معنی بی‌تجربگی

حل جدول

بی‌تجربگی

ناآزمودگی

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌تجربگی

خامی، ناآزمودگی، ناپختگی، ناشیگری،
(متضاد) آزمودگی، خبرگی، کارکشتگی


ناپختگی

بی‌تجربگی، خامی، ناشیگری،
(متضاد) پختگی


تازه‌کاری

بی‌تجربگی، ناآزمودگی، ناشیگری، نوپیشگی،
(متضاد) کهنه‌کاری


خامی

ناپختگی، ناآزمودگی، خام‌دستی، بی‌تجربگی، ساده‌دلی، کالی


ناآزمودگی

بی‌تجربگی، خامی، ناپختگی، ناشیگری،
(متضاد) آزمودگی


ناشیگری

بی‌تجربگی، تازه‌کاری، خامی، ناآزمودگی، ناپختگی،
(متضاد) تبحر


حذاقت

استادی، تبحر، چیره‌دستی، پختگی، آزمودگی، خبرگی، زیرکی، مهارت،
(متضاد) بی‌تجربگی، خامی


کاردانی

آزمودگی، استادی، بصیرت، تخصص، حذاقت، خبرگی، کارآیی، کارآزمودگی، مهارت، وقوف 2، فوق‌دیپلم،
(متضاد) بی‌تجربگی

فرهنگ عمید

ناشی گری

بی‌تجربگی، تازه‌کاری،


غرارت

غفلت،
جوانی، ناآزمودگی، بی‌تجربگی،


ناشیانه

ویژگی آنچه از روی ناشی‌گری و بی‌تجربگی انجام شود،
(قید) با‌ناشی‌گری، از روی ناشی‌گری و بی‌تجربگی،


غرار

مغرور شدن،
فریب خوردن،
بی‌تجربگی، ناآزمودگی،


خام کاری

بی‌تجربگی: به عشق اندر، صبوری خام‌کاری‌ست / بنای عاشقی بر بی‌قراری‌ست (نظامی۲: ۲۱۲)،


بچگی

بچه بودن،
(اسم) دوران کودکی: از همان بچگی باهوش بود،
بی‌تجربگی،
(صفت نسبی، منسوب به بچه) مربوط به بچه،

معادل ابجد

بی‌تجربگی

647

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری