معنی ستیزیدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ستیزیدن. [س ِ دَ] (مص) جنگ و خصومت و پیکار نمودن. (آنندراج):
که نادان ز دانش گریزد همی
بنادانی اندر ستیزد همی.
فردوسی.
ابر از فزع باد چو از گوشه بخیزد
با باد در آویزد و لختی بستیزد.
منوچهری.
چو گوید آنکه آمد میر تا با خصم بستیزد
ز دو لشکر نماند هیچ سالاری که نگریزد.
فرخی.
مستیز که با او نه برآیی بستیز
نه تو نه چو تو هزار زنار آویز.
سوزنی.
چند گویی مست گشتم می بده
وقت مستی نیست مستیز ای غلام.
انوری.
خواجه از کبر آن پلنگ آمد
که همی با وجود بستیزد.
کمال الدین اسماعیل.
نهنگ آن به که در دریا ستیزد
کز آب خرد ماهی خرد خیزد.
نظامی.
نی دل که بشوی برستیزم
نی زَهره که از پدر گریزم.
نظامی.
هر آن کهتر که با مهتر ستیزد
چنان افتد که هرگز برنخیزد.
سعدی.
دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه دانا خود ستیزد با سبکبار.
سعدی (گلستان).
بر گیر شراب طرب انگیز و بیا
پنهان ز رقیب سفله مستیز و بیا.
حافظ.

فرهنگ معین

(س دَ) (مص ل.) نک ستیهدن.

فرهنگ عمید

ستیزه کردن، جنگ‌وجدال کردن: چو جنگ آوری با کسی برستیز / که از وی گزیرت بود یا گریز (سعدی: ۵۳)،
دشمنی کردن،
سرکشی و ناسازگاری کردن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

ستیزه کردن، جدال کردن، جنگ کردن،
(متضاد) سازش کردن، آشتی کردن، دشمنی ورزیدن، ناسازگار بودن، ناسازگاری کردن، لجاجت ورزیدن،
(متضاد) سازگارشدن

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) (ستیزید ستیزد خواهد ستیزید بستیز ستیزنده ستیزیده ستیزه) نزاع کردن جدال کردن، لجاجت کردن، داد و فریاد کردن. غوغا کردن، نافرمانی کردن گردنکشی کردن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر