معنی توقع

فارسی به انگلیسی

توقع‌

Expectancy, Expectation

فارسی به عربی

توقع

توقع

عربی به فارسی

توقع

پیش بینی , انتظار , سبقت , وقوع قبل از موعد مقرر , پیشدستی , امید , توقع , احتمال , حاملگی , بارداری , چشم داشت , پیش بینی کردن

پیش بینی کردن , انتظار داشتن , پیشدستی کردن , جلوانداختن , پیش گرفتن بر , سبقت جستن بر , چشم داشتن , منتظر بودن , حامله بودن , پیشگویی کردن , قبلا پیش بینی کردن

لغت نامه دهخدا

توقع

توقع. [ت َ وَق ْ ق ُ] (ع مص) چشم داشتن. (زوزنی) (دهار) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). چشم داشتن به وقوع چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چشم داشت و امید و انتظار و آرزو در خواست. (از ناظم الاطباء). ترقب و انتظار. چشم داشت. بیوسیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و با لفظ داشتن و کردن مستعمل است. (آنندراج): غایت نادانی است... توقع دوستان... بی وفاداری. (کلیله و دمنه). توقع به کرم اخلاق خداوندی آن است که به بخشیدن خون او بر بنده منت نهند. (گلستان). توقع به کرم اخلاق مردان چنان است که یکی روز به نان و نمک با ما موافقت کنید. (گلستان).
گر گدا پیشرو لشکر اسلام بود
کافر از بیم توقع برود تا در چین.
سعدی (گلستان).
توقع براند ز هر مجلست
بران از خودت تا نراندکست.
سعدی (بوستان).
طمع بود شعرا را ز اسخیا لیکن
توقع از شعرا رسم اسخیا نبود.
سلمان ساوجی.
رجوع به ترکیبهای این کلمه شود.


توقع داشتن

توقع داشتن. [ت َ وَق ْ ق ُ ت َ] (مص مرکب) چشم براه بودن و انتظار داشتن و امید داشتن. (ناظم الاطباء). چشم داشتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): بکتوزون پیش ابوالحرث رفت و فایق در خدمت بود و بکتوزون در اکرام مورد از امیر ابوالحرث زیادت از آنچه دید توقع می داشت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 204). وزیر... گفت:... سلطان روی زمین بر تو گذر کرد چرا خدمتی نکردی... گفت: سلطان رابگوی توقع خدمت از کسی دارد که توقع نعمت از تو دارد. (گلستان). گفت: ای برادر چو اقرار دوستی کردی توقع خدمت مدار. (گلستان).
توقع دارم از شیرین دهانت
اگر تلخ است و گر شیرین جوابی.
سعدی.
صائب به زر قلب دهد یوسف خود را
هر کس که توقع ز عزیزان صله دارد.
صائب (ایضاً).
توقع مدار از کسی دستگیری
به از سایه ٔ خود عصائی نیابی.
واله ٔ هروی (از آنندراج).
رجوع به توقع و توقعکردن شود.


توقع کردن

توقع کردن. [ت َ وَق ْق ُ ک َ دَ] (مص مرکب) خواهش کردن. خواستن. تمنی کردن. درخواست کردن: اگر مثلاً در ملک، مشارکت توقع کنی مبذول است. (کلیله و دمنه). از حسن قیام به قضای حقوق انعام و اکرام که درباره ٔ او فرموده بودتوقع کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 341).
در وصل ازو توقع مکتوب می کنم
با طاقتی مرا به دیار دگر کشید.
صائب (از آنندراج).
رجوع به توقع و توقع داشتن شود.

فرهنگ معین

توقع

(تَ وَ قُّ) [ع.] (مص ل.) چشم داشتن، انتظار به دست آوردن چیزی یا انجام کاری را داشتن.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

توقع

چشمداشت

فرهنگ فارسی هوشیار

توقع

چشم داشتن، امید و انتظار

فرهنگ فارسی آزاد

توقع

تَوَقُّع، انتظار وقوع داشتن،

فارسی به ایتالیایی

توقع

pretesa

esigenza

فرهنگ عمید

توقع

انتظار حصول چیزی داشتن،
در انتظار وقوع امری بودن،
چشمداشت،
امید، خواهش،

حل جدول

توقع

چشمداشت

مترادف و متضاد زبان فارسی

توقع

امید، انتظار، بیوس، تقاضا، چشم‌داشت، خواست، مدعا

معادل ابجد

توقع

576

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری