معنی دادوبیداد

حل جدول

دادوبیداد

فغان، فریاد

مترادف و متضاد زبان فارسی

دادوبیداد

جیغ، خروش، دادوفریاد، شیون، غریو، غوغا، فریاد، قیل‌وقال، ولوله


الم‌شنگه

دادوبیداد، سروصدا، شلوغی، غلغله، غوغا، قشقرق، کولی‌بازی، همهمه، هنگامه، هیاهو


جیغ

داد، دادوبیداد، زوزه، شیون، شیهه، صیحه، غریو، فریاد

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

انگلیسی به فارسی

fulminate

دادوبیداد راه انداختن


brawl

دادوبیداد


vociferation

دادوبیداد

اسپانیایی به فارسی

alborotar

دادوبیداد، سروصداکردن، نزاع وجدال کردن، جنجال.

فرهنگ معین

پالاپالی

(حامص.) سروصدا، هیاهو، دادوبیداد.

سوئدی به فارسی

gorma

دادوبیداد، سروصداکردن، نزاع وجدال کردن، جنجال،


gormande

دادوبیداد، سروصداکردن، نزاع وجدال کردن، جنجال،


trta-ov sen

دادوبیداد، سروصداکردن، نزاع وجدال کردن، جنجال،

معادل ابجد

دادوبیداد

36

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری