معنی تقاطع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تقاطع. [ت َ طُ] (ع مص) ازیکدیگر بریدن. (زوزنی). بریدن دو گروه از یکدیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باهم قطع نمودن یکدیگر را. (غیاث اللغات) (آنندراج). ضد تواصل. (اقرب الموارد). حصه حصه شدن ارحام. || جدا شدن پاره ای از چیزی. (از اقرب الموارد). از هم جداشدگی. || قطع کردن دو چیز همدیگر را از وسط و مانند خاج واقع شدن دو چیز بر روی هم. (ناظم الاطباء): چهارراه محل تقاطع دوراه است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).

فرهنگ معین

(مص ل.) یکدیگر را قطع کردن، قطع کردن دو خط یکدیگر را، (اِمص.) برخورد، قطع. [خوانش: (تَ طُ) [ع.]]

فرهنگ عمید

چهارراه،
(ریاضی) نقطه‌ای که در آن دو یا چند خط یکدیگر را قطع ‌کنند،
(اسم مصدر) از هم بریدن و جدا شدن،
(اسم مصدر) [قدیمی] یکدیگر را قطع کردن،

حل جدول

فیلمی با بازی مجید مظفری

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

برشگاه، چهار راه

کلمات بیگانه به فارسی

برشگاه

مترادف و متضاد زبان فارسی

برخورد، تلاقی، چهارراه، یکدیگر را قطع کردن، برخورد کردن،
(متضاد) تباعد

فرهنگ فارسی هوشیار

از یکدیگر بریدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر