معنی رکس
لغت نامه دهخدا
رکس. [رِ] (ع اِ) پلیدی. (منتهی الارب) (آنندراج). پلیدی مردم. (ناظم الاطباء). رجس. (یادداشت مؤلف) (از اقرب الموارد). || مردم بسیار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مردم بسیار یا جماعت. || بنایی که پس از ویرانی مرمت شود. || پل. (از اقرب الموارد).
رکس. [رَ] (ع مص) برگرداندن و اول چیزی را به آخر آن بردن. (از اقرب الموارد). برگردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). واپس گردانیدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). برگردانیدن و واژگون کردن. (یادداشت مؤلف). به حالت نخستین بردن. (منتهی الارب) (آنندراج). || اول چیزی بر آخر نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || رکاس بستن شتر را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به رکاس شود.
حل جدول
سینمای آبادان
رکس هریسون
برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد در سال 1964 میلادی
سینمای آبادان
رکس
برگرداندن
رکس
سینمای سوخته
رکس
برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد در سال 1964 میلادی
رکس هریسون
فرهنگ فارسی هوشیار
پلیدی، مردم بسیار، نو سازی شده
واژه پیشنهادی
اختلاف تفسیرها
اثری از رکس ستاوت
جنایت با کتاب
اثری از رکس هانتر استائوت
افعی
اورکیده سیاه
آقای سیندرلا
برنده اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد 1964
رکس هریسون
معادل ابجد
280