معنی جنگ‌وجدال

حل جدول

جنگ‌وجدال

ستیز، چالش، کارزار، تگاب، کلنجار، نبرد، رزم، مبارزه

فرهنگ عمید

ستیهندگی

ستیزه‌جویی،
گردنکشی، نافرمانی،
جنگ‌وجدال،


جنغولک بازی

شلوغ‌ کردن و جنگ‌وجدال بچگانه راه انداختن، مسخره‌بازی،


ستیز

جنگ‌وجدال،
دشمنی و سرکشی، ناسازگاری، کشمکش،
لجاج، عناد،


کارزار

جنگ‌وجدال، پیکار، نبرد: همی‌ تا برآید به تدبیر کار / مدارای دشمن بِه از کارزار (سعدی۱: ۷۳)،
میدان جنگ،


ستیزیدن

ستیزه کردن، جنگ‌وجدال کردن: چو جنگ آوری با کسی برستیز / که از وی گزیرت بود یا گریز (سعدی: ۵۳)،
دشمنی کردن،
سرکشی و ناسازگاری کردن،


پرخاش

درشتی و تندی از روی خشم، عتاب: چو پرخاش بینی تحمل بیار / که سهلی ببندد در کارزار (سعدی: ۱۲۳)،
[قدیمی] جنگ‌وجدال، کارزار، پیکار،
* پرخاش کردن: (مصدر لازم)
درشتی کردن، تندی کردن،
سخن درشت گفتن،
[قدیمی] پیکار کردن،

معادل ابجد

جنگ‌وجدال

117

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری