معنی بدهیکل

مترادف و متضاد زبان فارسی

بدهیکل

بدترکیب، بدشکل، بدمنظر، بی‌قواره، زشت،
(متضاد) خوش‌هیکل، خوش‌اندام، جمیل، جمیله


خوش‌هیکل

برازنده، خوش‌اندام، خوش‌شکل، خوش قدوقامت، شکیل، موزون،
(متضاد) بدهیکل، بی‌قواره


خوش‌اندام

خوش‌ترکیب، خوش‌ریخت، خوش‌شکل، خوش‌قدوقامت، خوش‌قامت، خوشگل، خوش‌هیکل، متناسب،
(متضاد) بدقواره، بدهیکل، بداندام


خوش‌قیافه

خوبرو، خوش‌ترکیب، خوش‌سیما، خوشکل، زیبا، زیبارو، صبیح،
(متضاد) بدقیافه، زیبااندام، خوش‌هیکل،
(متضاد) بدهیکل

واژه پیشنهادی

انگلیسی به فارسی

unwieldy

بدهیکل

فرهنگ عمید

بدریخت

بدشکل، بدهیکل، زشت‌اندام،


بدقیافه

بدشکل،
بدهیکل، بداندام،


کردنگ

ابله، احمق، کودن،
بدهیکل،

سوئدی به فارسی

ohanterlig

سنگین، گنده، بدهیکل، دیر جنب، صعب،

فرهنگ فارسی هوشیار

تکل

(اسم) گوسفند شاخ دار قوچ، جوان بلند قد، بی اندام بدهیکل درشت هیکل، امرد درشت اندام.

معادل ابجد

بدهیکل

71

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری