معنی ثعالبه
لغت نامه دهخدا
ثعالبه. [ث َ ل ِ ب َ] (اِخ) مؤلف قاموس الاعلام گوید ثعالبه قبیله ای از عرب باشند که در مغرب الجزائر ساکن بودند از اولاد ثعلب بن بکربن صفیره. مسکن این قبیله کوههای وانشریش بود و رئیس قبیله بنی توجین محمدبن عبدالقوی با آنان جنگی درپیوسته و ایشان را مغلوب و از موطنشان اخراج کرد و ثعالبه به مغرب اقصی شدند و مدت زمانی در تحت اداره ٔ رئیس خود در زیر حمایت امراء بنی عمرین بزیستند سپس در قرن هشتم هجری ابوحمویغمراسون با این طایفه جنگهای بسیار کرد و تمام این قبیله را محو و نابود ساخت.
ثعلبة
ثعلبه. [ث َ ل َ ب َ] (اِخ) ابن عامر. پیشوای ثعالبه، یکی از پانزده ٔ فرقه ٔ خوارج. (بیان الادیان).
معبدیه
معبدیه. [م َ ب َ دی ی َ](اِخ) فرقه ای از خوارج ثعالبه.(از اقرب الموارد). تیره ای از خوارج گروه ثعالبه اند و از یاران معبدبن عبدالرحمن می باشند، با فرقه ٔ اخنسیه در امر تزویج مخالفت ورزیده اند یعنی در تزویج دختران مسلمان با پسران مشرکان. و با گروه ثعالبه در امر زکات غلام و کنیز مخالفت کرده اند یعنی گرفتن زکات از آنان و دادن زکات به آنان.(از کشاف اصطلاحات الفنون). گروهی از خوارج اند که پس از ثعلبهبن مشکان به مردی از خوارج که معبد نام داشت گراییدند. این مرد درباره ٔ گرفتن زکات از بردگان یا بخشیدن آن به ایشان با همه ٔ ثعالبه مخالفت کرد و دیگر ثعالبه را که در آن باره چیزی نگفته بودند کافردانست و دیگر ثعالبه او را بدین سخن کافر شمردند.(از الفرق بین الفرق بغدادی ترجمه ٔ دکتر مشکور ص 96).
اصحاب رشید طوسی...
اصحاب رشید طوسی. [اَ ب ِ رَ دِ] (اِخ) پیروان رشید طوسی بودند که در اصل از ثعالبه بشمار میرفتند و آنها را عشریه نیز میخواندندو علت انشعاب آنان از ثعالبه این بود که میان رشید و زیادبن عبدالرحمن درباره ٔ گرفتن نیم عشر یا یک عشراز زمینهایی که با انهار و قنوات آبیاری میشدند اختلاف روی داد. رجوع به رشیدیه و ثعالبه و عشریه و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص 208 شود.
اخنسیه
اخنسیه. [اَ ن َ سی ی َ] (اِخ) فرقه ای از خوارج که از گروه ثعالبه و از یاران اخنس بن قیس میباشند. در احکام با ثعالبه موافقت دارند جز اینکه ثعالبه را امتیازیست از آنان به اینکه درباره ٔ کسی که از اهل قبله و در دارالتقیه باشد حکم بر ایمان یا کفر نکنند، مگر درباره ٔ کسی که ایمان یا کفر او نزد آنها معلوم شده باشد. و اغتیال و خدعه ٔ با مخالفان و سرقت اموال آنان را حرام دانسته اند. و از آنها نقل شده که تزویج مسلمات را با مشرکین قوم خود جایز میدانند. کذا فی شرح المواقف. (کشاف اصطلاحات الفنون).
شیبانیة
شیبانیه. [ش َ نی ی َ] (اِخ) گروهی از فرقه ٔ خوارج ثعالبه، و از یاران شیبان بن سلمه می باشند. عقیده ٔآنان با جبریه موافق است و قدرت حادثه را نفی کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). یکی از فِرَق ده گانه ٔ مذهب مشبهه. (بیان الادیان). هم اصحاب شیبان بن سلمه. قالوا بالجبر و نفی القدر. (از اقرب الموارد) (از تعریفات). رجوع به حروریه و خوارج و شیبان بن سلمه شود.
اصحاب ثعلبة
اصحاب ثعلبه. [اَ ب ِ ث َ ل َ ب َ] (اِخ) پیروان ثعلبهبن عامر بودند که با عبدالکریم بن عجرد نخست از یک طریقت پیروی میکردند ولی پس از چندی ثعلبه از آنان جدا شد و خود ببدعتهای دیگری قائل گردید. رجوع به ثعالبه و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص 207 و مقریزی ج 4 ص 179 و التبصیر ص 33 و الفرق بین الفرق ص 80 شود.
اصحاب مکرم
اصحاب مکرم. [اَ ب ِ م ُ ک َرْ رَ] (اِخ) پیروان مکرم بن عبداﷲ عجلی، ازجمله ٔ ثعالبه بودند ولی از آنها منشعب شدند و گفتند: تارک صلات کافر است از اینرو که خدا را نمیشناسد، همچنین مرتکبان دیگر کبایر را کافر میخواندند، چه عقیده داشتند گناهکاران همه خدانشناسند. و رجوع به مکرمیه و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص 211 و مقریزی ج 4 ص 170 و الفرق ص 82 و تبصیر ص 34 و اعتقادات ص 50 شود.
عجاردة
عجارده. [ع َ رِ دَ] (اِخ) فرقه ای از خوارج اصحاب عبدالرحمن بن عجردند، دراعتقادات با «نَجَدات » یکسانند جز آنکه اینان گویندطفل از هر تکلیفی مبراست تا آنکه بعد از بلوغ اسلام آورد و واجب است که پس از بلوغ او را به اسلام دعوت کنند و نیز گویند اطفال مشرکان در آتش جهنم خواهند بود. عجارده بده فرقه منشعب شده اند: میمونیه، حمزیه، شعیبیه، حازمیه، اطرافیه، خلفیه، معلومیه، مجهولیه، صلتیه، ثعالبه. (از شرح مواقف از کشاف). || عجارده اصحاب عبدالکریم بن عجرداند. (منتهی الارب).
مکرمیه
مکرمیه. [م ُ ک َرْ رَ می ی ِ](اِخ) فرقه ای از خوارج و از اصحاب مکرم عجلی.(از اقرب الموارد). طایفه ای از خوارج منسوب به محمدبن کَرّام یا مُکَرَّم اند. کرامیه.(ازمعجم متن اللغه). یاران مکرم عجلی هستند و ایشان معتقدند تارک نماز کافر است اما نه به جهت ترک نماز بلکه به جهت جهل نسبت به خدای تعالی.(از تعریفات جرجانی). ششمین فرقه از ثعالبه و پیرو ابومکرم هستند و گفتند هر که نماز خواندن را فروگذارد کافر است و کفر اوبرای این نیست که نماز را فروگذارده بلکه از جهت نادانی اوست به خداوند بزرگ و گفتند هر گناهکاری به خدا نادان است و نادانی به خدا کفر است و نیز قائل به وفا در دوستی و دشمنی شدند.(ترجمه ٔ الفرق بین الفرق عبدالقاهر بغدادی ص 98). گروهی از خوارج ثعالبه و از یاران مکرم عجلی هستند. تارک صلات و همگی مرتکبان کبایر را کافر شمارند و گویند ترک نماز و ارتکاب معاصی کبیره از جهل و نادانی در شناسایی حق از آدمی سرمی زند.(از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به همین مأخذ و الملل و النحل شهرستانی ج 1 ص 179 و کرامیه شود.
ثعالبة
ثعالبه. [ث َ ل ِ ب َ] (اِخ) فرقه ای از پانزده فرقه ٔ خوارج. (مفاتیح العلوم) (بیان الادیان). از اصحاب ثعلب بن عامر. این فرقه ولایت را درباره ٔ کودکان شرط دانند. خواه کوچک باشند یا بزرگ تا زمانی که انکار وحدانیت الهی بعد از رسیدن به حد بلوغ از آنها سرنزده باشد و از این گروه نقل است که گفته اند بر اطفال حکمی در دوستی و دشمنی نیست تا زمانی که به حد بلوغ رسند. و از غلام زرخرید در صورتی که به حد بی نیازی و مالداری برسند زکوه بستانند. و چون نیازمند گردند بدیشان زکوه دهند. و این گروه بر چهار تیره باشند. اخنسیه. معبدیه. شیبانیه. و مکرمیه. (کشاف اصطلاحات الفنون).
فرهنگ عمید
فرقهای از خوارج، پیروان ثعلبَهبن عامر،
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
فرقه ای از خوارج
معادل ابجد
608