معنی تقاطع

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

تقاطع

اجتمع، تقاطع


محل تقاطع

عبور


نقطه تقاطع

ترکیز

عربی به فارسی

تقاطع

تقاطع , چهار راه

لغت نامه دهخدا

تقاطع

تقاطع. [ت َ طُ] (ع مص) ازیکدیگر بریدن. (زوزنی). بریدن دو گروه از یکدیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باهم قطع نمودن یکدیگر را. (غیاث اللغات) (آنندراج). ضد تواصل. (اقرب الموارد). حصه حصه شدن ارحام. || جدا شدن پاره ای از چیزی. (از اقرب الموارد). از هم جداشدگی. || قطع کردن دو چیز همدیگر را از وسط و مانند خاج واقع شدن دو چیز بر روی هم. (ناظم الاطباء): چهارراه محل تقاطع دوراه است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).

حل جدول

تقاطع

فیلمی با بازی مجید مظفری


تقاطع خیابان

چهارراه

مترادف و متضاد زبان فارسی

تقاطع

برخورد، تلاقی، چهارراه، یکدیگر را قطع کردن، برخورد کردن،
(متضاد) تباعد

فرهنگ معین

تقاطع

(مص ل.) یکدیگر را قطع کردن، قطع کردن دو خط یکدیگر را، (اِمص.) برخورد، قطع. [خوانش: (تَ طُ) [ع.]]

فرهنگ عمید

تقاطع

چهارراه،
(ریاضی) نقطه‌ای که در آن دو یا چند خط یکدیگر را قطع ‌کنند،
(اسم مصدر) از هم بریدن و جدا شدن،
(اسم مصدر) [قدیمی] یکدیگر را قطع کردن،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تقاطع

برشگاه، چهار راه

کلمات بیگانه به فارسی

تقاطع

برشگاه

فرهنگ فارسی هوشیار

تقاطع

از یکدیگر بریدن


تقاطع گاه

بریدنگاه

معادل ابجد

تقاطع

580

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری