بران.(مهذب الاسماء). سیف مقصل، شمشیربران.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و رجوع به مقصال شود. || لسان مقصل، زبان تیز گویا.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || جمل مقصل، شتر نری که هر چیز را با دندانهای خود خرد می کند.(از اقرب الموارد).
فرهنگ فارسی آزاد
مِقصَل، بُرنده و تیز (شمشیر)، حاد و زننده (زبان)،
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.