معنی کردنگ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کردنگ. [ک َ دَ] (ص) دنگ. دنگل. (فرهنگ فارسی معین).گردنگ. کردنگل. دیوث. (برهان) (آنندراج). پشت پایی. هیز. غلتبان. (یادداشت مؤلف). || ابله. (برهان) (آنندراج). احمق. (فرهنگ فارسی معین). || بی اندام. (برهان) (آنندراج). بدهیکل. (فرهنگ فارسی معین). کرتنکلا. رجوع به گردنگ و کردنگل شود.

فرهنگ معین

ابله، احمق، بد - هیکل، بداندام. [خوانش: (کَ دَ) (ص.)]

فرهنگ عمید

ابله، احمق، کودن،
بدهیکل،

فرهنگ فارسی هوشیار

احمق، کودن، نفهم

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر