معنی امیرنظام

لغت نامه دهخدا

امیرنظام

امیرنظام. [اَن ِ] (اِخ) رجوع به امیرکبیر (میرزا تقی خان) شود.

امیرنظام. [اَ ن ِ] (اِخ) حسنعلی خان... گروسی. از رجال دوره ٔ ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه بود. رجوع به مجله ٔ یادگار سال 3 شماره ٔ 6 و 7 و مجله ٔ یغما سال 8 صص 369- 373 شود.


فراهانی

فراهانی. [ف َ] (اِخ) میرزا تقی خان امیرنظام. رجوع به امیرکبیر شود.


حبیب اصفهانی

حبیب اصفهانی. [ح َ ب ِ اِ ف َ] (اِخ) (میرزا...) معروف به حبیب افندی، معلم ادبیات فارسی در استانبول. وی کتابی به نام «دستور سخن » در دستور زبان فارسی نگاشت وآن را در استانبول به سال 1287 هَ. ق. چاپ کرد و سپس مختصر آن را به سال 1308 هَ. ق. در همان جا به نام «دبستان پارسی » طبع کرد. در دیباچه ٔ دبستان گوید:من بنده ٔ شرمنده حبیب اصفهانی پس از نوشتن دستور سخن و چاپ آن به اهتمام بندگان حسنعلی خان امیرنظام چون دیدم که نسخه ٔ آن مطول است خواستم... آن را مختصر کنم... و این محصول چند سال تعلیم خود را مسمی به اسم دبستان پارسی گردانیدم ». برون گوید: وی در پایان قرن نوزدهم میلادی در استانبول وفات یافته است و در میان گویندگان متأخر در هزل سرائی با عبید زاکان همسری بلکه بر وی تفوق داشته، در آخر عمر به استانبول رفت، و به عضویت انجمن معارف انتخاب گردید و در آنجا کتاب خط و خطاطان را به ترکی تألیف و به سال 1305 هَ.ق. چاپ کرد. وی دیوان بسحاق اطعمه و نظام قاری را تصحیح و به سال 1303 هَ. ق. در چاپخانه ٔ ابوالضیاء در غلطه ٔ استانبول چاپ کرد و منتخب و کلیات عبید زاکان را با مقدمه ٔ فارسی خود و مقدمه ای به زبان فرانسه از مسیو فرته در استانبول در چاپخانه ٔ ابوالضیاء توفیق به سال 1303 هَ. ق. (1885م.) چاپ کرده است. رجوع به تاریخ ادبیات ایران بروان ج 3 ص 264 و 286 و 369 و الذریعه ج 7 ص 179 و ج 8 ص 160 و فهرست نمونه ٔ خطوط خوش کتابخانه ٔ سلطنتی شود.


فرخ قاجار

فرخ قاجار. [ف َرْ رُ خ ِ] (اِخ) نواب امیرزاده فریدون میرزا خلف عباس میرزا نایب السلطنه بود. در زمانی که عباس میرزا به انتظام بلاد شرقی ایران توجه کرد وی را نایب الولایه ٔ آذربایجان فرمود و محمدخان امیرنظام را به پیشکاری وی استقلال داد. پس از جلوس محمدشاه وی به دارالخلافه احضار شد و مأموریت اداره ٔ سرحدات استرآباد و گرگان و ریاست قوای آن حدود بدو تفویض گردید. پس از آن به جای نصرت الدوله فیروزمیرزا، به حکومت فارس منصوب شدو مؤلف (رضاقلی هدایت) را که تا آن زمان در خدمت نصرت الدوله بود به خدمت خویش مخصوص داشت. پس از دو سال او را به تهران احضار کردند و به حکومت خراسان گماشتند. وی در آن دیار نظم و امنیت تمام برقرار کرده ترکمانان سرخس و مرو را گوشمالی داد. سرانجام در 1271هَ.ق. در مشهد مقدس رحلت نمود. وی در علوم مختلف دستی داشت و گاه به نظم فارسی روی می آورد و مثنوی میسرود. از او قصایدی نیز در دست است. (از مجمعالفصحا ج 1 ص 44). در تغزلات او گاه ابیات لطیف دیده میشود:
بختم مساعد آمد و اقبال شد بلند
تا از خجند آمدم آن ترک ارجمند
برخاستم به عزم پذیره ز جایگاه
چونانکه خیزد از سر آتش همی سپند
بشتافتم به سان خدنگ از زه کمان
در زیر پاکشیده یکی بادپا سمند
در دشت چون غزالی و در کوه چون عقاب
در بحر چون نهنگی و در نار چون نوند
دیدم فراز بور، فروزنده همچو هور
رویی که می ربود دل و عقل هوشمند.
رجوع به مجمعالفصحاء ج 1 ص 44 شود.


سعیدخان

سعیدخان. [س َ] (اِخ) (مؤتمن الملک) میرزا سعیدخان (1231- 1301 قمری) مؤتمن الملک وزیر امور خارجه ناصرالدین شاه. این شخص ابتدا از ملاهای خوش نویس و فاضل گرمرود آذربایجان و به ملامحمد سعید انصاری معروف بود. در ذی القعده ٔ 1264 هَ.ق. که ناصرالدین شاه بهمراهی میرزا تقی خان امیرنظام از تبریز برای جلوس به تهران می آمد ملامحمد سعید در قریه ٔ باسمنج برای تقدیم عرض حالی بخدمت امیر رسید. امیر چون خط و ربط اورا پسندید وی را بخدمت خود گرفت و هنوز تهران نرسیده او را منشی و کاتب اسرار خود کرد چنانکه در تمام مدتی که امیر بر سر کار بود یک قسمت از احکام و دستورهای او بخط خوش همین ملاسعید که بعدها میرزاسعید شد صادر میگردید. بعد از فوت میرزا محمد علیخان شیرازی وزیر دول خارجه که در هیجدهم ربیعالثانی 1268 اتفاق افتاد میرزاسعید از طرف ناصرالدین شاه بلقب خانی و دبیری مهام خارجه یا به اصطلاح امروزی به کفالت آن وزارتخانه منصوب شد و در ربیعالثانی 1269 رسماً به وزارتخارجه برقرار گردید و بعدها لقب مؤتمن الملک یافت.
دوره ٔ اول وزارت خارجه میرزا سعیدخان مؤتمن الملک از 1269 ثا 1290 یعنی بیش از بیست و یکسال طول کشید تا آنکه در این سال اخیر چون میرزا حسین خان سپهسالار پس از افتادن از صدارت از طرف ناصرالدینشاه به وزارت خارجه منصوب شد میرزا سعیدخان بتولیت آستانه ٔ رضوی رفت. در 1297 پس از عزل سپهسالار بار دیگر مؤتمن الملک به وزارت خارجه برگشت و این بار در این مقام بود تا بسن هفتاد در سال 1301 قمری درتهران وفات یافت. میرزا سعیدخان در انشاء و حسن خط و احاطه بر اشعار عربی و فارسی در عهد خود کم نظیر بود. (وفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی) (مجله ٔ یادگار سال پنجم شماره 1 و 2). رجوع به مؤتمن الملک شود.


ایرج

ایرج. [رَ] (اِخ) (... میرزا) جلال الممالک، فرزند غلامحسین میرزا پسر ملک ایرج بن فتحعلی شاه در اوایل رمضان 1291 هَ. ق. در تبریز متولد شد. غلامحسین میرزا اسم او را ایرج نهاد ولی بپاس احترام اسم جد خود تا چندی امیرخان نامیده میشد. وی پس از تحصیل بدستور امیرنظام گروسی بسمت معاونت و مدیری مدرسه ٔمظفری در تبریز مشغول شد؛ و در سال 1309 هَ. ق. ازطرف مظفرالدین شاه به لقب امیرالشعرایی ملقب گردید. در سال 1314 هَ. ق. با امین الدوله به تهران آمد. درسال 1314 پس از چندی با دبیر حضور (قوام السلطنه) عازم اروپا شد. پس از بازگشت از اروپا از طرف پیشکار آذربایجان، ریاست اطاق تجارت به او سپرده شد و در دارالانشاء مقام ارجمندی باو داده شد. و در سال 1319 هَ. ق. باتفاق نظام السلطنه بتهران آمده و درسال 1319 به خمسه رفت. سپس در اداره ٔ گمرک استخدام گردید چندی در گمرک کرمانشاه و مدتی در ریاست صندوق پست و گمرک کردستان مشغول خدمت بود. سرانجام از گمرک کناره گیری کرد و به تهران آمد. در زمان وزارت مرحوم رفیعالدوله داخل خدمت معارف شد و کابینه ٔ آن وزارتخانه را تأسیس کرد و در سال 1326 هَ. ق. باتفاق مخبرالسلطنه که فرمانفرمای آذربایجان بود با حفظ مقام خود در معارف به تبریز رفته و کابینه ٔ ایالتی را که تا آن وقت سابقه نداشت تأسیس نمود، سپس از راه قفقاز بتهران آمد و در وزارت معارف اداره ٔ موزه را بنیاد نهاد. در سال بعد بسمت معاونت حکومت به اصفهان رفت و بعد به حکومت آباده مأمور شد. دوباره به گمرک داخل گشته بانزلی (بندر پهلوی) رفت و در مراجعت از آنجا از کار گمرک کناره گرفته داخل مالیه شد و ریاست دفتر محاکمات را عهده دار گردید. بعلت انتحار فرزند ارشدش جعفرقلی میرزا تهران را ترک گفت و بسمت معاونت مالیه به خراسان رفت.از تاریخ ورود مستشاران آمریکائی ببعد گاهی تفتیش و زمانی شغل معاونت را داشت تا رفته رفته از کار کناره گرفت و منتظر خدمت شد. یکسال و نیم بعد روز دوشنبه 28 شعبان 1343 هَ. ق. مطابق با 22 اسفند ماه 1304 هَ. ش. در اثر سکته ٔ قلبی درگذشت. ایرج همانطوری که از مجموعه ٔ اشعارش پیداست سبکی خاص دارد. با زبانی ساده و بدون تصنع سخن میگوید. دیوان او مکرر به چاپ رسیده است. این قسمت از مثنوی شاه و جام وی است:
پادشهی رفت بعزم شکار
با حرم و خیل بدریا کنار
خیمه ٔ شه بر لب رودی زدند
جشن گرفتند و سرودی زدند
بود در آن رود یکی گردآب
کز سخطش داشت نهنگ اجتناب
ماهی از آن ورطه گذشتی چو برق
تا نشود در دل آن ورطه غرق
بسکه از آن لجه بخود داشت بیم
ازطرف آن نوزیدی نسیم
..........................................
عشق کند جام صبوری تهی
آه من العشق و حالاته.
(از دیوان ایرج میرزا چ تهران سال 1307 هَ. ش.).


دارالفنون

دارالفنون. [رُل ْ ف ُ] (اِخ) مدرسه ٔ عالی معروفی که بهمت میرزا تقی خان امیرنظام فراهانی وزیر نامدار و عالیقدر ناصرالدین شاه قاجار تأسیس شد.«دارالفنون در پنجم ربیعالاول 1268 هَ. ق. یعنی سیزده روز قبل از قتل آن مرد بزرگ با هفت نفر معلم اتریشی و عده ای مترجم که از میان محصلین اعزامی به فرانسه در 1260 انتخاب شده بودند، از طرف ناصرالدین شاه گشایش یافت. شاگردانی که در آن پذیرفتند از خانواده های اعیان و اشراف بودند و چهارده تا شانزده سال داشتند و عده ٔ آنان که بدواً بنا بوده 30 نفر باشد بعداً به 150 تن بالغ گردید. برای اینکه در روابط ایران و دو دولت روس و انگلیس اشکال جدیدی پیدا نشود، امیرکبیر معلمین خارجی را از اتریش که از ممالک معظم آنروزبود، و با ایران مرز مشترک نداشت استخدام کرد ولی بعد از امیرکبیر عده ای نیز از ایتالیا و آلمان و فرانسه استخدام گردیدند. شعبه های تحصیلی این مدرسه عبارت بود از: پیاده نظام، سواره نظام، توپخانه، مهندسی، پزشکی و جراحی، داروسازی و کان شناسی. در تمام شعب، زبان فرانسه و علوم طبیعی و ریاضی و تاریخ و جغرافیا تدریس میشد و بعدها زبان انگلیسی و روسی و نقاشی و موسیقی را در برنامه وارد کردند و به این ترتیب مدرسه شامل دروسی از متوسطه و موادی از تعلیمات عالیه و فنی بود. شاگردان دارالفنون نه فقط مجانی تحصیل میکردند، بلکه از طرف دولت به آنها لباس متحدالشکل داده میشد و ناهار را نیز در مدرسه بخرج دولت صرف میکردند و چند سال اول وظیفه ای دریافت مینمودند. کسانی که در امتحانات نمره ٔ عالی میگرفتند به اخذ جائزه و اضافی حقوق نائل میگردیدند. در تاریخ طولانی مملکت این نخستین بار است که دولت مستقیماً اقدام بتأسیس آموزشگاه نموده و تمام مخارج تأسیس و نگاهداری و اداره ٔ آن را بر عهده گرفته و اولین دفعه است که دولت برای خود مسئولیتی در امر تعلیم و تربیت قائل شده و بهمین جهت است که سال 1268 هَ. ق. را مبداء تحول و دوره ٔ جدید در فرهنگ باید شمرد. البته اقدام عباس میراز و میرزا عیسی قائم مقام و محمدشاه در اعزام یک تا پنج نفرمحصل به اروپا نشانه ٔ احساس مسئولیت دولت بود ولی دامنه و دوام نداشت. دارالفنون با معلمین اروپایی آن در شناساندن تمدن اروپا و فرهنگ جدید مغرب زمین عامل بسیار مؤثری بود. فارغ التحصیلهای آن که در ظرف چهل سال از 1100 نفر تجاوز کردند و اغلب از خانواده های مهم و متنفذ بودند، در نشر این فرهنگ کوشیدند و مطالبی که در آن مدرسه با آن آشنا شده بودند در جامعه ٔ خود انتشار دادند... یکی از کارهای نافعی که معلمین و مترجمین و فارغ التحصیلهای دارالفنون کردند ترجمه و تألیف کتب درسی بود که در چاپخانه ٔ مدرسه به طبع میرسید و میان محصلین و کسانی که شائق بودند توزیع میگردید...» (تاریخ فرهنگ ایران عیسی صدیق صص 334-337).


امیرکبیر

امیرکبیر. [اَ ک َ] (اِخ) میرزاتقی خان، پسر محمدباقر فراهانی، ملقب به اتابک اعظم و امیر نظام و امیرکبیر. بزرگترین رجل سیاسی دو قرن اخیر ایران و از بزرگترین وزرای ایران در دوره ٔ اسلامی است. وی در حدود سال 1223 هَ.ق. متولد شد. از دوره ٔ کودکی و جوانی امیرکبیر اطلاعات درستی در دست نیست، همین قدر معلوم است که در دستگاه میرزا ابوالقاسم قائم مقام بزرگ شده و همانجا خواندن و نوشتن را فراگرفته است.وی بر اثر استعداد فطری که داشت در سنین جوانی علوم و فنون لازم را فراگرفت تا آنکه در عنفوان شباب مردی قوی اراده و خردمند و باتجربه و کاردان بار آمد و دردستگاه محمدخان زنگنه که در آن موقع مقام امیرنظامی عباس میرزای ولیعهد را در آذربایجان داشت وارد گردیدو مشغول خدمت دولت شد و در سلک مستوفیان وی درآمد. در دستگاه امیرنظام (محمدخان زنگنه) خدمات برجسته و قابل تقدیری انجام داد و بر اثر حسن تدبیر و نشاط طبیعی و حافظه ٔ قوی و اراده ٔ خستگی ناپذیری که در انجام دادن کارها و وظایف، از خود نشان میداد امیرنظام را بر آن داشت که روزبروز بر حسن نظر و توجه مخصوص درباره ٔ او بیفزاید و بقدری محرم و نزدیک شود که در کلیه ٔ امور کشور از جزئی و کلی با او مشورت نماید و او را در کارها دخالت دهد. میرزا تقی خان بر اثر حسن سلوک و آشنائی کامل که به آداب معاشرت با مأموران خارجی داشت توجه عباس میرزای ولیعهد را جلب کرد و هنگامی که خسرومیرزا فرزند فتحعلی شاه (یا نوه ٔ فتحعلی شاه) را در شوال 1244 برای پوزش خواهی از قتل گری بایدوف بپایتخت روسیه نزد امپراتور نیکلای اول مأمور کردند میرزاتقی خان نیز بهمراهی وی اعزام شد. میرزاتقی خان پس از بازگشت از مأموریت بر اثر لیاقتی که از خود نشان داده بود بمقام وزارت نظام آذربایجان رسید و ملقب بوزیر نظام گردید. در سال 1245 هنگامی که نیکلای اول امپراتور روسیه بقصد سرکشی، شهرهای گرجستان و قفقاز را دیدن میکرد بوسیله ٔ نامه ای از محمدشاه قاجار دعوت نمود که به ایروان برود و یکدیگر را ملاقات کنند ولی محمدشاه چون قصد لشکرکشی به افغانستان و تسخیر هرات داشت بجای خود ولیعهد ناصرالدین میرزا را که در آن موقعبیش از هفت سال نداشت و در آذربایجان بسر می برد بهمراهی چند تن از مردان کاردیده روانه ٔ ایروان کرد. میرزا تقی خان درین سفر بهمراهی محمدخان زنگنه (امیرنظام) و چند تن دیگر به ایروان رفت و مورد توجه امپراتور روسیه قرار گرفت. همچنین در اختلافات دو دولت ایران و عثمانی میرزا تقی خان بنمایندگی از طرف دولت ایران با دویست تن از افسران کاردیده و رجال آزموده به ارزروم رفت و مدت چهار سال در این شهر با نماینده ٔ دولت عثمانی در حضور نمایندگان دو دولت روس و انگلیس درمذاکره بود تا اینکه توانست در روز شانزدهم جمادی الثانی سال 1262 موضوع اختلافات دو دولت را در طی عهدنامه ای شامل نه فقره فیصله دهد و حقوق دولت ایران را در محمره و اراضی جانب شرقی ولایت زهاب پایدار سازد.
میرزا تقی خان پس از مراجعت به ایران دوباره به پیشکاری ولیعهد منصوب گردید و پس از آنکه محمدشاه در ششم شوال 1264 در تهران وفات یافت بسلطنت رسیدن ولیعهد (ناصرالدین میرزا که در تبریز بود) با وجود مدعیان تاج و تخت و خردسالی ولیعهد و دور بودن از پایتخت خالی از اشکال نبود، لیکن میرزا تقی خان با تدبیر و تمهید مقدماتی نخست در چهاردهم شوال ناصرالدین میرزا را باتشریفات خاصی در حضور قنسولهای خارجی مقیم تبریز بتخت نشانید و سپس درصدد تهیه ٔ مقدمات سفر شاه بتهران برآمد و شخصاً به احضار و مرتب ساختن قشون پرداخت بطوریکه در ظرف مدت چند روز دوازده ارابه توپ و هشت هنگ سرباز و مقداری تجهیزات آماده ساخت و شاه را از تبریز بسوی تهران حرکت داد. ناصرالدین شاه در باسمنج تبریز منشور لقب و مقام امارت نظامی را که سابقاً با محمدخان زنگنه بود بمیرزا تقی خان وزیر نظام تفویض کردو او را بلقب امیرنظام ملقب ساخت و در چمن توپچی بلقب امیرکبیر اتابک اعظم سرافرازش کرد. ناصرالدین شاه در هیجده ذیقعده ٔ سال 1264 بتهران رسید و در شب 22 ذیقعده مقام صدارت عظمی را با اختیارات تمام و با یک توپ جامه ٔ فاخر و مطرز بمروارید به میرزا تقی خان داد.
میرزا تقی خان وقتی بصدارت ایران رسید که امور کشوری بکلی خراب و سازمان داخلی کشور بکلی ازهم گسیخته و خزانه ٔ دولت بر اثر بی کفایتی حاجی میرزا آقاسی و عدم توازن هزینه و درآمد بکلی تهی گردیده بود زیرا بواسطه ٔ اغتشاشات و وجود ملوک الطوایفی بیشتر مالیات نقاط مختلف کشور بسهولت وصول نمی شد و مقداری هم که عاید دولت می گردیدبجیب حکام شهرستانها میرفت و مبلغ بسیار کمی از آنها بمرکز می رسید و آن مقدار را هم حاجی میرزا آقاسی صرف حفر قنوات و ساختن توپهای بی مصرف و حقوق گزاف درباریان و شاعران و مصارف بیهوده و حقوق زیاده ازحد شاهزادگان می کرد، فرمانداران در شهرستانها در نتیجه ٔ ضعف حکومت مرکزی هر یک خود را شاهی می دانستند و برخی از ایلات و عشایر خودسری اختیار کرده بودند و از اطاعت حکومت مرکزی سرپیچی می کردند. عبور و مرور کاروانها و مسافران در راهها بر اثر ناامنی بحدی رسیده بود که هیچکس نمی توانست با خیال آسوده از شهری بشهری برود و حتی عبور و مرور در کوچه های تنگ و تاریک پایتخت هم در شب و گاهی در روز خالی از مخاطره نبود. وضع قضائی مملکت بسیار نامرتب و نابسامان بود. ارتشاء در کلیه ٔ امور بحد اعلی رواج داشت. بعلاوه فتنه ٔ محمدحسن خان سالار پسر اللهیارخان آصف الدوله صدراعظم سابق فتحعلی شاه در خراسان که در اواخر ایام سلطنت محمدشاه شروع شده بود بر نابسامانی و هرج و مرج اوضاع کشور افزوده و پریشانی خاطر اولیای دولت را فراهم آورده بود.
امیرکبیر که وضع خراب و درهم و برهم و تشکیلات ویران و ازهم پاشیده ٔ داخل کشور را بخوبی می دانست در درجه ٔ اول شروع به تصفیه ٔ دستگاههای دولتی و عزل و نصب مأموران کشوری و لشکری نمود و برای تصدی هر شغلی شایسته ترین و صدیقترین افراد را انتخاب کرد و رشته ٔ هر کار را به اهلش سپرد. بعد از تقسیم کارها باصلاح مالیه ٔ کشور پرداخت و وقتی که دفتر خرج و دخل مملکتی را بررسی کرد جمع مخارج را دو کرور (یک ملیون) تومان بیشتر از درآمد کل کشور یافت. برای توازن دخل و خرج باصلاحات زیر دست زد: 1- طرز وصول درآمد را تغییرداد و وصول درآمد را از روی ممیزی بطور عادلانه مقررداشت، برخی از مالیاتهای بی موضوع را ملغی ساخت و دربعضی موارد مالیات جدیدی وضع کرد. 2- از هزینه های بی موضوع و حقوق گزاف درباریان و شعرا و شاهزادگان و حتی شاه تا حدی که ممکن بود کاست. این امر یعنی کم کردن حقوق درباریان و شاهزادگان و دیگر اشخاص موجب خشم و غضب درونی آنان گردید و دلها را از کینه ٔ امیرکبیر پر کرد. 3- از بخشش ها و هزینه های بی مورد جلوگیری کرد و نگذاشت مشتی متملق اخاذ که دور شاه را گرفته بودند بعناوین مختلف اخاذی و جیب خود را پر کنند. 4- از دست اندازی شاه بخزانه و جواهرات سلطنتی ممانعت بعمل آورد. 5- هزینه و درآمد کل کشور را طوری حساب کرد که در سال مجموع کل درآمد دو کرور تومان بیش از مجموع کل مخارج کشور باشد و این دو کرور تومان برای احتیاط در خزانه ٔ دولت ذخیره شود تا اگر موقعی دولت بخواهد لشکرکشی و یا مخارج اساسی نماید سیم و زر مسکوک در خزانه ٔ دولت بحد کافی موجود باشد.
امیرکبیر بزودی در سراسر ایران امنیتی که نظیرآن کمتر دید شده بود برقرار ساخت. مسافران و کاروانها با خیال راحت در تمام کشور گردش می کردند. دزدی و راهزنی بکلی منسوخ شده بود. امیرکبیر پس از اصلاح مالیه باصلاح قشون پرداخت. خود امیر اغلب روزها صبح زود بسربازخانه میرفت و اسلحه و مهمات را بازدید میکرد. افواج نظامی موظف بودند که همه روزه به مشق و تعلیمات نظامی بپردازند. همچنین برای هر هنگ پزشکی معین کرد. امیرکبیر بوضع اقتصادی و مسأله ٔ صادرات و واردات توجه کامل کرد و از واردات حتی المقدور جلوگیری کرد وچون در آن موقع احتیاج بمصنوعات خارجی مثل امروز نبود بتأسیس کارخانه های دستی برای رفع احتیاجات کشور همت گماشت و در اندک مدتی مال التجاره های خارجی را دربازارهای ایران بی مشتری گذاشت. شالهای امیری بازار شالهای کشمیری را بکلی از رونق انداخت. قلمکارها و ابره و قدکها و اطلس ها و زریها و مخملهای امیری اصفهان و یزد و کاشان بکلی بازار پارچه های البسه ٔ خارجی را کساد کرد. همچنین ظروف کاشی و چینی قم و بلور ایران رواج کامل پیدا کرد. زراعت نیشکر مازندران و خوزستان را توسعه داد و کشاورزان را تشویق کرد و از پرداخت مالیات معاف داشت. با این ترتیب بود که در اندک مدتی مقادیر کل شکر سرخ مازندران و شکر خوزستان برای فروش در بازارهای داخلی فراهم شد و بتجارت شکر خارج نقصان کلی وارد آمد. زراعت زعفران و برخی از ادویه ٔ خارجی را در خراسان توسعه داد. از نظر ایجاد رقابت درمقابل صنایع خارجی کارگران و صنعتگران ایرانی را بانواع ممکن تشویق کرد و آنان را وادار نمود که با صنایع خارجی رقابت کنند. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در کتاب منتظم ناصری در ضمن وقایع سال 1267 و 1268 می نویسد: در تهران و اصفهان کالسکه هایی ساختند که بخوبی کالسکه های ممتاز فرنگ بود. امر معدن قراچه داغ نظم گرفت. شال کرمانی بطوری ترقی کرد که مشتبه بشال کشمیر گردید. شکر مازندران را بطوری تصفیه نمودند که مثل شکر هندوستان شد. قطران که برای مصارف توپخانه از روسیه وارد می شد در رحمت آباد گیلان بخوبی و باندازه ٔ کفایت ساخته شد. زراعت پنبه در ارومیه توسعه داده شد. در بلوک ناپنج مازندران تصفیه ٔ آهن را بدرجه ٔ کمال رسانیدند.
در مورد امور قضایی با اینکه امیر بعلت نامساعد بودن محیط و مقتضیات زمان نمی توانست تغییرات کلی در اساس قضائی کشور بدهد با وجود این باصلاح برخی از محاضر شرع پرداخت و کسانی را که احکام ناسخ و منسوخ یا احکام برخلاف حقیقت صادر می کردند برکنار ساخت و اشخاص متقی و فقیهان پرهیزگار را متصدی امور قضائی کرد. امیرکبیر برای آنکه از روابط درباریان و روحانیان و دیگران با بیگانگان مقیم تهران آگاهی حاصل کند ونیز مأموران وظیفه شناس را از خائنان تشخیص دهد اداره ٔ سرّی مخصوص که هویت و مشخصات کارکنان آن کاملاً مخفی بود در تهران دایر کرد. این اداره در کار مأموران دولتی و امنیت کشور و تسلط دولت بر امور تأثیر شگرفی بخشید. امیرکبیر بمنطقه ٔ زرخیز خوزستان توجه کافی مبذول داشت، برای ساختن سدهای خوزستان اوامر مؤکدی صادر کرد و مأموران مخصوص را بدان منطقه اعزام داشت.
از اقدامات مهم امیرکبیر تأسیس دارالفنون تهران بود، ولی متأسفانه این مرد بزرگ نتوانست افتتاح مدرسه ای را که خود آنرا پایه گذاری کرده بود بچشم ببیند، هنگامی که در پنجم ربیعالاول سال 1268 دارالفنون افتتاح میشد امیرکبیر در کاشان بسر میبرد. دیگر از اقدامات امیر تأسیس روزنامه ٔ وقایع اتفاقیه است که بعقیده ٔ برخی از مورخان نخستین روزنامه ایست که در ایران انتشار یافته، اولین شماره ٔ این روزنامه روز جمعه پنجم ربیعالثانی 1268 هَ.ق./ هفتم فوریه ٔ 1851 م. انتشار یافت، این روزنامه تا ده سال بهمین نام انتشار می یافت.
امیرکبیر در امور سیاسی و روابط ایران با دول همسایه و خارج نیز اقدامات اساسی شروع کرد، بوضع سفارتخانه های ایران در خارج سر و صورتی داد، افراد متین و لایق و کاردان را برای سفارت انتخاب کرد، رفتارش با سفارتخانه های دول بزرگ در تهران طوری بود که از صدراعظم یک دولت مستقل و متکی بخود انتظار میرفت، ورود کشتیهای جنگی و تجارتی روسیه را به مرداب انزلی (بندر پهلوی) قدغن کرد، سفارتخانه های خارجی را از پناه دادن به افراد ماجراجو و خطاکار که قبل از آن سابقه داشت بازداشت و در مورد هرات و خلیج فارس و مرزهای غربی ایران اقداماتی شروع کرد و تدابیری اتخاذ نمود که مسلماً اگر دستگاه سلطنتی تباه و فاسد نبود و عوض عزل و قتل، او را تأیید می کرد اوضاع مملکت ما امروزه غیر از این و مرزهای سیاسی ما بجز حدود فعلی بود. باید گفت که محیط اجتماعی ایران در آن عصر بواسطه ٔ ارتباطی که بین ایران و روسیه و فرانسه و انگلیس در دوره ٔ پادشاهی فتحعلی شاه و محمدشاه حاصل شده بود تا حدی برای اصلاحات مساعد بود و ناصرالدین شاه نیز بتمدن غرب علاقه داشت و کشور تا اندازه ای بر پذیرش یک تحول و رفرم بزرگ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آماده بود. اما اطرافیان پادشاه و درباریان که بقای اوضاع را بحال خود از لحاظ منافع شخصی لازم می دانستند ذهن پادشاه جوان رانسبت باقدامات امیرکبیر مشوب می کردند لیکن امیرکبیردرباریان و نزدیکان شاه را بهیچ می شمرد و با اراده ٔثابت و محکم و بدون تردید و تزلزل باصلاحات و اقدامات خود ادامه میداد. امیرکبیر مردی بود که از عمق اجتماع منحط آن روز برخاسته و ببالاترین مقامات مملکتی که دربست در انحصار اشراف و طبقات ممتاز بود رسیده بود. از دردهای اجتماع آگاه بود. یکه و تنها با مستبدترین و خودخواه ترین پادشاه قاجاریه و انبوه درباریان متملق و فاسد و ملانمایان مبارزه کرد و سرانجام جان خود را در این راه از دست داد. ناصرالدین شاه باغوای درباریان و اطرافیان فاسد خود و با تحریک خارجیان، امیرکبیر را از صدارت معزول کرد و عنوان ریاست کل عساکر (فرمانده کل قشون) را برای او باقی گذاشت. چند روزبعد او را بحکومت کاشان منصوب کرد و روز 25 محرم سال 1268 امیرکبیر را بطرف کاشان حرکت دادند و در حقیقت او را با وضع نامناسبی تبعید کردند. آنگاه تمام عناصر مخالف داخلی و خارجی که در زمان صدارت امیرکبیر در کمین نشسته بودند دست بدست هم دادند و حکم قتل اورا از شاه گرفتند و حاج علی خان حاجب الدوله با اینکه امیرکبیر نسبت به او مهربانیهای بسیار کرده بود مأمور اجرای فرمان شد و در روز جمعه 17 ربیعالاول سال 1268 مأموریت خود را در حمام فین کاشان بانجام رسانید.
بدین ترتیب بزرگترین مرد تاریخ قرون اخیر ایران را بفرمان پادشاهی که امیر بر گردن او حقوق خدمت و تربیت داشت و بتوطئه ٔ یک مشت خائن ناکس بخاک و خون کشیدند و بحیات پرافتخار آن رادمرد بزرگ و مظهر مردانگی و غیرت و وطن پرستی پایان دادند تا بآسودگی و خیال راحت بتوانندبحیات ننگین و سراسر فجایع خود ادامه دهند. این حادثه ٔ جانگداز برای ایران و ایرانی متضمن دو رشته آثارسوء بود: یکی آنکه بی اغراق خاک مذلت بر فرق کشور و قومی ریخت که امیر عمر خود را برای نجات آنها از حال نکبت و بدبختی صرف میکرد و از میان رفتن او بار دیگر کشور و این قوم را بیش از پیش در گرداب ذلت و پستی انداخت. دیگر زشت نامی و ذکر بسیار بدی بود که بر اثر این قتل شنیع در ممالک خارج و در میان خارجیان دامنگیر قوم ایرانی گردید. امیرکبیر در تاریخ دو قرن اخیر ایران مانند چراغ تابناکی بود که بناگاه درخشیدن گرفت و در دل میهن پرستان واقعی پرتوی از امید افکند و پس از مدت بسیار کوتاهی خاموش شد و با خاموشی او بار دیگر تاریکی محض سراسر خاک این کشور را فراگرفت.
مورخان و کسانی که با امیرکبیر آشنایی پیدا کرده و در احوال وی بمطالعه پرداخته اند عموماً زبان بتحسین امیر گشوده و او را مرد بزرگ و فوق العاده ای دانسته اند چنانکه این ستایشها گاهی جنبه ٔ اغراق آمیز پیدا می کند. واتسون انگلیسی می نویسد نسل تازه ٔ ایران را نمیتوان بکلی سست و فرسوده شمرد چه میتواند مردی چون میرزا تقی خان بوجود آورد، او در میان رجال مشرق زمین که تاریخ جدید نام آنها را ثبت کرده مقام بی همتائی را داراست. امیرنظام همان کسی است که دیوژن در روز روشن با چراغ در پی او می گشت، او سزاوار است که بنام اشرف مخلوقات خداوند بشمار آید. (از میرزا تقی خان امیرکبیر تألیف عباس اقبال) (اززندگانی میرزا تقی خان امیرکبیر تألیف حسین مکی) (از امیرکبیر و ایران تألیف فریدون آدمیت).


احمد

احمد. [اَ م َ] (اِخ) سهیلی (شیخ...). ملقب به امیرنظام الدین. دولتشاه سمرقندی در تذکره ٔ خود ص 509 ببعد آرد: امیر اعظم فاضل نظام الدین شیخ احمد سهیلی زید درجته، و این نامدار عالی تبار را در الوس جغتای خانواده ای بزرگ است و اجداد کرام او از زمان دولت حضرت صاحب قرانی همواره صاحب جاه و امرا و بعهد دولت شاه رخی متکفل معظمات امور سلطانی بوده اند و این امیر کبیر نیکواخلاق با وجود حسب و نَسَب بکسب فضایل و آداب کوشید و بمکارم اخلاق از اقران و اکفا ممتاز شد و در قبا از اهل عبا شد و همواره با درویشان در مقام خدمت و با علما در مرتبه ٔحرمت زندگانی میکرد تا بمدد همت کیمیاخاصیت مردان خدا بدولت دین و دنیا امروز مشرّف و مزین است و نزد سلطان عالم محترم و بنظر همگنان معزّز و مکرم. بیت:
تو سهیلی تاکجا تابی و کی طالع شوی
عکس تو بر هرکه می افتد نشان دولت است.
و حالا این امیرکبیر فاضل صاحب دو دیوان است یکی خاتمش مزین دیوان ترکی سلطان عجم است و یکی قلمش محرّر دیوان اشعار که سفینه ٔ بحر حقایق و گنجینه ٔ رموز دقایق است. بیت:
خاتمش کار جهانی بدمی راست کند
قلمش گنج معانی بدمی افشاند.
و من بنده ٔ مؤلف ازین امیر فاضل شنودم که می فرمودند که من در عنفوان ایام شباب بملازمت شریف شیخ عارف آذری رسیدم قدّس سرّه و از همت آن حضرت دریوزه کردم و طبعم بر گفتن اشعار قادر بود و تخلّصی چنانکه میبایست باشد نمی یافتم، التماس نمودم که شیخ مرا بتخلصی مناسب مشرّف سازند، بندگی شیخ مجلدی در دست داشتند فرمودند که این مجلد کتاب را بتفأل بگشائیم شاید لفظی که مناسب باشد بیرون آید، چون برگشادند بر اوّل صفحه لفظ سهیل برآمد بغایت مستحسن شمرده بجهت من سهیلی رقم فرمودند و بعد از آن ابواب معانی بر رخ من گشاده شد و فیض همت مردان بمن رسید لاشک همّت رجال اﷲ کمتر از طلوع سهیل نیست که در بدخشان سنگ را لعل و در یمن چرم را ادیم میکند. می شاید که فضلا جلد دیوان سهیلی را از ادیم یمانی سازند و لعل بدخشانی بر اشعار رنگین او افشانند هنوز از حق ّ انصاف بیرون نیامده باشند. بتخصیص بر سواد غزلی که این فاضل را دست داده و آن این است:
غزل:
بروز بیکسی جز سایه ٔ من نیست یار من
ولی آن هم ندارد طاقت شبهای تار من
نکو مُردی و ماند از درس عشقت کوهکن عاری
که او را تخته ٔ تعلیم بس لوح مزار من
به بلبل از دل نالان چه گویم چون بصد دستان
نیارد پیش آن گل گفت یک درداز هزار من
شناور شو در آب دیده ام چون مردم آبی
اگر خواهی که زخمم شوئی از چشم فکار من
مدم سوی من افسون خلاص ای پارسا زیرا
کزینها برنخیزد از سر کویش غبار من
بگیسوی دوتا آن مه مرا میخواست برد از ره
نه در دست من آمد وه عنان اختیارِ من
سرم را بعد ازین سنگ فلاخن ساز ای گردون
چنین کانداختی دور از رکاب شهسوارِ من
سری دارم گران از ذکر شب کو غبغب ساقی
کزان رطل گران طوفان برآرد از خمار من
سهیلی گر سخن اینست ارباب سخن یکسر
فروشویند دفترها ز شعرآبدار من.
و او دیوان ترکی نیز داشته است. از مطالع اوست:
نباشد خانه ٔ زرکاری شاهی هوس ما را
که این دیوار محنت خانه ٔ اندوه بس ما را.
ونیز:
ز نعل ِ تازه بر تن صد زبان ِ حال می بینم
همه از حیرت آن حال مالامال می بینم.
و نیز:
نه از مستی ست چندین پیچ و خم در نخل بالایش
بگاه جلوه می پیچد کمند زلف در پایش.
و نیز:
به بدنامی فکند آشوب عشقش نیک نامان را
جگر خون کرد شور لعل او شیرین کلامان را.
و نیز:
بشام غم چو من دریا کشی چون در شراب افتد
نه زین کمتر که تا صبح جزا مست خراب افتد.
و نیز از ابیات اوست:
عزلتی خواهم که دور چرخ اگر چون گردباد
خاکدان ِ دهر را بیزد نیابد گردِ من.
و نیز:
بصحرای دلم تا خانه کرد آهوی چشم تو
به چشمم آهوئی ننموده در دشت خیال خود.
و نیز:
بسان پیرهن آل عنبرین موئیست
که باژگونه ز سر می کند برون لاله.
و گمان مؤلف آن است که اشعار مختار این نامدار در این دو زبان (فارسی و ترکی) بغایت صاف و نازک افتاده و در مطلع غزل اولین این امیرزاده خاصه بوقوع پیوسته که در دواوین استادان مقدّم کم دیده ایم. همانا از واردات طبع لطیف اوست و انوار و اسرار و شهرت اشعار سهیلی همچو نورسهیل از حدود بدخشان تا دیار یمن تابان و سیارست. حق تعالی فیض انوار هدایت نصیب روزگار این امیر نامدارکناد و بر عمر و جوانی و فضیلت و کامرانیش هر برکت بخشاد. بمنّه و نبیّه و صحبته الکرام. و رجوع بحبط ج 2 ص 278 شود.

فرهنگ عمید

امیرنظام

در دورۀ‌ قاجاریه، عنوان فرماندهِ کل قوای نظامی،

حل جدول

امیرنظام

فرمانده کل قوای نظامی در دوره قاجاریه


فرمانده کل قوای نظامی در دوره قاجاریه

امیرنظام

نام های ایرانی

امیرنظام

پسرانه، مرکب از امیر (پادشاه) + نظام (مجموعه سپاهیان یک کشور، ارتش)، در دوره قاجار، عنوان و سمتفرمانده کل قوای نظامی

فرهنگ فارسی هوشیار

تحت الحفظ

زیر پاس در حالی که مورد حفاظت نگهبانان است: ((محمد خان پسر یونس خان حاکم مقتول با نه. . بموجب احضار حسنعلی خان امیرنظام اورا تحت الحفظ بکردستان آوردند. ))

معادل ابجد

امیرنظام

1242

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری