fulminate به فارسی | دیکشنری انگلیسی
-
(م ک) رعد وبرق زدن
-
غریدن
-
منفجر شدن
-
محترق شدن
-
باتهدید سخن گفتن
-
دادوبیداد راه انداختن
-
اعتراض کردن
-
فولمینات (ملح اسید فولمینیک که حاوى بنیان منفی CNO است)