معنی خوشرویی

خوشرویی. [خوَش ْ / خُش ْ] (حامص مرکب) بشاشت. طلاقت وجه. خندانی. خندان روئی:
و آنکه زاده بود به خوشخوئی
مردنش هست هم به خوشروئی.
نظامی.

ابرو فراخی

بشاشیت

بشاشت

Amiability, Seemliness

لطافه

أخَذَ بالحسنی

عسل افزودن

گشاده رویی

عمل خوشرو

خوشرویی خندانی خوشرویی شادمانی بسیار همیشه خندانی بشاشت.

خوشرویی جوانمرد گشتن

رخت خانه خوشرویی جوانمرد گشتن

(~.) (حامص.) خوشرویی، بشاشت.

فراخی (~. فَ) (حامص.) خوشرویی، گشاده رویی.

دلجویی، مهربانی، خوشرویی، مدارا.

شوخی، تحمل سخن تلخ با خوشرویی

1132