معنی ثقت

لغت نامه دهخدا

ثقت

ثقت. [ث ِ ق َ] (ع مص) استوار داشتن. || اعتماد کردن. || درست شدن.

ثقت. [ث ِ ق َ] (ع اِمص) اطمینان. || خاطر جمعی: هر سخن که از سر نصیحت... رود... به راداء آن دلیری نتوان کرد مگر به عقل... شنونده ثقتی تمام باشد. (کلیله و دمنه). و اگر خردمندی به قلعه ای پناه گیرد و ثقت افزاید... البته به عیبی منسوب نگردد. (کلیله و دمنه). || استواری. (غیاث اللغه). ج، ثقات. و رجوع به ثقه شود.


اسماعیل

اسماعیل. [اِ] (اِخ) ابن آدم بن عبداﷲبن سعد اشعری. نجاشی در رجال خود گوید: از وجوه قمیان و ثقت بود. او راست کتابی، و آنرا علی بن احمد از محمدبن حسن بوسایطی از او روایت کند. شرح حال وی در قسمت اول خلاصهالاقوال و رجال ابن داود و دیگر کتب رجال یاد شده است. (تنقیح المقال ج 1 ص 126).

اسماعیل. [اِ] (اِخ) ابن امیه. شیخ طوسی در رجال خود او را از اصحاب سجاد (ع) شمرده. ابن حجر در تقریب وی را بنام اسماعیل بن امیهبن عمروبن سعیدبن العاص بن امیه اموی خوانده و گوید: ثقت است و بسال چهل وچهار یا پیش از آن درگذشت. ذهبی در مختصرگوید: سفیانی و بشربن مفضل از وی روایت کنند. شصت حدیث دارد. و بسال 129 هَ. ق. درگذشت. و میان این دوتاریخ تفاوت بسیار است. (تنقیح المقال ج 1 ص 130).

اسماعیل. [اِ] (اِخ) ابن عبدالخالق بن عبدربه بن ابی میمونهبن یسار، مولی بنی اسد کوفی. نجاشی او را از وجوه شیعه شمرده گوید: فقیه و از خاندان شیعی بوده. اعمام وی شهاب و عبدالرحیم و پدر او عبدالخالق همه ثقت بوده اند. اسماعیل از ابوعبداﷲ صادق و ابوجعفر باقر (ع) روایت کند. کتابی دارد که عده ای از او روایت کرده اند.شیخ طوسی نیز در کتب خود او را یاد کرده ولیکن گاهی جعفی و گاهی اسدی خوانده است. مامقانی در تنقیح المقال اقوال مختلف در توثیق و عدم توثیق او از متأخران آورده است. رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 136 و137شود.


حبیب

حبیب.[ح َ] (اِخ) ابن حسن قزار. مکنی به ابوالقاسم. وی از ابومسلم کجی و دیگران حدیث شنیده. حمامی و ابونعیم و دیگران از او نقل کنند. برقانی او را ضعیف دانسته، ابن ابی الفوارس و خطیب بغدادی در تاریخ بغداد و ابونعیم در حلیه او را ثقت دانسته اند. وفات او به سال 359 هَ. ق. واقع گردید. (لسان المیزان ج 2 ص 170).


حسکا

حسکا. [ح َ] (اِخ) قمی رازی. منتخب الدین در فهرست خود که در ج 25 بحارالانوار مجلسی چاپ شده است، گوید: نیای من شیخ امام شمس الاسلام حسن بن حسین بن بابویه قمی ساکن ری ملقب به حسکا فقیه ثقت بود. او نزد شیخ ابوجعفر در غری (نجف) همه ٔ مؤلفات وی قرائت کرده بود، و نزد سلار و ابن براج نیز تلمذ کرده بود. چنانکه دیدیم او جد منتخب الدین صاحب فهرست معروف و نسب او بدین طریق به وی میرسد: منتخب الدین علی بن عبیداﷲبن حسن (حسکا) بن حسین بن بابویه علی بن حسین بن موسی بن بابویه. رجوع به ابن بابویه و کتاب النقض ص 47، 51، 215، 184، 393 و 481 شود.


اکرم

اکرم. [اَ رَ] (ع ن تف) گرامی تر. (آنندراج) (ناظم الاطباء):
مصباح امم امام اکمل
مفتاح همم همام اکرم.
خاقانی.
چون باریتعالی او را از اکرم نفوس در مناقب و مفاخر شناخت لاجرم... مقدر ساخت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 458). || بخشنده تر. (یادداشت مؤلف) (آنندراج). کریمتر.
- امثال:
اکرم من حاتم.
اکرم من اسیری عنزه.
اکرم من الاسد.
اکرم من العذیق المرجب. (یادداشت مؤلف). || منزه تر. || بزرگتر. (ناظم الاطباء). بزرگتر. بزرگوارتر. ج، اکرمین. جج، اکارم. (یادداشت مؤلف). بزرگوارتر. ج، اکرمون. جج، اکارم. (مهذب الاسماء). || (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. (یادداشت مؤلف).
- اکرم الاکرمین، گرامی ترین گرامی تران. کنایه از خداوندتعالی: بعد از فضل اکرم الاکرمین و فیض ارحم الراحمین ثقت و اعتماد بر کفایت و شهامت تست. (سندبادنامه ص 50).

فرهنگ معین

ثقت

(مص ل.) اعتماد کردن، به کسی اعتماد داشتن، (ص.) کسی که مردم به او اعتماد کنند، (اِ.) اطمینان، استواری. [خوانش: (ثِ قَ) [ع. ثقه]]

فرهنگ فارسی هوشیار

ثقت

‎ استوار داشتن، درست شدن ‎ (مصدر) اعتماد کردن استوار داشتن، درست شدن، (اسم) اطمینان خاطرجمعی استواری، (صفت) کسی که مردم بگفتار و عمل او اعتماد کنند. جمع: ثقات.


ثانی الحال

دوم بار بار دوم: ((لیک درین مقام که ثانی الحال ضرر منتظر است ثقت کلی از کدام روی روی نماید ک))

فرهنگ عمید

ثقت

اعتماد، اطمینان،

حل جدول

معادل ابجد

ثقت

1000

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری