معنی حطی

لغت نامه دهخدا

حطی

حطی. [ح ُطْ طی] (اِخ) نام سومین صورت از صور هشتگانه ٔ حروف جمل.
- حاء حطی، حاء جیمی یعنی ح مقابل هاء هوز یعنی هاء دوچشم.

حطی ٔ. [ح َ ءْ] (ع ص) مرد فرومایه. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج).

حطی. [؟طی ی] (اِخ) لقب پادشاه حبشه که در قدیم به نجاشی ملقب بود. (ذیل اقرب الموارد از مقریزی).


شنتم

شنتم. [ش َ ت َ] (اِخ) ابوعاصم یا ابوسعید سهمی. صحابی است (یا آن شنیم به یای حطی است). (از منتهی الارب).


چبتن

چبتن. [چ َ ت َ] (اِ) انبانچه را گویند، و بجای تای قرشت یای حطی هم آمده است. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). انبانچه. (ناظم الاطباء).


کجله

کجله. [] (اِ) به هندی نام دوایی است و بعضی گویند بمعنی دوا با حای حطی است نه جیم. (برهان). رجوع به کُچُلَه شود.


میاستو

میاستو. [م َ] (اِ) نام معبدی است ترسایان را و با طای حطی هم آمده است که میاسطو باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع به میاسطو شود.


فصیج

فصیج. [] (اِ) شیر تازه دوشیده ای است که کف آن نشسته است. (فهرست مخزن الادویه). گویا مصحف فصیح است با حاء حطی. رجوع به فصیح شود.


قوین

قوین. [] (اِ) با یای حطی و نون و حرکت غیرمعلوم مرضی است که آن را به فارسی کهنکو و به عربی عرق النسا خوانند. (آنندراج) (برهان).


کرنبا

کرنبا. [ک ُ رِم ْ] (اِ) نوعی از ساز و ابزار درودگران است و به این معنی بجای بای ابجد یای حطی هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

حطی

ابجد

حل جدول

حطی

سومین لفظ حروف ابجد


سومین لفظ حروف ابجد

حطی

فرهنگ فارسی هوشیار

حطی

سیمین آمیزه در } ابجد ‎{ زشت کوته بالا: مرد (اسم) سومین ترکیب تذکاری از حروف ابجد که شامل ((ح)) ((ط)) و ((ی)) است.

فرهنگ معین

تنگی

کم عرضی، کم پهنایی، سختی، رنج، ق حطی. [خوانش: (تَ) (حامص.)]

معادل ابجد

حطی

27

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری