معنی زودفهم
لغت نامه دهخدا
زودفهم. [ف َ] (نف مرکب) تیزفهم. (آنندراج). سریعالانتقال و آنکه به سرعت چیزی را درک نماید. (ناظم الاطباء). تیزهوش. تندفهم. زودیاب. سریعالانتقال. (فرهنگ فارسی معین).
فهم
فهم. [ف َ هَِ] (ع ص) مرد زودفهم و دانا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
سخن رس
سخن رس. [س ُ خ َ رَ / رِ] (نف مرکب) زودفهم. زیرک. با ادراک و با فراست. (ناظم الاطباء).
لوذع
لوذع. [ل َ ذَ] (ع ص) مرد چست تیزخاطر زیرک زودفهم چرب زبان فصیح [که] گویا پرگاله ٔ آتش است. لوذعی. (منتهی الارب).
فارسی به انگلیسی
Apt, Perspicacious, Quick
فارسی به عربی
متردد
حل جدول
سریعالانتقال
انگلیسی به فارسی
زودفهم
فرانسوی به فارسی
بیمناک , نگران , درک کننده , باهوش , زودفهم.
"apprhensive (adjectif; adverbe) "
بیمناک , نگران , درک کننده , باهوش , زودفهم.
سوئدی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
بیمناک، نگران، درک کننده، باهوش، زودفهم.
مترادف و متضاد زبان فارسی
احمق، دیرفهم، کمفهم، کندذهن، گول،
(متضاد) تندفهم، زودفهم
سریعالانتقال
تندفهم، تیزفهم، تندهوش، تیزهوش، زودفهم، زودیاب،
(متضاد) دیرفهم
عربی به فارسی
بیمناک , نگران , درک کننده , باهوش , زودفهم , دودل , مردد , درنگ کننده , تامل کننده , بی عزم , بی تصمیم , دو دل
معادل ابجد
142