معنی جابهجایی

حل جدول

جابهجایی

نقل و انتقال

انگلیسی به فارسی

group

گروه، گروه بندی - 1- (در یک برنامه ی ترسیم) عملی که موجی می شود تا کامپیوت با چند شیء مانند یک شیء واحد برخورد کند. هر یک از اشیای یاد شده، ویژگیهای خود را حفظ می کنند. نگاه کنید به combine که خلاف آن است. از همه ی مهمتر، اگر عنصر پیچیده ای از یک ترسیم دارید، گروه بندی اشیا طرح مناسبی است که به آنها امکان حفظ محل مربوط به خود را می دهد. اشتباه به وسیله ی ماوس و جابهجایی هر چیزی، امری آسان است، در صورت نیاز می توان اشیای گروه بندی شده را دوباره از حالت گروهی خارج کرد. 2- (در مدیر برنامه ی ویندوز 3.1) مجموعه ای از برنامه های کاربردی که تصاویر آنها دریک پنجره ی کوچک واحد قرار دارد همه ی آنها را میتوان در یک تصویر جای داد. گروه بندی برنامه ها به کاربربستگی دارد، هر برنامه ای در هر گروهی می تواند قرار گیرد، گروه بندی تصاویر مرتبط به هم، در پیدا کردن آنها به شما کمک می کند. به طور پیش فرض، هر بسته ی نرم افزاری تجاری، تصاویر خود را در گروههای مختلفی قرار می دهد، از این رو تا زمانی که تصاویر را در اطراف صفحه به حرکت در نیاورده اید، نرم افزاری که با یکدیگر استفاده می کنید، با هم روی صفحه ظاهر نمی شوند. درویندوز 95، گروهها به وسیله ی cascading menus (منوهای پی در پی) جایگزین شده و از start menu (منوی شروع) آغاز می شوند (گروهها تودر تو هستند). این حالت موجب قرار گرفتن موضوعات مرتبط با یکدیگر در یک گروه می شود.

فناوری اطلاعات

group

گروه، گروه بندی، 1، (در یک برنامه ی ترسیم) عملی که موجی می شود تا کامپیوت با چند شیء مانند یک شیء واحد برخورد کند. هر یک از اشیای یاد شده، ویژگیهای خود را حفظ می کنند. نگاه کنید به combine که خلاف آن است. از همه ی مهمتر، اگر عنصر پیچیده ای از یک ترسیم دارید، گروه بندی اشیا طرح مناسبی است که به آنها امکان حفظ محل مربوط به خود را می دهد. اشتباه به وسیله ی ماوس و جابهجایی هر چیزی، امری آسان است، در صورت نیاز می توان اشیای گروه بندی شده را دوباره از حالت گروهی خارج کرد. 2، (در مدیر برنامه ی ویندوز 3.1) مجموعه ای از برنامه های کاربردی که تصاویر آنها دریک پنجره ی کوچک واحد قرار دارد همه ی آنها را میتوان در یک تصویر جای داد. گروه بندی برنامه ها به کاربربستگی دارد، هر برنامه ای در هر گروهی می تواند قرار گیرد، گروه بندی تصاویر مرتبط به هم، در پیدا کردن آنها به شما کمک می کند. به طور پیش فرض، هر بسته ی نرم افزاری تجاری، تصاویر خود را در گروههای مختلفی قرار می دهد، از این رو تا زمانی که تصاویر را در اطراف صفحه به حرکت در نیاورده اید، نرم افزاری که با یکدیگر استفاده می کنید، با هم روی صفحه ظاهر نمی شوند. درویندوز 95، گروهها به وسیله ی cascading menus (منوهای پی در پی) جایگزین شده و از start menu (منوی شروع) آغاز می شوند (گروهها تودر تو هستند). این حالت موجب قرار گرفتن موضوعات مرتبط با یکدیگر در یک گروه می شود

سخن بزرگان

استیو چندلر

یک قهرمان خوب، تمرین خود را هرگز به امید شانس و نیکبختی رها نمیکند.

اگر شما به خودسازی، نوآوری، پیشرفت و دگرگونی باور داشته باشید، باید بدانید که برای به دست آوردن آنها، هیچ چیز بهتر از چشم و همچشمی نیست.

عشق، نه میآید و نه روی میدهد، بلکه عشق، آفریده میشود.

فراموش نکنید که "بدبینی"، همیشه راه نوآوری را میبندد.

اگر برای رسیدن به شادمانی و خشنودی تلاش نکنید، نه برای دیگران سودمند هستید و نه آن انرژی و نیروی آفریننده را برای رسیدن به هدف خود پیدا خواهید کرد.

سودمندترین و مثبتترین انرژی، زمانی به دست میآید که بتوانیم از محدودهی دایرهها، خود را فراتر ببریم و زمان آفرینش امکانات بیشتری را به خود بدهیم و آیندهی خود را از درون قاب کهنهی گذشتههای دور تماشا نکنیم.

انگیزهی نابودی آنچه بدان خو گرفتهایم، "ترس" است، ولی انگیزهی جابهجایی آن، عشق به آینده است و بر مبنای آن گونه از نوآوری است که به کامیابی میانجامد.

هرچه بیشتر بخوانید و تمرین کنید، از نیروی خلاقیت و انرژیهای مثبت بیشتری میتوانید برخوردار شوید.

نوآوری و خودسازی، در پی حرکت خودجوش آدمی به دست میآید و ارتباط این دو سبب، انکارناپذیر است.

اگر به کار همچون سرگرمی بنگریم، انرژی و نیروی آفرینندگی خود را بالا میبریم.

برای دست یافتن به سطح بالاتری از تجربه برای نوآوری و خودسازی، به دنبال فرصتهایی بگردید که برقرارکنندهی ارتباط های دوسویه باشد.

پیدا کردن یک هدف روشن و بزرگ، نخستین کامیابی است که برانگیزانندهی فرد و به آرزو درآورندهی وی در آفرینش راهها و راهکارها میباشد.

برخی از افراد گمان میکنند که نمیتوانند انسانهای آفرینندهای باشند و نوآوری، کار آنها نیست؛ حال آنکه درست نمیاندیشند و هر کس میتواند این ویژگی را داشته باشد.

اگر تنها یک بار روی ناتوانیهای خود تمرکز کنیم، آنها را به توانایی تبدیل خواهیم کرد؛ توانستنی که "نوآوری" در پی دارد.

روشن است که انسانهای کامروا همیشه کسانی هستند که میتوانند در گوشههای سلول زندان نیز سلولهای سازندهی مغز خود را پرورش دهند.

برای خودتان، آیین و تشریفاتی به وجود آورید که تنها از آن خودتان باشد و با یک راه "میانبر"، شما را به دگرگونی برساند.

بسیاری از مردم حتی از اندیشهی اینکه در آینده به کجا خواهند رسید، دچار هراس میشوند!

به ناگزیر نباید انسان مهمی باشیم و دیگران بیایند و سابقهی زندگی ما را بنویسند. ما میتوانیم سابقهی خود را همزمان با هر رویداد بنویسیم. با نوشتن هدفهای خود، به راستی، تاریخ آیندهی خود را "پیش از روی دادن" نوشتهایم.

هرچه بیشتر با خود و دیگران روراست باشیم، انرژی و تمرکز بیشتری به دست خواهیم آورد و دیگر نگران آن نخواهیم بود که به این چه گفتهایم و به دیگری چه!

با گشادهرویی و لبخند است که میتوانید همدلی و همدردی دیگران را جلب کنید.

اشتباه ما در این است که گمان میکنیم تنها داوری دیگران اهمیت دارد نه داوری خودمان.

اگر بتوانید بخشی از دانش و آگاهی خود را در زمینهی خودسازی به دیگران نیز بدهید، بر دگرگونیهای مثبت خویش خواهید افزود.

با بخشیدن تجربههای خود به دیگران، بیدرنگ، تجربههای تازهتری کسب خواهید کرد.

از خودتان وجودی بسازید که زیاد دربند پیشداوری دیگران نباشید.

بگذارید نیروهای مثبت تایید دیگران، چاشنی زندگیتان باشد، ولی غذای بنیادی زندگی خود را خودتان نپزید.

به سوی خوشبختی دیگران بروید تا راه خوشبختی خود را نیز هموار کنید.

نیروی اراده و سامان شخصی را تنها خودتان میتوانید در خودتان به وجود بیاورید؛ تنها باید اراده کنید.

نخستین گام برای بالا بردن نیروی اراده، باور کردن آن است.

فراموش نکنید که با رد کردن هر وسوسهی کوچک، کمی به توانا کردن ارادهی خود کمک کردهایم، حال آنکه با رد کردن وسوسههای بزرگ، این نیرو چند برابر خواهد شد.

اگر به نیروی اراده و توان خود باور داشته باشید، تیشه به ریشهی کامیابیهای خودتان زدهاید.

داشتن یک استاد خوب در زندگی انسان بسیار سودمند است؛ استادی که بتواند شناخت درون را به ما بیاموزد.

با سپردن خود به دست یک مربی آگاه، نه تنها ناتوانتر نمیشوی، بلکه احساس توانمندی بیشتری خواهی کرد.

پیشداوری خود شما دربارهی میزان گنجایش، توانایی و استعدادی که دارید، از هر کسی درستتر است؛ همان تواناییها و استعدادهایی که برای پدیدار شدن، چشمبراه دگرگونی شماست.

اگر در این اندیشه باشیم که برای زندگی کردن، یک دنیا زمان داریم، دچار اشتباه محض شدهایم و زمانهای خود را از دست دادهایم.

نخستین گام کامیابی در زمینهی دگرگونی، به چگونگی باورهای انسان مربوط میشود و باورها، سکوی جنبش و کنش او هستند.

در زندگی راستین، اگر ما نقش ایدهآل خود را باور کنیم و از عهدهی اجرای آن خوب برآییم، بدون تردید، بازیگر کامیابی خواهیم شد.

فراموش نکنید که رویهم رفته، "شادی"، یک گزینش است.

فراموش نکنید که اگر با عشق به سوی انجام کاری بروید، نه از آن کار خسته میشوید و نه احساس رنج و افسردگی خواهید کرد.

اگر پایهی شادمانی خود را، دستیابی به هدف ویژهای بدانید، در مسیر زندگی، به شدت احساس اندوه خواهید کرد.

یک فرد خوشبین، با اندیشهی بسیار، خود را دگرگون خواهد کرد. حال آنکه، یک فرد بدبین، نه میاندیشد و نه به کنش میپردازد.

یک فرد خوشبین به خوبی میداند که زندگی، بالا و پایین دارد و از پایین افتادنها هیچ هراسی ندارد و در آن زمان هم در اندیشهی چارهجویی است تا بتواند خود را از سختیها بیرون بکشد.

همهی احساسات ما از اندیشه و ذهنیاتمان ریشه میگیرند.

مهمترین سبب سازندگی و رسیدن به مرتبهی بالا، در کنترل و شیوهی اندیشهی خودتان است و بس.

در رویارویی با دشواریها، با کمک نردبان اندیشه، بالا روید و با اندیشه و بینش، به ایجاد طرحها و راهکارهای منطقی دست بزنید.

خندیدن، همهی مرزهای محدود اندیشه را ویران میکند و آمادگی انسان را برای پذیرش هر رویدادی بالا میبرد.

باید به یاد داشت که روند دگرگونی، از مسیر اندیشه میگذرد و نه از مسیر احساسات!

با اندیشیدن ژرف، همیشه راهکاری برای دشواریها پیدا خواهد شد و با انجام هرچه بیشتر کارهای کوچک، انرژیهای مثبت بیشتری به دست خواهید آورد.

اندیشیدن، همیشه انسان را به سوی خوشبینی میکشاند و خوشبینی، برابر با خودسازی و دگرگونی است.

یکی از سببهای مهم در "خودسازی" و ایجاد "دگرگونی" در زندگانی انسان، "جنبش" است.

یک هدف سزاوار پذیرش، باید در حد بالا بردن نیروی هیجانات و انگیزههای انسان باشد.

هر کسی میتواند با جای گرفتن در قالب نقشی که دوست دارد، به راستی، به آن بپیوندد.

هر کس میتواند برای خودش یک "ون گوگ" باشد و روز خودش را به سلیقهی خود رنگ بزند.

وجدان و شرافت راستین در انسان، زمانی بیدار میشود که بتواند به خودش "نه" بگوید.

مهمترین بخش تجسم پویا، نه تنها دستیابی به رویاست، بلکه ایجاد آن دگرگونیهایی است که نخست در درون انسان روی میدهد.

کلید خودسازی هر کس، با انجام هر کار مثبت کوچکی، قفل کامیابی را باز میکند، ولی به شرطی که هدف همهی کامیابیها، همین امروز باشد.

قهرمانان، الگوهای ایدهآل زندگی و روش دست یافتن به آنها را به انسان نشان میدهند.

زمانی که ایدههای بزرگ به آرامی ساخته میشوند، شاید آدمهای بزرگ هم باید به همان گونه ساخته شوند.

روند دگرگونی انسان، به تدریج پیش میرود و این که برخی میگویند "یا همه چیز یا هیچ چیز"، به هیچ روی، منطقی و درست نیست.

روند خودسازی از زمانی آغاز میشود که ابتدا انسان بداند به کجا میخواهد برسد.

خودسازی و رشد هر کس، تنها به خود آن شخص، بستگی دارد.

خودتان را از جرگهی دوستانی که شما را برای دستیابی به هدفهایتان پشتیبانی نمیکنند، با خوشرویی کنار بکشید، چرا که دوستان نزدیک، همیشه میتوانند در دگرگونی زندگی انسان کارساز باشند.

چشم و همچشمی به شما درس باارزشی میدهد و آن اینکه هر اندازه شما خوب باشید، همیشه کسی پیدا میشود که از شما بهتر است.

پذیرش دشواریها و پذیرفتن و دست و پنجه نرم کردن با آنها، یکی از ویژگیهای افراد خوشبین است.

بنیاد دگرگونی هر کس، از خود و با خودش آغاز میشود، البته به شرط آنکه این ارتباط درونی، ژرف، همیشگی و بس باشد.

آنچه انسان را به آواز خواندن برمیانگیزاند، همان آواز خواندن است.

انسان، بدون توجه و آگاهی نسبت به مرگ، که پایان بازی است، هرگز نمیتواند به زندگی خود، آن گونه که باید نزدیک شود.

با پرسیدن پرسشهای بسیار میتوانید ارتباطات خود را پایدار کنید و پایهی دگرگونیهای درخشانی را در زندگیتان بنا نهید.

برای کشف گنجایشهای خود باید پیوسته، بیشتر و بیشتر، به دورن خود سفر کنید.

یکی از روشهای نیرومند کردن خود در برابر آنچه بدان خو گرفتهاید، این است که نخست نیازهای خود را کشف کنید، سپس با یک ابزار بیگزندتر و کارسازتر، پاسخگوی بنیادین آن نیاز خود باشید.

اگر کاری را به راستی دوست داشته باشید، با انجام آن، ده برابر بیشتر از کارهای دیگر به نتیجه و کامیابی خواهید رسید.

با شکستها و پیروزیهای خود، شاد باشید. بکوشید در بازیها، برابر نشوید، بهتر شوید.

جوانان با هر شکستی بیشتر رشد میکنند و میآموزند که باختن، به چَم مرگ یا بیارزشی آنها نیست، بلکه سوی دیگر پیروزی است.

دشمن پیروزی ما، چیزی جز نگرانی و ترس نیست!

از ترک کردن خانهای که در آن سکونت دارید، هراس نداشته باشید. در ذهن خود، خانهای بزرگتر، تازهتر و شادتر بسازید و برای زندگی کردن در آنجا به هیجان درآیید.

از مخفیگاه درون خود بیرون بیایید و با بیباکی به میدان زندگی بروید تا دشواریها و ترسها را تجربه و با آنها مبارزه کنید.

اگر بتوانیم خود را در زیر جریان جاری ترس که مانند آبشاری بر سرمان میریزد، بگذاریم، ترسمان با همان قطرههای آب فرو میریزد و با احساسی سرشار از یک انرژی بیمانند روبرو خواهیم شد.

ترس از انجام هر کاری، با آغاز آن کار از بین میرود.

هر زمان که با شرایط منفی و ناامید کننده رویرو میشوید، در پی نابود کردن سرچشمه و ترسهای ناشی از آن باشید، پیدایش کنید و شاهد نتیجهی درخشان کار باشید.

یکی از اسرار مهم این جهان آن است که در پس هر هراسی، یک جایگاه امن و سودمند قرار دارد.

اگر به راستی میخواهید دگرگون شوید، دگرگونی شخص دیگری را در پیش گیرید، به او نیرو دهید و از راهنمایی، پشتیبانی و تشویقهای لازم برخوردارش کنید؛ آنگاه بنشینید و نتیجهی همهی اینها را در زندگی خودتان تماشا کنید.

ارتباط با انسانهایی که به مرحلهی رشد و دگرگونی رسیدهاند، نه تنها دلپسند و دلنشین است، بلکه بیشتر به مراحل مفید و نوآوریهای ارزندهای کشیده میشود.

اگر همچنان گرفتار پارهای از خویهای بد خود باشیم، رسیدن به مرحلهی دگرگونی و خودسازی برایمان دشوار است.

باید دانست که هیچ دگرگونی کوچکی، هر اندازه که ناچیز هم باشد، بیاهمیت نیست.

چشم و همچشمی، اگر سبب شور و هیجان شود، میتواند یکی از بزرگترین انگیزههای پیشرفت و دگرگونی باشد.

در هر سنی که باشید، چه پیر و چه جوان، میتوانید خود را دگرگون سازید.

ریشهی هر دگرگونی در اندیشیدن است.

زیاد هم دربند به ثمر رسیدن مو به موی رویاهایتان نباشید؛ چرا که مهمتر از آن، دگرگونی بزرگی است که با این روش، در منش راستین شما به وجود میآید.

فراموش نکنید که هر روز میتوانید رویای روز پیش را دگرگون کنید و چیز دیگری در ذهن خود بسازید، ولی هرگز نباید از گمان به دور باشید.

یکی از اصول دگرگونی، اهمیتی است که به زندگی امروز و اکنون خود میدهیم.

یکی از مهمترین راههای پیشرفت و دگرگونی، دریافت تاییدها و پشتیبانی درونی است.

اگر بخواهید آسوده دل شوید که هدف یا چشمانداز دلخواهی که پیش رو دارید، تا چه اندازه توانمند است، باید به کارآیی آن در مورد خودتان توجه کنید.

دانش، یک توانایی است. به دانشی که کسب کردهاید، ارج نهید.

یک هدف توانمند، شما را به پیش میراند.

هر زمان احساس کردید برای انجام کار دوست داشتنی خود پیر شدهاید، بدانید که پژواک منفی درونتان بلند شده است. این پژواک، یک پژواک دروغین است؛ یک دروغ محض است.

شادمان بودن، از همان روز زایش، حق طبیعی شماست و هیچ لازم نیست که وابسته به چیز دیگری باشد.

اگر خودتان را در یک شرایط دلخواه تصور کنید، بیشک، در قالب آن جای خواهید گرفت.

هدف، اگر خوب به آن پرداخته شود، تبدیل به انگیزهای میشود که بامدادان از خواب بیدارتان میکند، آن را احساس میکنید... عطرش را میبویید و مزهاش را میچشید.

افراد بدبین هرگز دوست ندارند با مسایل روبرو شوند. از آنجا که گمان میکنند باید هر کاری را درست و بدون کاستی انجام دهند، به راستی هیچ کاری را نمیتوانند انجام دهند.

همیشه یک دارایی بزرگ و دور از چشمداشت، در برابر یک تلاش بزرگ و به دور از چشمداشت، به وجود خواهد آمد.

اگر نتوانید دانش و آگاهی خود را در کنترل خویش درآورید، بدون شک دچار یک احساس بیگانگی و بیشتر از آن، بدبختی خواهید شد.

باید دانست که آگاهی و پذیرفتن "مرگ" است که به زندگی انسان، هیجانی را که بدان نیاز دارد، میدهد.

برای به دست آوردن چیزی که دوست دارید، هیچ کاری بهتر از گفتگو کردن با خود نیست؛ زیرا هیچکس بیشتر از خودتان به مسایل زندگیتان آگاهی ندارد و باز هم هیچکس بیشتر از خود شما، به مهارتها و تواناییهای شما آگاهی ندارد.

اگر بخواهید به راستی به شور و وجد بیایید، باید به گونهای وانمود کنید که این رویداد شورانگیز به راستی رخ داده است.

اگر کسی را دوست داشته باشید و شاد نباشید، به راستی، ارزش آن عشق را انکار و نفی کردهاید.

با توجه به اینکه بازیهای زندگی همیشه یا در حالت کنش است یا واکنش، شما باید پیوسته، زندگی خود را در راستای کنش بگذارید، نه واکنش.

بهترین روش برای درک راستین جهان، زمانی صورت میگیرد که خودتان را کمی از مسایل دور و بر خویش کنار بکشید و از راه دورتری به آن بنگرید.

کسانی که در شادمانی و همیاری به ما سهمی دارند، دوستان راستین به شمار میآیند.

هدف، باید به راستی یک هدف باشد؛ به گونهای به شمار رود که انگار به راستی وجود دارد، انگار نفس میکشد و زندگی میکند تا بتواند ایجاد جنبش و انرژی کند.

اگر روی همهی آن چیزهایی که در زندگی دوست دارید، تمرکز کنید، آنها را بیگمان به دست خواهید آورد.

بازیگران بزرگ، همیشه کسانی هستند که نقش و وجود خود را بازی میکنند و در نتیجه، به دل مینشینند و دوست داشته میشوند؛ در حالی که بازیگران ناکامروا به هیچ روی، در درون نقش نمینشینند.

برای به وجود آوردن عشق و دوستی، شادمانی و روی خوش، کارآیی بیشتری دارد و ترشرویی و ناخشنودی، هیچ گونه دشواری را از بین نمیبرد.

تا خودتان نخواهید، هیچ رویدادی پیش نخواهد آمد و هیچکس به انجام کاری که دوست ندارید، ناچارتان نخواهد کرد.

دوستی، یک گنجینه است؛ چرا باید به فراموشی سپرده شود؟

ذهن شما از آن خودتان است؛ باید آن را با آنچه دوست دارید، پُر کنید.

در گذشته زندگی نکنید، از زندگی در آینده بپرهیزید و ذهن خودتان را در همین امروزی که از آن شماست، متمرکز کنید.

در مورد آنچه در ذهن خود دارید، احساس مسئولیت داشته باشید تا بتوانید از یک ذهن مثبت و بزرگ برخوردار شوید.

مغز انسان به ماهیچهی بازو بسیار شباهت دارد. اگر با آنها کار شود، آشکار است که نیرومند و ورزیده میشوند، وگرنه، سست و از کار افتاده خواهند شد.

منفیگرایان، در ذهن خود، همیشه بدترین گونهی سناریویی را مینویسند که با هیچ تلاشی، امیدی به بهبودی آن نیست.

یک ذهن پرکار نمیتواند در یک جسم بیتکاپو به زندگی خود ادامه دهد.

ارتباط نزدیک با افراد مثبت، شاد و پرشور، نگاه ما را خودبهخود به سوی امکانات بیشتر زندگی متوجه میسازد.

ارزشهای حرفهای امروز، تنها به یک مسئله ارتباط دارد و آن، "مهارتهای کنونی" انسان است؛ مهارتهایی که به کلی در کنترل خود اوست؛ و این، یعنی اصول زندگی امروز.

اگر آغاز هر کاری از سوی شما باشد، از چیرگی خود در زندگی، شگفتزده خواهید شد.

با گذاشتن زمان برای گوشهنشینیها، به ندای درونتان گوش بسپارید؛ ندایی که کمتر آن را شنیدهاید. این همان ندایی است که دنیا را معنا میکند و تکیهگاه شما در هستی است.

باید توجه داشته باشید که همین شکل زندگی امروز شما، الگوی زندگی پایانیتان است و نمایانگر تصویر آیندهی شماست.

برای شکستهای زندگی، برنامهریزی کنید.

به هر چیز که بنگرید و هر چیزی را که ببینید، در زندگی شما رشد میکند. هرچه را هم که رد کنید، به پشت سرتان میافتد. اگر همیشه به سایهها بنگرید، بدون تردید، سایهها تبدیل به زندگیتان میشوند.

پذیرش وجودی مرگ، به چَم بیرنگ شدن انگیزههای زندگی نیست، بلکه این نوید را به ما میدهد که پس از مرگ نیز دوباره زاده خواهیم شد و دوباره برخواهیم خاست.

در رویارویی با جوهر بنیادی زندگی، جهان را به واکنش در برابر خویش وادار کنید.

در زمان نوشتن- نوشتن آنچه در دنیای رویا و گمان پروردهایم- باید از ته دل بنویسیم.

زمان را دریابید و از هم اکنون، زندگی تازهای را آغاز کنید.

زندگی ما با همهی دگرگونیهایش، در دست خودمان است. اکنون میخواهید آن را بیرمق و بیروشنایی بگذرانید، یا پر از شور و الهام؟

فرصتها، جواهر زندگی شما هستند. تنها باید بخواهید "شاد" باشید. این بنا، همان است که خودتان میسازید و برای یک عمر، ساکن آن میشوید.

همهی کسانی که هدف و چرایی در زندگی خود دارند، مفهوم زندگی را بیشتر درک میکنند.

هیچ هدفی بالاتر از این نیست که در زمان بیماری و مرگ، احساس کنید که خوب زندگی کردهاید و آنچه سبب شادمانیتان میشده است، انجام دادهاید.

یکی از روشها برای آسان کردن کارهای دشوار و پردردسر زندگی این است که کارهای غیر ضروری را بشناسیم و آنها را کنار بگذاریم.

معادل ابجد

جابهجایی

35

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری