معنی خوشامدگویی
فرهنگ عمید
گفتن سخنی به مهمان تازهرسیده به عنوان خوشامد و تبریک ورود او،
[قدیمی] چربزبانی، تملق، چاپلوسی،
آشمالی
تملق، چاپلوسی، چربزبانی، خوشامدگویی،
پلوس
چربزبانی، خوشامدگویی برای فریب دادن،
مجامله
[مجاز] چربزبانی و خوشامدگویی،
[قدیمی] با کسی نیکویی و خوشرفتاری کردن،
چاپلوس
کسی که با چربزبانی و خوشامدگویی دیگری را فریب بدهد، خوشامدگو، چربزبان، متملق،
مزاج گویی
مطابق طبع و مزاج هر کس سخن گفتن و کسی را از خود نرنجاندن، خوشامدگویی،
چربزبانی
شیرینزبانی،
خوشامدگویی، چاپلوسی: دشمن، چو نکوحال شدی گرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چربزبانیش (ناصرخسرو: ۲۹۵)،
فارسی به انگلیسی
Glad Hand, Salute
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
چاپلوسی کردن، تملق گفتن، سخنانفریبنده گفتن، خوشامدگویی کردن
فرهنگ معین
(مص ل.) تندرست شدن، (اِمص.) تندرستی، و سقم الف - درست یا نادرست. ب - تندرست یا بیمار، آب گرم عبارت خوشامدگویی برای کسی که حمام کرده است به معنی: امیدوارم پس از حمام کردن تندرست باشید. [خوانش: (ص حَ) [ع. صحه]]
لغت نامه دهخدا
چاپلوسی. (حامص) تملق. چرب زبانی. خوشامدگویی. دُم لیسه. کرنش. ذَملَقه، چاپلوسی و با همدیگر نرمی نمودن. مَلِق، چاپلوسی و دوستی و نرمی بسیار کردن و به زبان بخشیدن نه به دل. (منتهی الارب): بر درگاه پادشاه چاپلوسی و چرب زبانی کردن. (کلیله ودمنه).
چو ویسه فتنه ای در شهدبوسی
چو دایه آیتی در چاپلوس.
نظامی (خسرو و شیرین).
بر در خرگه، سگان ترکمان
چاپلوسی کرده پیش میهمان.
مولوی.
به دلداری و چاپلوسی و فن
کشیدش سوی خانه ٔ خویشتن.
سعدی (بوستان).
از هواداری ما و تو چو مستغنی است یار
ای رقیب این چاپلوسی و لوندی تا بکی ؟.
کمال خجندی.
معادل ابجد
997