معنی بروشک

لغت نامه دهخدا

بروشک

بروشک. [ب ُ ش َ] (اِ) خاک، که به عربی تراب گویند. (از برهان) (از لغت فرس اسدی):
در شب هجرم که سر زد گریه ٔ با دود آه
در بروشک از سرشکم سبزه میروید سیاه.
قطب الدین.

حل جدول

بروشک

خاک و غبار


خاک و غبار

بروشک

فرهنگ عمید

بروشک

خاک، گرد، غبار،

فرهنگ فارسی هوشیار

بروشک

گرد وغبار

معادل ابجد

بروشک

528

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری