معنی امتدادیافته

حل جدول

امتدادیافته

ممتد، ادامه دار

فرهنگ عمید

ممتد

ادامه‌دار،
امتدادیافته، کشیده، دراز،
(قید) به‌طور ادامه‌دار،

لغت نامه دهخدا

درازشده

درازشده. [دِ ش ُ دَ / دِ] (ن مف مرکب) ممتد. امتدادیافته. (ناظم الاطباء). رجوع به دراز شدن شود.


پیتس فیلد

پیتس فیلد. (اِخ) نام قصبه ای در جمهوری ماساچوست از جماهیرمتحده ٔ آمریکای شمالی، در 176 هزارگزی شمال غربی بوستون و کنار نهر هوساتونیک علیا دارای کارخانجات متعدد، منسوجات پشمی، ابریشمی و نخی. چندین دریاچه بر گرد آن دیده شود که سرریز آب آنها داخل نهر هوساتونیک گردد و خط آهنی که از نیویورک به نورث آدامس امتدادیافته است از این قصبه گذرد. (قاموس الاعلام ترکی).


پیرنه

پیرنه. [رِ ن ِ] (اِخ) نام سلسله جبالی میان مملکت فرانسه و اسپانیا تقریباً بطول 430 هزار گز از پرپین یان تا باین. صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد:
پیرنه، یکی از بزرگترین سلاسل جبال اروپاست و در طرف شمال اسپانیول بین بحر سفید و اقیانوس اطلس از جهت مشرق بسوی مغرب ممتدست، و از دماغه ٔکرئوس واقع در بحرسفید تا دماغه ٔ تورنیتانه واقع درانتهای شمال غربی اسپانیول و اقیانوس اطلس بطول هزاروهیجده کیلومتر کشیده شده و در بین «30َ55ْ0» طول شرقی و «50ْ11» طول غربی است و از روی خط موهوم ْ43 عرض شمالی عبور مینماید.
این سلسله ٔ عظیمه طولاً به دو قسمت منقسم گردد و قسمت اصل در امتداد برزخ واسعی واقع میان اسپانیول و فرانسه کشیده شده است و حدود مرزهای این دو دولت را مشخص میکند، و پیرنه ٔ اصلی بهمین قسمت اطلاق میشود و نام دیگرش پیرنه ٔ فرانسه - اسپانیول میباشد. و قسمت دوم سلسله ٔ نامبرده قسمتی است که در داخل خاک اسپانیول امتدادیافته و بنام سلسله ٔ کانتابره و یا پیرنه ٔ اسپانیول مشهور میباشد، این قسمت نیز بنوبه ٔ خود بسه قسمت زیر منقسم میگردد:
1- جبال کانتابره 2- جبال آستوریا 3- جبال گالیچه. طول قسمت اصلی یعنی قسمتی که میان فرانسه و اسپانیول جایگیر شده است بحساب طیران مرغ به 435 هزار گز و به انضمام پستی ها و بلندیها تقریباً به 600 هزار گز میرسد و اگرچه این قسمت کوتاه تر است ولی بلندتر از دیگر قسمتها میباشد. دامنه ٔ شمالی پیرنه اصلی واقع در اندرون فرانسه ساده و مسطح است و بالعکس دامنه ٔ جنوبی واقع در کشور اسپانیا برجسته و پرتگاه میباشد و چند شعبه در این ناحیه احداث گردیده، و مرتفعترین قللش در خاک اسپانیول واقع است و خطتقسیم میاه که خطوط مرزی را تشکیل میکند در وسط سلسله واقع نگشته است و به اعتبار عرض از جبال پیرنه اسپانیول بشمار میرود و برعکس دامنه ٔ شمال قسمت باقی مرتفع و پرتگاه است اما مائله ٔ جنوبی اش شکل سطح مائل را پدیدار و چند بازو بسوی دو خطه ٔ قسطیله و لیون احداث مینماید و در انتهای غربی یعنی در خطه ٔ گالیچه بچند بازو منشعب میشود و تا شمال پرتقال و مجرای نهر مینهو امتداد می یابد و مرتفعات بیش از 2700 گز آن درزمستان و تابستان با برف پوشیده میشود و بلندترین نقطه اش عبارت از کوه مالاته (یعنی ملعون) است در اواسطپیرنه که مرتفعترین قله ٔ آن به 3404 گز بالغ گردد، و قلل مرتفع واقع در این قسمت عبارت است از:
1- مونت پردو 3351 گز
2- وینیاله 3298 "
3- تایلون 3146 "
4- والیمار 2840 "
5- بیگوره 2878 "
6- اوسائو 2885 "
7- کانیگو 2785 "
مرتفعترین نقاط پیرنه کانتابره در اواسط یعنی در خطه ٔ آستوریا واقع گشته و قلل لوبریون و سردوی واقع در این جهت بیش از 2650 گز ارتفاع دارند و در اثر امتداد بسوی مشرق و مغرب پست تر شوند و در گالیچه قلل مرتفعتر از هزار گز بسیار کم است و ارتفاع اکثر بین 600 و 700 گز میباشد، و در طرف مشرق این قطعه قللی به ارتفاع حدود 2000 و 2500 گز دیده میشود و پاره ای از نقاط آن بسیار پست است. در سلسله ٔ اصلی پیرنه قریب 60 گردنه وجود دارد و همگی آنسان مرتفعند که مانع احداث خط آهن میباشند و لذا دو خط آهنی که فرانسه و اسپانیول را بهم می پیوندند از دو طرف مشرق و مغرب این سلسله عبور مینماید. در سلسله ٔ اصلی پیرنه مانند سلسله ٔ آلپ دره های یخی بسیار توان دید ولی در سلسله ٔ کانتابره پیرنه فقط برفهای سرمدی خودنمائی میکند و نیز پیرنه ٔ اصلی آبشارهای بسیار دارد و مشهورتراز همه آبشار گاوارنیاست که از ارتفاع 405گزی فروریزد. در این قسمت جنگلهای بسیار هست و همچنین نهرها چه در جانب فرانسه و چه در طرف اسپانیول و اکثر انهاری که بفرانسه سرازیر میشوند بنهر گارن و بیشتر آبهائی که به اسپانیا سرازیر میشوند، بنهر ابره میریزند که بعداً اولی به اقیانوس اطلس، و دومی ببحر سفید منصب شود. اما پیرنه ٔ کانتابره بادهای مرطوب اوقیانوس اطلس را جذب مینماید و از این رو بارانهای فراوان دارد و مخصوصاً آب مائله ٔ شمالی آن بسیار و هوایش معتدل و بهترین قطعه از اسپانیول است. در جبال پیرنه خرس و دیگر حیوانات شکاری بسیارست و نوع مخصوصی از اسب وسگ هم آنجاست و معادن آنجا نیز کم نیست: آهن، مس، سرب، قلع، نقره، شوره، نمک و غیره و آبهای معدنی فراوان دارد. اعراب اندلس سلسله ٔ پیرنه را «برنات » می نامیدند که صیغه ٔ جمع از پیرنه میباشد.


کابل

کابل. [ب ُ] (اِخ) شهر مهم و پایتخت افغانستان در 43درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 69 درجه و 13 دقیقه ٔ طول شرقی، در 1762 گزی فوق سطح دریا واقع در نجدی حاصلخیز و پر آب و جمعیت آن در حدود 150000 تن است. (برهان قاطع چ معین حاشیه ٔ لغت کابل بنقل از دائره المعارف اسلام). مؤلف حدودالعالم زیر عنوان «سخن اندر ناحیت حدود خراسان و شهرهای وی » آرد: شهرکی است و او را حصاری است محکم و معروف به استواری و اندر وی مسلمانانند و هندوانند و اندر وی بتخانه هاست و رای قنوج را ملک تمام نگردد تا زیارت این بتخانه نکند و لوای ملکش اینجا بندند. (حدود العالم چ سید جلال الدین طهرانی ص 64). یاقوت در معجم البلدان آرد: کابل در اقلیم سوم است. طول آن از جانب مغرب صد درجه و عرض آن از جانب جنوب 28 درجه باشد. و اصطخری آرد: خلج صنفی از ترکانند که از دیرباز در سرزمین کابل که بین هند و نواحی سجستان در ظهر غوز است افتاده اند و آنان خداوندان نعمت اند و در لباس و زبان همانند ترکانند، و کابل ناحیه ای است و شهر بزرگ آن اوهند. و من با مردی از عقلای سیستان که شهرها و راه های آن ناحیت را گردش کرده بود ملاقات کردم و او از دیده های خود گفت کابل ولایتی است بزرگ میان هند و غزنه با مرغزارهای وسیع و نسبت آن به هند بیشتر است و این سخن نزد من درست آمد.
و اما گفته ٔ ابن فقیه که کابل از ثغور طخارستان است از صواب دور نباشد و شاید طخارستان در مثلث شرقی آن ناحیت است.
ابن فقیه آرد: کابل از ثغور طخارستان و از شهرهای آن: واذان وخواش و خشک وجزه است و گوید: به کابل عود و نارگیل و زعفران و اهلیلج بود. چه آن سرزمین [در آب و هوا] با هند برابر است و خراج آن دو هزار هزار و پانصد هزار درهم بود و از کنیزکان دو هزار سر که بهای آنان ششصدهزار درهم بود. مسلمانان بروزگار بنی مروان بدآنجا غزو کردند و آن ناحیت بگشودند و مردم آن سرزمین مسلمانند. یاقوت گوید: اگر غیر ساحلی بود رواست.و عبیداﷲبن قیس الرقیات گفت:
و لقد غالنی شیب و کانت
فی شبیب مغیله و مغاله
غلبت امه علیه اباه
فهو کالکابلی اشبه خاله.
و قال فرعون بن عبدالرحمن یعرف بابن سلکه من بنی تمیم بن مر:
وددت مخافه الحجاج انی
به کابل فی است شیطان رجیم.
و قال الاعشی و سمی اهل کابل کابلا:
و لقد شربت الخمر تر -
کض حولنا ترک و کابل
کدم الذبیح غریبه
مما یعتق اهل بابل
باکرتها حولی ذووالَ
آکال من بکربن وائل.
(معجم البلدان).
مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: کابل نام پایتخت افغانستان کنونی است و در سمت شرقی ایران در ساحل نهری که به همین نام میخوانند به ارتفاع 1917 گز، در 800 هزارگزی مشرق هرات و 515 هزارگزی جنوب شرقی بلخ واقع است، در 34 درجه و سی دقیقه ٔ عرض شمالی و 66 درجه و 64 دقیقه ٔطول شرقی. جمعیتش بر 60000 تن بالغ گردد. این شهر در انتهای شرقی جلگه ای پهناور، بر زاویه ای که از پیچ و خم دو رشته ٔ کوه بوجود آمده قرار دارد و محیط دایره اش بطول یک ساعت راه میرسید. سور قدیمی شهر ویران است، تنها پایه هایش جلوه ای دارند و از اینرو جلو شهر باز است و فقط در انتهای جنوب شرقی، یک قلعه ٔ داخلی محکم موسوم به «بالاحصار» وجود دارد ولی تپه های اطراف بر آن حاکمند، و این قلعه ٔ اندرونی، قصبه ٔ جداگانه ای است که کاخ حکومت و دوائر دولتی در آن واقعند. بازار و باغ و باغچه های خرم و قریب هزار خانه در بر دارد، و اصل شهر حاوی پنج هزار خانه باشد و در اطرافش محلات جدید چندی هم دیده میشود که یکی از آن محله ها مسکن ایرانیان و ترکمانانی میباشد که نادرشاه آنان را بدینجا کوچانیده است و به قزلباش شهرت دارند. شهر رابه محلات و محلات را بکویها تقسیم کرده اند و دروازه هادارند که شبها آن دروازه ها را می بندند کوچه هایش تنگ و تاریک است، زیباترین بناهای این شهر عبارت است ازبازار آن که ساخته ٔ علی مردان خان میباشد، و این مکان را هم بسال 1842 م. انگلستان بتوپ بسته بویرانه مبدل گردانیدند. شهر گرمابه های بسیار دارد و روی نهری که از میان شهر میگذرد چند پل دیده میشود. این محل یک نقطه ٔ مهم تجاری میان هندوستان و ترکستان و ایران است و در محل اجتماع چندین راه کاروان رو قرار گرفته و به همین جهت جنب و جوشی در بازارگانی آن محسوس است.
کابل از بلاد بسیار قدیمی دنیاست و در زمان اسکندر وجود داشته است. در آثار مورخان عهد اسکندر و در جغرافیای بطلمیوس از آن به نام «قابوره » و «اورتوسپاته » یاد شده. در شاهنامه ٔ فردوسی مکرر از کابل و کابلستان نام برده شده است. در دولت غزنویان شهر غزنه بتدریج اهمیت یافت و کابل عقب ماند. بابرشاه این شهر را مجدداً پایتخت قرار داد و به تعمیر و آرایش آن پرداخت. آرامگاه این پادشاه هم در همین شهر است و بعدها شهر قندهار مرکزیت یافت و اخیراً خانان حکومت حاضر کابل را مقر حکومت خود قرار دادند وقریب صد سال است که این شهر سمت مرکزیت کشور افغانستان را پیدا کرده است. (قاموس الاعلام ترکی).
لقب شهر کابل دارالملک و دارالسلطنه است.
راهنمای کابل
الف - جغرافیای شهر کابل:
منطقه ٔ کابل عبارت از مجموعه ای از وادیهای سرسبز و شاداب و پر نفوس است که ارتفاع آن از سطح دریا از هزار تا دو هزار گز (3300 تا 6500 فوت [پا]) تفاوت میکند. شهر کابل در میان این وادیهای حاصلخیز به عرض 34درجه و 30 دقیقه ٔ شمالی و طول 69 درجه و 18 دقیقه ٔ شرقی در دامنه ٔ کوه های «آسمائی » و «شیردروازه » به ارتفاع شش هزار فوت قرار گرفته است. در میان کوه آسمائی (6790 فوت) و شیر دروازه (7166 فوت) شهرکابل شکل مثلثی را گرفته که رأس آن بجانب غربی، جائی که دو کوه با هم بسیار نزدیک میشوند، قرار دارد. بین دو کوه گذرگاهی است که وادی چهاردهی (نوی کابل) را به کابل قدیم می پیوندد و رودخانه ٔ کابل از آن عبور میکند. در زمان قدیم اطراف شهر را حصار مستحکمی احاطه می کرد که بوسیله ٔ هفت دروازه با خارج ارتباط داشت. تماشای این دیوار اهمیت تاریخی شهر را بخوبی مینمایاند. از قله ٔ کوه منظره ٔ با شکوه و شاداب وادی، باسلسله ٔ کوه هائی که اطراف آن را احاطه کرده بنظر می آید. رود کابل از میان آن با پیچ و خم جالب توجه میگذرد. شهر کابل که در دو طرف این رودخانه بنا شده محیطی قریب 8 میل دارد و چون دو طرف آن محدود می شود طبعاً شهر به وسعت خود در طرف شمال و جنوب شرقی رودخانه افزوده است.
ب - آب و هوای کابل:
آب و هوای کابل تابع وضع عمومی کشور افغانستان است و چون این کشور تقریباً در وسط آسیاواقع است پس عرض و طول جغرافیائی و ارتفاع و امتدادکوه ها و دوری از دریا همه از عواملی بشمار میروند که در آب و هوای افغانستان تأثیر دارد.
با وضع جغرافیائی که افغانستان دارد مناطق مختلف آن آب و هوای متنوع دارد و کابل هرچند از دریابسیار دور و تابع آب و هوای بری است، معهذا توازن در فصول اربعه ٔ آن برقرار است و هر سه ماه تغییر فصل به صورت منظم پیدا میشود. فصل بهار از ماه حمل (مارچ، اپریل) آغاز میشود و تا پایان جوزا (می، جون) منظماً ادامه دارد. در این فصل میتوان آن را فصل نمو و انبساط خواند هوا عطرآگین و فضا دلکش میگردد و از حیث آب و هوا این سه ماه برازنده ترین و نشاطانگیزترین فصلهای کابل میباشد. از ماه سرطان (جون، جولای) تا آخرسنبله (اگست، سپتمبر) و موقع تابستان گرمترین ایام کابل بشمار میرود، اما گرما نه به اندازه ای است که خسته کننده باشد و مردم را از کار و فعالیت مانع گردد.در ماه میزان (سپتمبر و اکتبر) خزان آغاز می گردد و تا پایان ماه قوس (نومبر، دسمبر) ادامه دارد. خزان فصل برداشتن محصول و جمعآوری میوه است و کابل از این حیث در این فصل امتیاز فراوانی دارد و ارزانی در همین موقع میباشد. سه ماه اخیر سال، جدی (دسمبر، جنوری)، دلو (جنوری - فبروری) و حوت (فبروری، مارچ) فصل زمستان کابل است که سرمای بسیار و نزول برف تا پایان آن ادامه مییابد.
ج - زراعت در کابل:
چون آب و هوای کابل و نواحی آن معتدل میباشد در زمستان تمام قسمت های آن از برف پوشیده میشود و در تابستان خرم است. باران کمتر میبارد و قسمت اعظم زراعت معمولاً آبی است. در خاک این منطقه آزوت و فسفور زیاد است، بنابراین اراضی کابل بسیار حاصلخیز است و برای پرورش و نمو انواع و اقسام غله و سبزیجات و میوه خاصّه در مناطق معتدله مستعد است. در اینجا بتذکر آنچه تعلق به کابل و نواحی آن دارد می پردازیم:
1- چهاردهی (گوشه ٔ غرب و جنوب غرب) شهرآرا و وزیرآباد و غیره (شمال و شمال غرب).
2- پغمان (گوشه ٔ شمال غرب).
3- ده سبز، تبخاک، شیوه کی و غیره (گوشه ٔ شمال شرق، شرق و جنوب شرق). غلات: گندم، جو، جواری، گل جو، ارزن و غیره.
انواع سبزی: لبلبو، شلغم، زردک، ترب، پیاز، گندنا، گشنیز، لوبیا، بادنجان سیاه و سرخ، تره، بادرنگ، کدو و غیره است. کابل از حیث باغداری نیز بسیار حاصلخیز است و انواع میوه های منطقه ٔ معتدله در آن پرورش می یابد.
میوه های سردرختی و زیردرختی معروف کابل عبارت است از:
سیب، تاک، آلو، آلوبالو، گیلاس، قیسی، آلوبخارا، شفتالو، بادام، چارمغز، انگور، خربوزه و تربوز، توت، توت زمینی و غیره.
دو قسم گندم در چهاردهی شهرت دارد: گندم لچک، گندم خاردار. در هر دو نوع چون مقدار آزوت زیاد است قوه ٔ غذائیه ٔ آن بسیار میباشد. چهاردهی بداشتن چنار عرعر شهرت دارد. عرعر یکی از محصولات عمده ٔ دهاقین چهاردهی است و چوب آن که محکم و بادوام است برای ساختمان های شهر کابل و نواحی چهاردهی بکار برده میشود، بعلاوه عرعر در خرمی وادی چهاردهی سهم بسزائی دارد.منطقه ٔ چهاردهی بسیار شاداب و اهالی آن زراعت پیشه میباشند. اراضی آن توسط جوی «بهسود» و جوی «ختگوت » آبیاری میشود، بعلاوه در آبیاری از کاریز نیز استفاده میکنند.
حد متوسط آب تحت الارضی در کابل 2 متر (6 فوت) است. سمت جنوب شرقی چهاردهی موسوم به چهار آسیاب است که وادی شاداب و حاصلخیز میباشد. هرچند زراعت آن مثل زراعت چهاردهی است اما حاصلخیزی آن بقدر چهاردهی نیست. در چهاردهی چنار عرعر و در چهار آسیاب باغهای اقسام انگور وفالیزکاری زیاد است. در چهاردهی بجز عرعر درختانی مانند اکاسی نیله چنار، سفیدار، بید، سنجد، نیز بخوبی میروید.
پغمان:
اگرچه زراعت غلات در پغمان انجام میگیرد اما بعضی جایهای آن مانند چهاردهی بواسطه ٔ سردی هوا و ارتفاع آن حاصل نمیدهد آب و هوای مرطوب آن بخصوص برای توسعه ٔ جنگل اهمیت دارد. درختان چارمغز و پنجه چنار که ریشه شان در اعماق زمین فرومیروددر زمین ریگزار پغمان بخوبی میروید.
منطقه ٔ سوم کابل یعنی ده سبز، تبخاک، شیوه کی و غیره که در سمت شمال شرق، شرق و جنوب شرقی کابل واقع شده، محصولات فراوان دارد. زمین ده سبز برای زراعت فالیز بسیار مستعد است و خربوزه ٔ آن شهرت تام دارد. باغ، نسبت بچهاردهی در آن کمتر دیده میشود. تبخاک نیز برای زرع غلات و فالیز خوبست و اراضی بسیار دارد، اما زمین این منطقه برای باغ متناسب نیست. شیوه کی و بینی حصار که متصل به کابل است دارای باغهای میوه و اراضی نسبهً حاصلخیز میباشد.
د - صنایع در کابل:
کابل قرنها پیش از مسیح مرکز مهم بازرگانی آسیای میانه بوده است و در عین حال مرکزمهم صنایع رایج وقت شمرده میشد، اما در اثر لشکرکشی ها و جنگها بصنایع کابل خسارات وارد شده است. و نیز در اثر تجارت و ورود اموال ماشینی بازار صنایع محلی کابل کساد شده است و در حالی که انتظار میرفت صنایع وطنی کاملا از بین برود حکومت نقشه ٔ صنعتی را ترتیب واهالی را تشویق و ترغیب نمود تا مؤسسات صنعتی را بوجود آورند، کارخانه هائی بر پا کردند و سکنه را تا اندازه ٔ ممکن از محصولات خارجی مستغنی ساختند. صنایع دستی و محلی کابل بدین قرار است:
آهنگری، کاردگری، حلبی سازی، میخچه گری، نعلبندی، مسگری، برنج کاری، ریخته گری، رویگری، زرگری، گلیت کاری، پتوبافی، ابریشم بافی، بافت منسوجات نخی، دباغت، پیزار، بوت موزه، چپلی دوزی، سراجی، خیاطی، کلاه دوزی، خامک دوزی، پخته دوزی، سیم دوزی، زردوزی، چرمه دوزی، چکنی دوزی، گل دوزی برجسته، پوستین دوزی، کاشی سازی، نجاری، خرّاطی. (صنایع غذایی مانند: نان پزی، کلچه پزی، شربت، مربا، ترشی، کنسرو، پنیرمسکه، قیماق و ماست سازی، قنادی و شکرریزی، شیرینی پزی) نقاشی مینیاتوری، رسامی، خطاطی، حکاکی، نقشه کشی، سوادکاری، میناکاری، عطرکشی، وعرق گیری، گل سازی، علاقه بندی، سنگتراشی، گچ ریزی، صحافی، رنگرزی، آئینه سازی، صابون پزی و غیره. و صنایع کوچک دیگر. این صنایع به علت تأثیری که در حیات اجتماعی دارد، رواج و خرید و فروش داشته و همه با قوت دست و بازو بوجود می آید.
هَ - کابل برای سیاحان:
سیاحی که از طرف پیشاور به طرف کابل روان میشود همینکه از پل کم عرض و قدیمی «بگرامی » در سه میلی شهر کابل عبور کرد و دمی در باغ معروف آنجا که عمارت زیبای آن مشرف به رودخانه ٔ لوگر است توقف نماید گوئی به داخل کابل درآمده، باغ و عمارت آن که اکثر خالی بنظر میرسد برای مسافر خسته، راحت گاه خوبیست. در حرکت از بگرامی به طرف شهر کابل اولین چیزی که جلب نظر مینماید «منارنجات » است که مسافر هنوز بدان نرسیده، درطرف راست خود میدان وسیع و زمردین «چمن حضوری » را می بیند که در انتهای کلوب رادیو واقع است. منارنجات که بر چار راهی واقع شده است یادگار خاتمه ٔ اغتشاش سال 1308 شمسی 1929 م، و استقرار حکومت مرکزی از طرف نادرشاه است. سرک (خیابان و جاده) مقابل آن بداخل شهرکابل و بقسمت قدیمی آن متوجه است. جاده ٔ جنوبی به طرف «بینی حصار» که از باغهای قریب کابل و از آن سرکی به سمت لوگر، سرزمین غله خیز، کشیده شده است، ممتد میباشد. بعلاوه سرکی هم به طرف قبرستان عمومی شهر کابل «شهدای صالحین » کشیده شده که به طرف شمال این سرک، بالاحصار معروف (ارگ شاهی و مقر سلطنت کابل که چند سال قبل از طرف انگلیسها خراب شده) واقع است و فعلاً دانشکده ٔ جنگ در آن قرار دارد. تپه ٔ زمرد با قلعه ٔ مستحکم و قدیمی آن هنوز جالب توجه میباشد سرک مشجر شمالی که از جلو آپارتمانهای چندی عبور میکند، در حالی که طرف راست آن نهر «پل مستان » و عقب آن «چمن حضوری » قرار گرفته، به «تپه ٔ مرنجان » منتهی میشود. جاده ٔ بزرگی بنام جاده ٔ میوند از قسمت وسط آپارتمانها آغاز میگردد که از شرق به غرب ممتد و یکی از جاده های تازه ساز است. در دو طرف آپارتمانها، مغازه های تجار و دکاکین بنا گردیده است. در خاتمه ٔ آپارتمانها مسجد بزرگ عیدگاه واقع است که در ایام مساعد بودن هوا در این نمازگاه بزرگ، نماز عید از طرف تمام مسلمانان شهر و اطراف آن، گزارده میشود. ازینجا که بگذریم در جلو پل محمودخان «برج ساعت » نظر سیاح را جلب مینماید. در این پل چهار سرک با هم می پیوندد، سرکی که سمت راست به کنار رودخانه امتداد یافته به طرف تنگ غار، و سرک مقابل او بین شفاخانه ٔ عسکری و کارته ولی (سمت راست) ووزارت جنگ (وزارت حربیه - سمت چپ) عبور میکند و به طرف میدان هوابازی کابل میرود. سرک سوم از جلو وزارت حربیه گذشته از دو طرف منار استقلال که یادگار ظفرمندی اردوی افغانی و تحصیل استقلال کشور است گشته، به ارگ یا مقر پادشاهی وصل میگردد. منار استقلال بسیار ساده و بی پیرایه است و همه ساله هفت شبانه روز جشن مجللی در اطراف آن برپا میگردد.
راه چهارم که سمت چپ رودخانه واقع است به سرپل خشتی که بازار معروف کابل است میرسد. گمرک کابل در همین راه و در جلو منار استقلال واقع شده است.
ارگ شاهی یا جایگاه سلطنتی که در حقیقت شهر کوچکی است با دیوارهای ضخیم و کنگره های مستحکم از دیگر قسمتهای شهر جدا میگردد. در داخل آن اقامتگاه شاه و خانواده ٔ شاهی، دارالتحریر شاهانه و گارد شاهی قرار دارد و چون از ساختمانهای قرن نوزده است سابقاً در اطراف خود خندق بزرگی هم داشت که اکنون نشانی از آن نیست. از جلو دروازه ٔ ارگ شاهی سرک عریضی کشیده شده که شمالاً از جلو دارالشورای ملی (سابق) و مدخل قصر شاهی (دلگشا) گذشته به میدان طیاره و در جنوب به چهار راه بزرگی که سابق گنبد کوتوالی در آنجا وجود داشت و اکنون «یادگار پشتونستان » در آنجا بناشده است وصل گردیده، یک راه آن به طرف جنوب که سابق بازار ارگ و بازار کشمش فروشی نامیده میشد گذشته به پل خشتی و چوک «جاده ٔ میوند» و شهر قدیمی میرود. بازار ارگ که عبارت از یک رشته دکانهای کمانی دار، در دو طرف جاده ٔ تنگ ساخته شده بود اکنون بجای آن عمارات بزرگ و آپارتمانها بنا شده است و 20 سال قبل یکی از بازارهای با رونق کابل شمرده میشد. جاده ٔ بزرگی که دو طرف آن درختان سبز، زیبائی خاصی به آن داده است تا میدان سینما میرود و موسوم است به «جاده ٔ ابن سینا». به سمت راست این سرک، عمارات بانکها (بانک افغانستان و بانک ملی افغان) جوار هم قرار دارد که در حواله ٔ برات و مبادله ٔ اسعار برای مسافرین مهمترین نقطه است. از آن بالاتر عمارت کوچک ولی زیبای وزارت دربار قرار داد که مقابل آن بنای بزرگ دستگاه تلفن خودکار و هتل کابل (از طرف شرکت هتلها اداره میشود) واقع است. میدان سینما که در گوشه ٔ شمال غربی آن عمارت سینمای کابل واقع است، به سمت غرب میدان عمارت زیبای وزارت فرهنگ و به طرف جنوب آن بازار شاهی با دکانها و مغازه های موزون قرار دارد. جاده ای که از بغل سینما عبور میکند از جلو وزارت فرهنگ میگذرد. این وزارت خانه در باغ بسیار معروف کابل موسوم به «بستان سرای » که باغ خاصه ٔ اعلیحضرت امیرعبدالرحمن خان مرحوم و سالن مخصوص شاهی موسوم به قصر زرنگار و مقبره ٔ خود اعلیحضرت امیرعبدالرحمن خان هم در آن باغ است، قرار دارد. قصر زرنگار که چندی پیش مقرّ وزارت امور خارجه ٔ افغانستان و امضای اولین معاهده ٔ افغانستان و انگلستان و برسمیت شناختن استقلال افغانستان در آن بوقوع پیوسته است، فعلاً قرائت خانه ٔ وزارت فرهنگ است و این باغ که در هر فصل سال طراوت و شادابی مخصوصی دارد از باغهای بسیار زیبای کابل بوده که اکنون در اثر کثرت آبادیهای اداری وزارت فرهنگ از وسعت آن کاسته شده و منظره ٔ طبیعی خود را از دست داده است. مقابل وزارت معارف دبیرستان استقلال جا دارد. از آن گذشته به چارراهی ده افغانان و تجارتخانه های بزرگ میرسیم. سرک روبرو ما رابه شهر نو میرساند و بجنوب شرقی چارراهی، باغ معروف «گلستان سرای » که سابقاً محل تجمع وزارت خانه ها بود (و حالا مدرسه ٔ دخترانه ای بنام زرغونه لیسه در آن جای دارد) واقع است و در سمت چپ این سرک مرکز حکمران شهر یعنی والی کابل و محاکم عدلیه و ژاندارمری کابل میباشد. از این سرک گذشته به میدان وسیع میرسیم از آنجا میتوانیم خود را به شهر نو که عبارت از یک سلسله خانه های جدیدالبناست و در میان چار دیواری های بلند کوچه های نسبتاً تنگ واقع شده برسانیم. به طرف جنوب سرک عمومی که بسوی شمال مغرب میرود اداره ٔ مستقل قبایل و مدرسه ٔ دخترانه بنام «ملالی لیسه » است که مقابل آن عمارت وزارت داخله و از آن گذشته به «شهرآرا» و «برکی » میرسیم که در اینجا سرک بدو حصه تقسیم و حصه ٔ روبرو ما را به باغ نسوان و مرستون - مکتب ژاندارمه و پولیس - قرغه و پغمان میرساند. حصه ٔ دوم به طرف راست، دور خورده، به سفارت انگلستان و ده کپک و به کوتل خیرخانه میرود، از اینجا اگر بعقب بسوی چارراهی «ده افغانان » که سابقاً محل تجمع وزارت خانه ها و حالا مدرسه ٔ دخترانه میباشد برگردیم، سرک دیگری که به طرف شمال میرود از جلو پانوحای (یعنی فروشگاه مطبوعات)، سفارت کبرای پاکستان، وزارت امور خارجه صدارت عظمی، لیسه غازی (حالا وزارت عدلیه)، سفارت کبرای دولت فرانسه، مطبعه ٔ دولتی (طرف راست)، سفارت کبرای ترکیه گذشته، به میدان طیاره می پیوندد که چندین راه کوچک هم از این جاده منفک و به شهرنو امتداد یافته است. از این راه میتوان به وکاله التجاری هند در کابل، سفارت ایران و وزارت مختاری دولت پادشاهی مصر و سفارت کبرای هندوستان رسید.
برگردیم به میدان سینما و بازار شاهی که جدیدترین دکانهای کابل در آن واقعاست و تا پل باغ عمومی که پل ساده ٔ آهنی است امتدادیافته. چاپخانه ها، مغازه ها، سلمانیها، خیاطیها را بیشتر در این جا میتوان یافت. عمارت دواخانه ٔ مرکزی ومؤسسه ٔ دندانسازی هم در آخر این جاده واقع است. درمیدان پل باغ عمومی (که سابقاً استاسیون موتورهای سرویس و گاریها بود) همه وقت عدّه ای بسیار در تردد هستند. مقابل طرف جنوب، عمارت وزارت صحیه، بنای بلدیه، دائره ٔ نشریات رادیو و ریاست پوهنتون کابل و به طرف شرق آن وزارت مخابرات دیده میشود. رودخانه ٔ کابل که با جریان غیرمنتظم از میان کابل عبور میکند شهر را فی الواقع به دو حصه ٔ نو و قدیمی تقسیم مینماید. قسمت جنوب را میتوان قسمت کهنه ٔ شهر خواند که جاده ٔ میوند هم در همین قسمت احداث گردیده است، و حصه ٔ شمال راقسمت جدید آن. به هرحال شهر کابل کلکسیون اضداد محتوی زندگانیهای مختلف قدیم و جدید و متوسط است. به هردو طرف رودخانه ٔ کابل بازارهائی کشیده شده که طرف شرق بداخله ٔ شهر و طرف غرب بجانب (نوی کابل) میرسد. از پل باغ عمومی هر دو سرک کنار دریا ما را به بازار سرپل میرساند. سرک شمالی و جنوبی خط رودخانه را تعقیب و با خم و پیچ آن خم و پیچ مییابد. جاده ٔ جنوب تا بازار سر پل عبارت از یک سلسله آپارتمانهای جدید است. اما سرک شمالی آن را با وجودی که آپارتمانهای جدیدالشکل فراگرفته از چندسال قبل چندان خوش آیند بنظر نمیرسد اما کثرت خریداران و دکانهای خرد و بزرگ آن جالب توجه است. معاینه خانه ٔ عمومی در عمارتهای دو مرتبه و ناظر به رودخانه قرار دارد در همین جاده قالی فروشها به تجارت اشتغال دارند. در عقب این جاده بازار تنگ و کهنه خیابان قرار دارد که دکانهای تنگ و تاریک آن نشان میدهد رونق آن در شکست است. در این بازار، چینی فروشی، بوت دوزی، بزازی و غیره و در قسمت آخر بازار که موسوم به کشمش فروشی است دکانهای فروش میوه وجوددارد که میوه ها به صورت خشک و یا تر در دکانها عرضه و از این دکانها سائر دکانداران شهر میوه میگیرند ومیتوان بازار مذکور را بازار میوه فروشی نامید. بازار کشمش فروشی که به جاده ٔ کنار لب دریا منتهی و به بازار سرپل ملحق میشود بازاری است تنگ، پائین تر از آن پاافزاردوزان و بنیه گران و چای و قندفروشان اند. سرای تجارتی و معروف «زرداد» در همین بازار است و در هروقت ازدحام عبور و مرور اهالی مخصوصاً هنگام عصر و صبح بحدی است که رفت و آمد را برای عابرین مشکل میسازد. مسجد بزرگ و معروف این شهر موسوم به مسجد پل خشتی در همین جا واقع است که زبانزد خاص و عام است. در پایان این بازار تنگ که آن را گلوی شهر میتوان خواندبه میدانی کم وسعت (که سرچوک مینامند) میرسیم که از آن قسمتی باقی مانده و بیشتر آن خراب و آپارتمانهای جدید سه مرتبه بجای آن تعمیر گردیده است. این میدان تقریباً شکل مثلث دارد. در رأس شمالی آن سرای تجارتی محمد قومی و در رأس شرقی آن راه چارچته ٔ معروف کابل است. در بین رأس جنوب و جنوب شرقی بازار عطاری واقع شده است. این راه به مندوی آرد و برنج و بعداً به شوربازار میرسد (ولی حالا اثری از آن مندوی نیست) «چارچته ٔ کابل » که از بازارهای قدیمی و مشتمل بر دکانهای کوچک پرمتاع است که بعد از هر چوک به یک چوک دیگری منتهی میشود، دکانداران آن، بزاز، زرگر، کلاه دوز و غیره اند. در چوک سوم که از دیگران کلانتر و وسیعتر است دو رسته دکانهای دیگر ساخته شده که در آنها اشیای کهنه و مستعمل را به فروش میرسانند و معروف به کهنه فروشی است و این رسته ها را به سه بازار قسمت کرده اند.عقب دکانهای کهنه فروشی بازار پوستین دوزی است که تجار پوستین به انواع و اقسام پوستین مشغول داد و ستد هستند. مقابل این بازار آئینه فروشی است که در آن انواع آئینه ها و شیشه ها فروخته میشود. پس از آن بازار مسگران شروع می شود. و در وسط این دو بازار، سرای های تجارتی و دکانهای سمساری است که جلب توجه میکند و از این جا که بگذریم به بازارهای مسگری، چارسوق، ریکاخانه، سراجی، آهنگری، خرده فروشی، تخته پل، شوربازار و کتاب فروشی میرسیم. این بازارها راه عبور و مرور عمومی و بعد از یک دوره ٔ بیضوی شکل دوباره به «تیلی گذر» وسرچوک میپیوندد.
اکثر این بازارهای قدیمی که از آنها نام برده شد بنا بر احداث جاده ٔ میوند و فراخ ساختن «بازار پل خشتی » بعضی بکلی و بعضی دیگر جزءً از بین رفته اند و در عوض دکانهای جدید وآپارتمانها بنا گردیده است.
بازار چارچته ٔمشهور کابل از آثار علیمردان خان، صوبه دار کابلی است که در عهد شاه جهان بنا گردیده.
در این اواخر از طرف بلدیه ٔ شهر، چته های آن برداشته شده است. شوربازار، بازار بسیار قدیمی کابل و مسجد علیا که سابقاً به مسجد اورنک زیب شهرت داشت و اورنگ زیب پادشاه مقتدر مغولی هند آن را با مسجد گذری واقع در بازار سراجی بنا کرده، نیز در همین بازار است. شوربازار ازتخته پل، با بالاحصار (قلعه ٔ شاهی سابق) وصل و بواسطه ٔ ازدحام و گرمی سود و سودا، این نام را بخود گرفته بود. تخته پل که شوربازار را با بالاحصار وصل میکرد جسری بود که در هنگام ضرورت برداشته و قلعه ٔ شاهی بالاحصار در هنگام خطر در بین خندق پهناور اطراف قرار گرفته از دستبرد محفوظ میماند ولی حالا آن بازار تقریباًوضع متروکی را بخود گرفته است. بازار کفش دوزی که دروسط شوربازار قرار داشت (حالا بجز نام و نشانی از آن باقی نمانده) مرکز عمده ٔ تهیه ٔ کفش های ساخت کابل بود که به ارمغان به بازارهای هندوستان میرفت. از پل باغ عمومی به طرف غرب نیز به هر دو طرف رودخانه، سرک کشیده شده که در سمت شمال عموماً تجارتخانه ها و دکانهای خیاطان و در سمت جنوب «لیسه ٔ حبیبه » و دکانهای کلاه دوزان و خیاطان است. لیسه ٔ حبیبه یکی از مکاتب متوسطه ٔ قدیمی شهر و از مکاتب جدید است.
در پایان هر دو بازار مسجد زیبای «شاه دو شمشیره » علیه الرحمه با منارهای بلند و وضع مقبول خود به نظر میرسد که به طرف راست آن یعنی شمالی، سرک زیارتگاه شاه دو شمشیره و عقب زیارت گاه، فاکولته ٔ حقوق، پشتنی، بانک بازرگانی و مقر ریاست «دباختر آژانس » واقع است و جاده ٔ باریکی که از جنب آن به طرف کوه آسمائی میرود ما را به نخاس سابق و بالاکوه «ده افغانان » رهبری میکند.
در انجام سرک جنوبی، سفارت کبرای دولت جمهوری اتحادیه ٔ شوروی، در بین باغ معروف جهان آرا که از باغهای تاریخی کابل است جا دارد. جاده ای که از پهلوی سفارت شوروی و رودخانه میگذرد به سینمای پامیر که در قسمت اول جاده ٔ میوند واقع است میرسد و از آنجابکوچه های چند اول و گذرگاه میرود.
اما سرک شمالی آن بعد از زیارت گاه شاه دو شمشیره از جلو «لیسه ٔ نجات » (به طرف جنوب)، مکتب میکانیکی و شرکت سرویس (به طرف شمال) گذشته بماشینخانه (که آلات حربی در آن ساخته می شود) میرسد در عقب آن کارخانه ٔ پشمینه بافی کابل قرار دارد، و مقابل آن یعنی (به طرف چپ) شفاخانه ٔ بلدی معروف به شفاخانه ٔ ابن سینا واقع است. این جاده معروف به جاده ٔ سپه سالار است که در انتهای آن عمارت منفردی که از دو طرف آن سرک میگذرد، در وسط راه قد علم مینماید. عمارت مذکور سابقاً مخصوص کتابخانه ٔ ریاست مطبوعات بوده و در عقب آن پل سنگی موسوم به پل (هارتن) ساخته شده که مسافر را به طرف گذرگاه و باغ معروف بابرشاه رهبری میکند. سرک دیگری که از مقابل عمارت مذکور میگذرد به طرف راست آن عمارت جدیدی سره میاشت (هلال احمر) بنا گردیده است.
بعد از آن به ده مزنگ و «کارته ٔ 4» که محله ٔ چهارم شهر نوی کابل است میرسد. این سرک در حالی که از پهلوی منار یادگار (علم و جهل) و اداره ٔ شرکت سهامی حمل و نقل و محبس عمومی میگذرد از دو طرف، منار یادگار (عبدالوکیل خان شهید) را دربرگرفته از آنجا رو به طرف جنوب از جوار کارخانه بزرگ حجاری و نجاری گذشته بقصر بزرگ و معروف «دارالامان » که فعلاً مرکز وزارت خانه های کابل و پارلمان اعیان و باغ عالیشانی است، به خط مستقیم میرود و در اینجا وزارت اقتصاد ملی، وزارت فوائد عامه، وزارت مالیه و مهمان خانه ٔ دولتی، موزه ٔ کابل و کارخانه ٔ گوگردسازی ساخته شده است.
سرک مقابل منار و یادگار عبدالوکیل خان، یعنی سرک غربی، از بین بازار دهمزنگ عبور و از جلو استاسیون برق، شیرشامینه، دیپوی ادویه، و لیسه ٔ دارالمعلمین، لیسه ٔ ابن سینا «میرویس میدان » گذشته راهی به طرف قندهار و راهی به طرف پغمان میرود و از آن راهی، به طرف فاکولته ٔ طب، شفاخانه ٔ علی آباد، شفاخانه ٔ عقلی و عصبی، وزارت زراعت و تربیه خانه ٔ حیوانات و سیلوی مرکزی جدا میشود. چون از عمارت مخصوص کتابخانه ٔ سابق مطبوعات به بالا رویم به جائی میرسیم که از طرف شمال، دنباله ٔ کوه آسمائی و از جنوب دنباله ٔ کوه شیر دروازه، با دیوارهای مارپیچ گلی که بر بالای آن به صورت حیرت آوری ساخته شده و باروی دیوار شهر را تشکیل میدهد، بهم بسیار نزدیک میشوند. تماشای این دیوارها و استحکام آن یک بار انسان را به ازمنه ٔ بسیار قدیم برده کابل را در برابر هجوم حمله آوران نشان میدهد. بعلاوه لین دوانی (سیمکشی) برق بالای کوه های مذکور که تازه از طرف بلدیه ٔ شهر و شرکت تنویرات (برق) بعمل آمده است شامگاهان الی الصباح، چراغهای روشن آن بر قشنگی طبیعی شهر افزوده مسافرین را که از راه هوا به کابل می آیند پذیرائی و راهنمایی مینماید. رودخانه ٔ کابل از بین این تنگی میگذرد و دیوارهای کوه از هر دو طرف تا پایان دامنه هنوز استوار است. قسمت های پائین آن در اثر مرور زمان از بین رفته است، از جمله ٔ آنها هفت دروازه ٔ کابل است. دو دروازه که عبارت از دروازه ٔ «دهمزنگ » و دروازه گذرگاه باشد در همین منطقه و دروازه ٔ دهمزنگ به طرف شمال رودخانه زیر پوزه ٔ کوه آسمائی، و دروازه گذرگاه به طرف جنوب وزیرپوزه ٔ کوه شیردروازه واقع بوده است وقتی از این تنگنا بگذریم وادی خرم و سرسبز چهاردهی در بین یک دائره ٔ دیوارهای طبیعی کوه ها جلوه گر میشود. این وادی که بعرض 8 میل و طول 12 میل است بقدری سرسبز و شاداب است که باغ و غیر باغ را نمیتوان تشخیص داد، و میتوان همه ٔ آن را یک قطعه باغ بسیار بزرگ خواند، در گوشه ٔ شمال شرقی این وادی شاداب، باغ بابر شاه و در شرق، باغ معروف چهل ستون و در جنوب شرقی باغهای معروف و خوش آب و هوای گلباغ وجود دارد در وسط، قصر معظم نوی کابل و در عقب آن بفاصله تقریباً دو کیلومتر قصر بلندپایه ای که بر تپه ٔ «تاج بیگ » ناظر این وادی شاداب و خرم است بنا شده است در پای قصر بزرگ مؤسسات دولتی دیگری هست و از آنجمله موزه ٔ کابل که برای سیاحان خارجی قابل تماشا میباشد. «نوی کابل » در همین وادی شاداب واقع است که محله ٔ چهارم (کارته 4) آن آباد و بقیه ٔ آن نیز زیر نقشه و تعمیر و در شرف آباد شدن است.
و - مؤسسات فرهنگ کابل:
کابل چون مرکز افغانستان است لذا بیشتر مؤسسات فرهنگی مملکت در آن موجود است و ما ذیلاً بشرح آن می پردازیم.
1- یونیورستی کابل (پوهنتون): سرزمین افغانستان زادگاه دانشمندان و شعرای بسیار بوده است اما در قرون اخیر نظر به بحرانهای سیاسی، علم و معرفت در این مملکت رو به ضعف گذاشت ولی از پنجاه و چند سال به این طرف اساس معارف با اصول جدید و سیستماتیک آغاز یافته، مکاتب ابتدائی برای تعلیم اجباری در هر طرف مملکت تأسیس شده و سپس مکاتب رشدی و اعدادی بوجود آمد تا اینکه بنیه ٔ تعلیمی و فارغ التحصیلان اعدادی بجائی رسید که لازم شد شعبه ای از تحصیلات عالیه باز شود.
سپس در سال 1311 هَ.ق. / 1931 م. (عصر نادرشاهی) نخستین پایه ٔ یونیورستی کابل نهاده شد و فاکولته ٔ طبی کابل تأسیس گردید. در سال 1317 هَ. ق. / 1938 م. (یعنی در عصر اعلیحضرت المتوکل علی اﷲ محمدظاهرشاه) فاکولته حقوق و علوم سیاسی و در سنه ٔ 1322 هَ. ق. / 1943 م. فاکولته ٔ سیانس و در سال 1323 هَ. ق. / 1944 م. فاکولته ٔ ادبیات تأسیس گردید. وجود این فاکولته ها سبب شد که دولت افغانستان قدم بزرگتری بردارد و بنیاد یونیورستی کابل را بگذارد. بدین قرار در سال 1325 هَ. ق. / 1945 م. محفل بزرگی برای تأسیس یونیورستی کابل منعقد شد. بر طبق اصولنامه که دارد این یونیورستی (پوهنتون)، دارای فاکولته های (پوهنجی) ذیل میباشد:
1- فاکولته ٔ سیانس (دانشکده ٔ علوم).
2- فاکولته ٔ ادبیات
3- فاکولته ٔ طب و شعب و فروع آن
4- فاکولته ٔ حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی، سپس فاکولته ٔ دواسازی و فاکولته ٔ شرعیات یکی بعد از دیگری بوجود آمد. علاوه برآن، مؤسسات فرهنگی و مسلکی ذیل هم در دائره ٔ یونیورستی کابل موجود است:
1- دارالمعلمین عالی
2- مدارس صنایع نفیسه
3- دارالعلوم عربیه.
ممکن است یونیورستی کابل عندالاقتضاء مدارس و شعبات مسلکی دیگری هم دائر کند. یونیورستی کابل دارای شخصیت حقوقی است و نمایندگی آن بعهده ٔ رئیس پوهنتون است و از لحاظ اداری و مالی مستقل و فعلا «مستقیماً» نزد وزیر معارف مسئول است.
2- یونیورستی حربی (حربی پوهنتون) (دانشگاه جنگ) یونیورستی حربی برای تحصیلات عالی حربی و شقوق مختلفه ٔ حربی در بالاحصار کابل تأسیس شده است که شاگردان در آن بعد از طی دوره ٔ لیسه ٔ حربی بتحصیل عالی حربی، اشتغال مینمایند هرچند تمام شعبات آن هنوز تکمیل نشده اما در تربیت اردوی افغانستان و پیشرفت فنون عسکری نقش بزرگی دارد.فارغ التحصیلان این پوهنتون از چندین سال است که به کار مشغولند.
3- دولت افغانستان برای ترویج و ترقی علوم و تربیت افراد مملکت تنها به وزارت معارف و تحصیلات سیستماتیک اکتفا نکرده اداره ٔ مطبوعات را تأسیس نمود تا جمعیت موجوده را زیر تأثیر و تبلیغ و علم و دانش قرار دهد. این اداره از سال 1318 شروع به کار نمود. شعبات عمده ٔ آن عبارت است:
الف - نشریات: مدیریت عمومی نشرات، ناظر و کنترل جمیع نشرات کشور است تادر پیشرفت و ترقی ذهنی افراد مملکت مفید و ممد باشد. جرائد و مجلات را در امور مربوطه معاونت میکند و موجب سهولت ارتباط آنها با جرائد و مجلات خارجی میگردد.تهیه چاپ و نشر کتب مفید حیاتی از طرف دولت به دست این شعبه است. انعقاد کنفرانسها و خطابه ها در مجامع عام و مراقبت و کنترل مبارزه با بیسوادی و تأسیس دوره های مبارزه با بیسوادی از وظائف عمده اداره ٔ مطبوعات شمرده میشود. بعلاوه این موسسه برای معرفی افغانستان در خارج وظیفه ٔ بزرگ دیگری بدوش دارد و بدان مشغول است. امتیاز تأسیس و نشر اخبار و مجلات از این شعبه داده میشود.
ب - پشتوتولنه: این مؤسسه که در حقیقت انجمن ادبی کابل است شعبه ای از اکادمی افغان میباشد.
(مؤسسات پشتوتولنه - انجمن تاریخ و آریانا دائره المعارف که از بدو تأسیس تا ابتدای سال جاری مربوط باداره ٔ مستقل مطبوعات بود نظر به تشکیلات جدید مربوط بوزارت معارف گردید و کماکان فعالیت دارد).
وظیفه ٔ این مؤسسات احیا و ترویج و تعمیم زبان پشتو، جمع لغات و آثار و اشعار و مراقبت دوره های زبان پشتو است. این مؤسسه از روز تأسیس تا کنون در این وظیفه جدیت زیاد نموده، کتب و رسایل و کتب لغت و غیره نشر نموده است. مجله ٔ کابل که قبلا بزبان فارسی و پشتو نشر میشد فعلا از طرف این مؤسسه بزبان پشتو انتشار می یابد.
شعبه ای از این مؤسسه مشغول جمعآوری لغات و اصطلاحات زبانهای محلی افغانستان مانند پشه ای، نورستانی و غیره است. سالنامه ٔ کابل که از سال 1311 تاکنون مرتباً حاوی یک سلسله معلومات مفید درخصوص افغانستان میباشد ازخدمات برجسته ٔ این مؤسسه شمرده میشود.
اکنون سالنامه ٔ کابل از طرف مدیریت عمومی نشریات اداره ٔ مستقل مطبوعات نشر میشود.
هَ - کتابخانه ها:
اداره ٔ مطبوعات علاوه بر سایر نشریات و خدمات، به تأسیس یک کتابخانه ٔ منظم نیز پرداخته که قرائت خانه ٔ آن همه روزه برای استفاده کنندگان باز است. گرچه این کتابخانه هنوز ابتدائی است ولی چندین هزار جلد کتاب بزبانهای مختلف و علوم متنوع دارد. همچنین کتابخانه ٔ وزارت معارف که ذخائر بیشتری دارد مرجع اهل علم و تتبع شمرده میشود. این دو کتابخانه علاوه بر کتابخانه های مکاتب و دانشکده ها است چه آن کتابخانه ها بیشتر مخصوص دانشکده ها و مکاتب است.
و - رادیو کابل:
در کابل فعلا یکدستگاه موج متوسط بقوه ٔ 20 کیلو وات موجود است که از طرف اداره ٔ مطبوعات اداره میشود. مقصد عمده ٔ این مؤسسه، نشر مسائل ضروریه و عام المنفعه و هدف آن بالا بردن سطح معلومات عوام است. برنامه ٔ نشریاتی آن: معلومات تاریخی و جغرافیایی، زراعت، تجارت و صنعت، امور جاریه ٔ کشور، خبرهای جهان، تفسیر جریانات سیاسی عالم و اجرای موزیک وطنی و خارجی است. دستگاه های صوت پراکنی آن در مراکز عمده ٔ ولایات موجود و توسط لودسپیکرها در اطراف و اکناف مملکت، نشریات آن پخش میشود. استودیوی آن در مرکز شهر و مقابل پل باغ عمومی است. ولی برودکاستنگ هوس (پخش صوت) آن در «یکه توت » میباشد. مردم افغانستان علاقه ٔ زیاد به شنیدن نشریات این مؤسسه دارند و هم در نظر است دستگاه های قوی تری از موج متوسط و موج کوتاه بکار انداخته شود و بتواند صدای خود را تا دورترین نقاط جهان برساند. قسمت تکنیکی رادیوی کابل در این اواخر مربوطبوزارت مخابرات گردیده و شق نشراتی آن به صورت مؤسسه ای درآمده است که از طرف اداره ٔ مطبوعات حمایت میشود.
ز - موزه ٔ کابل:
رسماً در سال 1297 در باغ بالا تأسیس شد و امروز در دارالامان در نزدیکی قصر بزرگ وزارت خانه ها عمارت معین دو مرتبه دارد. وزارت معارف عملاً موزه را به دو حصه ٔ اتنوگرافی و باستان شناسی، تقسیم کرده است. موزه ٔ کابل از نقطه ٔ نظر علمای باستان شناسی یکی از موزه های مهم و قابل توجه آسیا است که مخصوصاً آثار و مجسمه های گریکوبودیک (یونانی - بودایی)، آن را در دنیا ممتاز ساخته است. حفریاتی که در این سالهای اخیر توسط هیئت فرانسوی شده است سرمایه ٔ معنوی موزه ٔ کابل را زیادتر کرده است. از حفریات هده، بگرام، فندقستان، سرخ کوتل و دیگر نقاط مملکت آثاری به دست آمده که ذخیره ٔ آثار قبل از اسلام موزه ٔ کابل را وسعت داده و این آثار جلب توجه سیاحان و مدققان خارجی را که به افغانستان آمده اند کرده است آثار اسلامی موزه ٔ کابل نیز از حیث قیمت و اهمیت مخصوصاً در شق صنایع ظریفه (خطاطی - رسامی - تزئینات) وسکه ها و آلات و ادوات فلزی قابل اعتنا است.
کتابخانه ٔ زیبای آن دارای کتب خطی است که بعضاً منحصربفرد میباشد.
ح - مؤسسه انجمن خیریه ٔ نسوان:
برای زنان افغانی در کابل مؤسسه ٔ نسوان تشکیل شده که شعبات مختلف، از قبیل دوره های تحصیلی دوخت، زبان و پرستاری و غیره در آن تأسیس گردیده، بانوان به صورت مجانی و با تأدیه حق عضویت، عضو آن شناخته شده اند. هدف اصلی آن آشنا گردانیدن نسوان است بوظائف حقیقی و زندگی نوین عصری و ترتیب منزل و بچه داری و غیره. روزبروز کار این مؤسسه در ترقی است. ممکن است با پیشرفت و ترقی این مؤسسه شعبات آن در شهرهای دیگر افغانستان نیز دائر گردد.
ط - مؤسسه ٔ روزنتون (حمایت اطفال): مؤسسه ٔ حمایت اطفال افغانی در افغانستان از زمان سلطنت امیر حبیب اﷲ خان تأسیس گردیده است. که بنام (یتیم خانه) یاد میشد در عصر امان اﷲ خان مؤسسه ٔ مذکور تعطیل شد و دوباره در زمان سلطنت نادرشاه این مؤسسه بنام (دارالایتام) افتتاح گردید و عده ای از اطفال بی بضاعت و یتیم را که از طرف حکومت اداره میشدند در مؤسسه ٔ مذکور جمع و به تعلیم و تربیت آنان در داخل مؤسسه پرداختند. چون به مقتضای وقت که باید مؤسسه ٔ مذکور به صورت جدید درآید، در جوزای 1327 حکومت افغانستان مؤسسه ٔ مذکور را بنام (روزنتون) افتتاح کرد و شعبات داخلی آن را وسعت کافی بخشید.
ی - مؤسسه ٔ خیریه ٔ کودکستان (وروکتون): اگرچه مؤسسه ٔ کودکستان جزء مؤسسه ٔ حمایت اطفال (روزنتون) میباشد اما بواسطه ٔ آنکه فعلا در مرکز سلطنت، مؤسسه ٔ کودکستان افتتاح گردیده، عده ای از اطفال را که سنشان بین دو و هفت سال میباشد در مؤسسه تحت تربیت گرفته اند.
یا - مؤسسات صحی کابل:
مرکز عمده ٔ مؤسسات صحی، وزارت صحیه است و مؤسسات عمده ٔ صحی عبارت است از: شفاخانه های بزرگ مردانه و زنانه، معاینه خانه ها (در هر گوشه و کنار شهر) سناتوریم مردانه و زنانه، باکترولوژی، فاکولته ٔ طب (دانشکده پزشکی، مکاتب مسلکی، دواسازی، بیطاری، پرستاری (این قسمت ها از حیث اداره به پوهنتون مربوط است) دندانسازی های مردانه و زنانه مجانی و غیرمجانی، دواخانه های بزرگ دولتی، عمده فروشی دارو و دواخانه های شخصی. برای اداره ٔ صحت اهالی، وزارت صحیه دائماً به نشر مضامین صحی در مجله ٔ ماهانه ای که از دائره ٔ نشریات این وزارت بنام (روغتیا پیام تندرستی) نشر و توزیع میگردد مشغول است. بعضی رسایل غیرمرتب نیز عنداللزوم چاپ و نشر میگردد.
یب - مرستون (دارالمساکین):
مرستون مؤسسه ای است خیریه که در سال 1325 وزارت اقتصاد ملی به تأسیس آن اقدام کرده است و پس از آنکه طرح آن مراتب قانونی را طی کرد یعنی بتصویب هیئت وزراء و پارلمان مملکت رسید، بلافاصله دائر گردید واینک تعداد معتنابهی از مساکین و اشخاص قابل حمایت را تربیت مینماید. مشمولین این مؤسسه عموماً از دو دسته اشخاص متشکل میباشد یکی آنان که فشار حیات و محیط ایشان را فقیر و بینوا ساخته و قادر به تأمین وسایل زندگی خود نمیباشند. و دوم گداها. گروه اول بعد از تحقیقات لازمه داخل مرستون میگردند و گروه دوم توسط پولیس و موظفان مؤسسه جمعآوری گردیده داخل مؤسسه میشوند و یا بضمانت اصولی که دوباره گدائی نکنند ازمؤسسه خارج میگردند. بینوایان و مستحقان که در این مؤسسه پذیرفته میشوند بمنزله ٔ عضو عاطل و تنبل، اوقات خود را بسر نبرده هر فرد از زن و مرد یا طفل فراخور حال و استعداد و توانائی خود به کار واداشته میشوند بجز معلولین و معیوبین که عجالهً هیچ کاری از آنها ساخته نیست دیگر هیچ فرد بیکار موجود نمیباشد. کارهای این مؤسسه عبارت است از شعبات مستقلی از قبیل خیاطی، نجاری، بوت دوزی، گل کاری و غیره. اطفال خردسال که سن شان بین 6- 7 باشد داخل مؤسسه ٔ کودکستان و بالاتر از آنها دسته ای در صفوف داخلی مؤسسه تحت تعلیم قرار میگیرند و دسته ای داخل مکاتب ابتدائی میشوند. عمارت مرستون که قبلا به قلعه ٔ حشمت خان (انتهای جنوب غربی علاقه ٔ بلدیه کابل) بوده بعمارت جدید، که در سپین کلی (افشار)، در 5 کیلومتری غرب کابل، واقع و دارای پانصد جریب زمین میباشد نقل مکان نمود. علاوه بر 1000 جریب از زمین های ریزه کوهستان (تعلق بحکومتی کلان شمالی) را که حکومت به مؤسسه ٔ مذکور بخشیده و مورداستفاده قرار گرفته است. مؤسسه در نظر دارد در بعضی از ولایات بزرگ افغانستان هم اراضی خریداری کند و شعبات خود را در آنجا دایر گرداند. مأمورین داخلی مرستون موظفند امور ارتزاقی، ملبوسات، ظروف، تنظیمات، محروقات، صحی، حمل و نقل، اسپورت مخابراتی، تنویر (برق) و خدمات مساکین را تحت تفتیش قرار داده در آسایش و راحت آنها بکوشند.
یج - مؤسسه ٔ هلال احمر افغانی (سره میاشت): این مؤسسه ٔ خیریه به تاریخ اسد 1325 تأسیس شد و سرمایه ٔ آن که از طریق نوع دوستی بطور اعانه و تبرع جمع آوری گردیده است تا حال ازمعاونت های لازمه برای مصیبت زدگان داخلی و خارجی خودداری نکرده مساعدت ها و کمک های شایانی به آنان نموده است.
ید -کابل مرکز اقتصادی افغانستان:
مرکز اقتصادی کشور افغانستان نیز کابل است. مؤسسات عمده ٔ اقتصادی در این شهر میباشد. وزارت اقتصاد ملی که رهبر جمیع شقوق اقتصادی ملت است در برقراری ارتباط اقتصادی و تجارتی و یافتن بازار برای فروش امتعه ٔ افغانی در دنیای خارج، جستجوی منافع شایسته برای احتیاجات داخلی، راهنمائی تجار و مؤسسات تجارتی کشور، تأسیس مؤسسات صناعتی مخصوصاً صنایعی که به زراعت تکیه دارد نیز توجه دارد و فعلاً در کابل دو بانک عمده که یکی را بانک افغانستان و دیگری را بانک ملی می نامند، در اثر رهنمائی وزارت اقتصاد ملی بوجود آمده اند. بانک افغانستان بانک مرکزی مملکت و امتیاز چاپ اسکناس را دارد. سیاست پولی مملکت در زیر نظر دولت به بانک مذکور سپرده شده است تا در انتظام نرخ و جریان بازار پول و خریدو فروش اسعار خارجه مسئول باشد. بانک ملی که نخستین بانک مملکت است درباره ٔ مسائل بانکی و تجارت و صنعت رول بزرگی دارد. فعلا هر دو بانک (بانک افغانستان - بانک ملی) در دو عمارت معظم، جوارهم قرار دارد - شعبات بانک ملی در مراکز مهمه ٔ تجارتی مانند لندن و نیویورک و هند موجود است. علاوه بر بانکهای مذکور تأسیس کسه عمرانی (که ما آن را بانک رهنی و تعمیراتی هم میتوانیم بنامیم) در سال 1326 روی کار آمده است، که بسرمایه 30 میلیون افغانی وارد فعالیت شده و تا حال در عمران مملکت و رفع احتیاج اهالی بی خانمان کمک مؤثری بعمل آورده اس


تبریز

تبریز. [ت َ] (اِخ) نام شهری است در آذربایجان در اقلیم پنجم... و مردم آنجا اکثر آهنگرند و جلال الدین سیوطی در لب الالباب نوشته که تبریز بالکسر شهری است قریب آذربایجان و این معرب آن است. (غیاث اللغات). هدایت در انجمن آرا گوید: در شمال مغرب ایران واقع شده است و از شهرهای معظم بوده بواسطه ٔ محاربات سپاه ایرانی و عثمانی و زلزله های مکرر ویرانی یافته اکنون دویست هزار خلق در آنجا موجودند. در سال گذشته که 1283 هَ. ق. بود بمرض وبای عام صد هزار خلق هلاکت یافتند و ما بجانب سراب و اردبیل فرار نمودیم. باری مقابر اولیاء در آن شهر بسیار بوده، آب و هوای سازگار دارد. اکنون چند سال است که ولیعهد پادشاه در تبریز حکمران است، فقیر بحکم شاهنشاه در خدمتش بسر میبرد. (انجمن آرا). لقب آن، دارالسلطنه. (نسخه ٔ خطی لغت محلی شوشتر موجود در کتابخانه ٔ مؤلف). نام بزرگترین شهر ایالت آذربایجان. (فرهنگ نظام). شهرستان تبریز یکی از شهرستانهای آذربایجان و مرکز استان سوم کشور است، از شمال محدود است بشهرستان مرند و اهر، از جنوب بشهرستان مراغه، از خاور بشهرستان سراب و میانه و از باختر بدریاچه ٔ ارومیه و خوی.
آب و هوا: هوای کنار دریاچه ٔ ارومیه معتدل نسبهً گرم و مالاریایی است وقسمتهای جلگه، معتدل ولی قسمتهای کوهستانی آن معتدل و سردسیر است.
ارتفاعات: کوه سهند در جنوب تبریز از باختر، ازکنار دریاچه ٔ ارومیه به خاور تا کمر قاسم داغ در خاور بستان آباد امتداد یافته و بلندترین قله ٔ آن حرم داغ به ارتفاع 3700 متر و کوه قاسم داغ به ارتفاع 2500متر در خاور بستان آباد است. کوه میشاب یا میشوداغ که خطالرأس کوه مزبور است حد مرزی شهرستان مرند و تبریز بوده و بلندترین قله ٔ آن علمدار به ارتفاع 3200 متر و دیگری اوزون یل 2800 متر میباشد و بعلاوه کوههای منفرد کوچک دیگری نیز در داخل شهرستان وجود دارد از آن جمله اند: کوه عون بن علی در شمال خاوری شهر به ارتفاع 1800 متر که مقبره ٔ شاهزاده عون بن علی از اولادحضرت امیر (ع) در آن واقع است و زیارتگاه میباشد. کوه پکه چین در شمال تبریز به ارتفاع 2500 متر که تلخه رود (آجی چای) از وسط این کوه و کوه عون بن علی عبور مینماید و کوه مرو در شمال باختری شهر تبریز و خاور صوفیان به ارتفاع 2250 متر میباشد.
گردنه: گردنه های مهم این شهرستان یکی گردنه ٔ شبلی است که بر سر راه تهران و تبریز و در جنوب قریه ٔ شبلی واقع و به ارتفاع 1650 متر است. دیگری گردنه ٔ پایان در سر راه اهر و تبریز در کوه عون بن علی به ارتفاع 1600 متر میباشد و غیر از این دو، گردنه های دیگری هم هستند که در سر راههای مالرو دهات واقع شده اند، مانند: گردنه ٔ امیری داغ و گردنه ٔ طرزم.
رودخانه: علاوه بر رودهائی که در بخش های شهرستان تبریز جاری میباشند در داخل شهر دو رود نسبهً بزرگ جریان دارد که یکی آجی چای یا تلخه رود است که از دامنه های جنوبی قوشه داغ واقع در شمال بخش آلان برآغوش از شهرستان سراب و دامنه های شمالی بزکش حد مرزی بین شهرستان سراب و میانه سرچشمه گرفته از وسط ارتفاعات عون بن علی و کوه پکه چین از شمال شهر تبریز و بخش اسکو عبور نموده و در دو هزارگزی جنوب خورخوره به دریاچه ٔ ارومیه میریزد. دیگری رود میدان چای یا میدانرود است که از دامنه های جنوبی کوه عون بن علی (در مواقع بارانی) سرچشمه گرفته از وسط شهر عبور نموده در شمال حکم آباد به تلخه رود ملحق میشود.
معادن: شهرستان تبریز مانند سایرشهرستانهای استان سوم یک شهرستان زراعتی است ولی دارای منابع زیرزمینی مهمی میباشد که فقط از بعضی معادن آن بطور غیر مکانیزه استفاده میشود از جمله:
1- معادن زغال سنگ در حومه ٔ جنوب خاوری شهر (باغمیشه).
2- معادن زرنیخ در حومه ٔ خاور تبریز. (بارنج).
3- معدن نمک در دهات کنار دریاچه ٔ ارومیه که از آب دریا استخراج میکنند.
4- معدن خاک رس در قریه ٔ لیقوان از دهستان سهندآباد که برای تهیه ٔ ظروف سفالی بکار میرود.
بعلاوه دارای منابع زیرزمینی دیگری هم میباشد که هنوز اقدام به استخراج آنها نشده است مانند طلا، مس، زغال سنگ، نفت. در ناحیه ٔ بستان آباد تبریز آبهای معدنی گوگردی و فسفاته نیز وجود دارد.
صنایع: در تاریخها و سفرنامه های خارجی شهر تبریز بواسطه ٔ تجارت و صنعتش با عثمانیها و گرجیها و روسها و کشور هندوستان یک شهر صنعتی و تجارتی معرفی شده است حتی در دوره ٔ مغول که مرکز حکومت بود مورد نظردول همجوار قرار گرفته و بیشتر صنعتگران و بازرگانان در این شهر جمع میشدند. بعدها هم صاحبان ثروت پیشرو سایرین گردیده اقدام به تأسیس کارخانه های مهمی نمودند که هم از لحاظ مرغوبیت اجناس و محصولات و هم از لحاظ تولید ثروت و رفع بیکاری و فقر عمومی قابل اهمیت بودند که متأسفانه وقایع شهریور رشته ٔ کار این کارخانه ها را هم مانند کارهای دیگر از هم گسیخته و در عرض این مدت نتوانستند سیر طبیعی خود را در پیشرفت دنبال کنند و عده ای از کارخانه ها هم در اثر سوء جریان اقتصادی تعطیل گردیدند.
صنایع عمده ٔ شهرستان تبریز، فرش بافی و پارچه بافی (دستی و ماشینی) است.
سازمان اداری: شهرستان تبریز از 6 بخش تشکیل شده است: بخش بستان آباد که دارای 4 دهستان و 191 آبادی و 95403 تن سکنه است. بخش اسکو دارای 3 دهستان و 65 آبادی و 51549 تن سکنه است. بخش دهخوارقان دارای 4 دهستان و 45آبادی و 39459 تن سکنه است. بخش شبستر دارای 5 دهستان و 71 آبادی و 85620 تن سکنه است. بخش سراسکند دارای 2 دهستان و 179 آبادی و 68238 تن سکنه است. بخش خداآفرین دارای 2 دهستان و 103 آبادی و 13433 تن سکنه است. موقعیت بخش خداآفرین ایجاب مینمود که تابع شهرستان اهر باشد ولی بواسطه ٔ مرزی بودن تابع شهرستان مرکزی استان سوم (تبریز) محسوب گردید.
راهها: شوسه ٔ طهران و تبریز از بخش بستان آباد و خود شهر عبور نموده در شهرستان مرند بدو شعبه ٔ شمالی و باختری مجزا میگردد. که راه شمالی بجلفا، مرز ایران و شوروی میرسد و راه باختری به ارومیه منتهی میشود که از طریق رواندوز بعراق مربوط میگردد. بغیر از راه مزبور شهرستان تبریز با بخشهای تابعه ٔ خود غیر از خداآفرین بوسیله ٔ جاده ٔ شوسه ارتباط دارد وخود بخشها هم دارای جاده های شوسه بوده و بهم مرتبط میشوند. هم چنین راه آهن جلفا و تبریز که در شمال شهردارای ایستگاه بوده و این خط در صوفیان بدو قسمت منقسم میگردد که یکی بجلفا و دیگری بشرفخانه منتهی میشود و بعلاوه خط آهن سرتاسری ایران که تا میانه امتدادیافته بود از جنوب شهرستان از بخش سراسکند شهرستان مراغه دهخوارقان و از باختر شهر تبریز عبور کرده براه آهن جلفا تبریز متصل شده است که بدین طریق راه آهن ایران با راه آهن های اروپا ارتباط یافته است.
شهر تبریز مرکز شهرستان و استان سوم که در 628 هزارگزی شمال باختری تهران و 50 هزارگزی شمال کوه سهند و 135 هزارگزی جنوب خاوری جلفا (مرز ایران و شوروی) و 55 هزارگزی خاور دریاچه ٔ ارومیه واقع است. مختصات جغرافیائی آن بشرح زیر میباشد:
طول 46 درجه و 23دقیقه. عرض 38 درجه و 15 دقیقه و ارتفاع آن از سطح دریا 1400 متر میباشد. اختلاف ساعت با تهران 25 دقیقه و 4 ثانیه است و بنابراین ساعت 12 تبریز، ساعت 12 و25 دقیقه و 4 ثانیه ٔ طهران است.
بنای اولیه ٔ شهر را برخی به خسرو کبیر پادشاه ارمنستان که معاصر اردوان چهارم پادشاه اشکانیان است نسبت میدهند. این دو با هم از سلسله ٔ اشکانیان و دوست بودند. چون اردشیر سر سلسله ٔ سلاطین ساسانی با چند تن متفق گردیده و اردوان را بقتل رساندند، خسرو بخونخواهی اردوان با اردشیر بجنگ برخاسته و پس از ده سال محاربه اردشیر به سرحد هندوستان فرار میکند و خسرو هنگام مراجعت در ایالت آتروپاتین (آذربایجان) که متصل بسرحد ارمنستان بود شهری بنا نمودبه اسم داوریژ (در زبان ارمنی معنی انتقام دارد) که بعداً از کثرت استعمال به تاوریژ مبدل و در اثر اختلاط کلمات عرب و عجم ژ تبدیل به ز شده تاوریز گفتند که آنهم در زبان عامیانه به توریز مبدل شد که همان تبریز میباشد. حمداﷲ مستوفی مورخ ایرانی تبریز را قبهالاسلام و از بناهای زبیده خاتون زن هارون الرشید میداندکه در سال 175 هَ. ق. بنا نموده و در عهد متوکل عباسی بسال 240 هَ. ق. بر اثر زلزله خراب و بوسیله ٔ خود او تجدید بنا گردیده و 190 سال بعد از آن در سال 430 هَ. ق. بواسطه ٔ زلزله ای که قبلا بوسیله ٔ ابوطاهرمنجم شیرازی پیشگوئی شده بود خراب و در حدود 40 هزار نفر از ساکنین شهر تلف شدند تا اینکه در سنه ٔ 435 هَ. ق. ابن محمد پسر رواد ازدی که از جانب خلیفه حاکم آن دیار بود به صلاح دید منجمین به تجدید بنای شهر اقدام نمود که بر طبق پیش گوئی منجم در یک ساعت سعد از سال مزبور بنای شهر را گذاشتند که دیگر از زلزله خرابی حاصل نشود این شهر در حمله ٔ مغول هم بواسطه ٔ حسن استقبال حکمرانان وقت از لشکر مغول از آسیب حمله ٔ خانمانسوز آنها در امان ماند ولی بعدها بر اثر سیل وزلزله و اغتشاشات داخلی چندین مرتبه خراب گردید. درتحولات بیست ساله ٔ اخیر اقدام بتوسعه و آبادی شهر بعمل آمد و بواسطه ٔ احداث باغهای گردش و خیابانها و ساختمانها در آبادی شهر کوشش گردید و فعلاً دارای خیابانهای اسفالته است که مهمترین آنها خیابانی است تقریباً خاوری و باختری از یک طرف بجاده ٔ تهران و از طرف باختر دو شعبه شده یک شعبه به ایستگاه راه آهن و شبسترو یک شعبه به شهرستان مرند و جلفا منتهی میشود. در این خیابان یک گردشگاه که قبلاً قبرستان گجل نامیده میشد بباغ عمومی تبدیل شده که باغ گلستان نام دارد و باغ ملی ارک که دیوار تاریخی ارک علیشاه در کنار آن قرار دارد بنای شهرداری در چهارراه شاهپور قرار گرفته است. دیگر خیابانی است شمالی و جنوبی از شمال بمیدان توپخانه که بناهای شهربانی، استانداری، بانک ملی و دارائی در آن واقع است و از جنوب به پادگان نظامی منتهی میشود. خیابان لیل آباد شمالی و جنوبی است خیابان فردوسی از جلو باغ ملی تا بازار امتداد دارد و خیابان خاقانی یا ستارخان فعلی از روی پل شاهی که جدیداً با اسلوب فنی و بتون ساخته شده است عبور نموده به ناحیه ٔ شتربان در جنوب شهر میرسد و چندین خیابان فرعی و کوچک دیگر مانند تربیت و حافظ و منصور که خیابان اخیر هم پلی روی رودخانه ٔ میدان چای به اسم پل منصور دارد. آب آشامیدنی شهر تصفیه شده و بوسیله ٔ لوله کشی تأمین میشود و منبع آب در جنوب خاوری شهر نزدیک دروازه ٔ تهران قرار گرفته و روشنائی شهر بوسیله ٔ برق شهرداری و کارخانه ٔ کبریت سازی توکل و کارخانه های شخصی دیگر مانند کارخانه ٔ مهتاب تأمین میشود که بهیچوجه تکافوی روشنائی شهر را نمیکنند.
بناهای تاریخی شهر: گرچه شهر تبریز بواسطه ٔ اهمیتش اغلب مورد نظر سلاطین و قبایل جنگجو بود، بعضی در ترمیم و برخی در خرابی آن کوشیدند و دشمنان تمدن اقدامات و زحمات یکعده مردان نامی و سلاطین بزرگ را طعمه ٔ حرص و آز خود کردند و علاوه بر این آسیب های بشری بلایای آسمانی از قبیل سیل و زلزله هم در از بین بردن علائم تمدن این شهر مؤثر بود ولی با این همه حوادث بناهای تاریخی آن بحرص و طمع غارتگران هنوز هم چشمک میزند. از بناهای معروف شهر بنای مسجد و ارک علیشاه است که عده ای به تاج الدین علیشاه وزیر غازان خان مغول نسبت میدهند. طاق آن شبیه طاق کسری و خرابه ٔ آن در باغ ملی شهر باقی است.
مسجد کبود: از بناهای جهانشاه ترکمان سلیمی از ملوک قره قویونلوی آذربایجان و تاریخ بنای آن بخط ثلث بعبارت فی رابع ربیع اول سنه ٔ سبعین و ثمانمائه اقل العباد نعمهالدین محمدالنواب در چهارم ربیعاول سنه ٔ 780 هَ. ق. را میرساند. کاشیهای آن در نوع خود مهم ولی بخارج برده شده است.
امامزاده سیدحمزه و امامزاده صاحب الامر و امامزاده عون بن علی از بناهای تاریخی و زیارتگاهند، و مسجد جمعه استاد شاگرد جزء آثار باستانی است.
کارخانه ها: دارای یک کارخانه ٔ مهم پارچه ٔ پشمی و پتو و کاموابافی پشمینه و کارخانه ٔ نخ و پارچه و اجناس نخی و پشمی بنام بوستان و ظفر و بافندگی آذربایجان و چندین کارخانه ٔ کش بافی و جوراب بافی و دو کارخانه ٔ چرمسازی بنام خسروی و ایران و دو کارخانه ٔ کبریت سازی توکل و ممتاز و دو کارخانه ٔ صابون سازی و دو کارخانه ٔ نوشابه سازی و کارخانه ٔ آردسازی و فرش بافی که رویهمرفته 20 کارخانه ٔ مهم به ثبت رسیده است که کارگران آنها بیمه و مشمول قانون کار میباشند و تعدادی زیاد کارخانه های منفرد فرش بافی، قیطان بافی و ملیله بافی، که این کارخانه ها در منازل و کاروانسراها دایر است و کارگران آنها مشمول قانون کار نمیباشند.
فرهنگ: در حدود 50 باب دبستان و 13 باب دبیرستان 3 کلاسه، 2 باب دبیرستان 5 کلاسه، 5 باب دبیرستان 6 کلاسه، 2 باب دانشسرا و یک باب دانشسرای عالی دارد و از دانشگاه هم شعبه ٔ پزشکی و ادبیات و کشاورزی دائر میباشد. توضیح آنکه آمار فوق از لحاظ دخترانه و پسرانه یکجا نوشته شده 4 باب کودکستان و یک هنرستان صنعتی نیزدارد.
بهداشت: دارای یک بیمارستان شیروخورشید 85 تختخوابی و بیمارستان راه آهن 10 تختخوابی و 5 بیمارستان دولتی که جمعاً 174 تختخواب دارند و بیمارستان کودکان و زایشگاه نسوان که هر کدام 40 تختخواب و زایشگاه شیر و خورشید 65 تختخواب دارند و 4 باب بیمارستان و زایشگاه خصوصی که جمعاً دارای 35 تختخوابند. تبریز مرکز کلیه ٔ ادارات دولتی مربوط به استان سوم و پادگان نظامی و هنگ ژاندارمری و دارای ایستگاه بیسیم و رادیو وفرودگاه هواپیمائی و ایستگاه راه آهن است و دارای باغهای میوه از قبیل گیلاس، سیب، آلبالو، گوجه و به و باغهای انگور میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).تبریز در گوشه ٔ شرقی جلگه ٔ رسوبی همواری واقع شده که مساحتش تقریباً 55 * 30 کیلومتر مربع میباشد این جلگه شیب ملایمی بسوی ساحل شمال شرقی دریاچه ٔ ارومیه دارد و بوسیله ٔ چند رودخانه آبیاری میشود که مهمترین آنها آجی چای (تلخ رود) است که از سمت جنوب غربی کوه سولان (سبلان) سرچشمه میگیرد و پس از عبور از محاذات قراجه داغ یعنی حد شمالی تبریز، وارد جلگه شده از شمال غربی شهر میگذرد. مهران رود (میدان چای کنونی) که در وسط شهر جاری است از سمت چپ به تلخ رود ملحق میشود.
ارتفاع اطراف مختلف تبریز را طبق نقشه ٔ جغرافیایی روسی میتوان بین 1350 تا 1500 متر دانست و در ناحیه ٔ شمال شرقی شهر کوه عینلی - زینلی (زیارتگاه عون بن علی و زیدبن علی) بچشم میخورد که ارتفاعش 1800 متر است و بمثابه ٔ رشته ای است که سلسله ٔ جبال قراجه داغ را که در شمال و شمال شرقی واقع شده بدامنه ٔ کوه سهند که مرتفعترین قللش در حدود 3547 متر میباشد متصل میکند (این کوه تقریباً در پنجاه کیلومتری جنوب شهر قرار دارد) چون قراجه داغ منطقه ٔ کوهستانی و کم حاصل و کم جمعیت است و کوه بزرگ سهند تمام فاصله ٔ بین تبریز و مراغه را اشغال کرده است لذا تبریز یگانه راه مناسب برای مواصلات بین شرق (امتداد آستارا [واقع بر کرانه ٔ بحر خزر]، اردبیل، تبریز و طهران، قزوین، میانه، تبریز) و غرب (امتداد طرابوزان، ارزروم، خوی، تبریز) و شمال (امتداد: تفلیس، ایروان، جلفا، مرند، تبریز) میباشد.
بالاخره چون دامنه های کوه سهند معبر بسیارباریکی بر کرانه ٔ شرقی دریاچه ٔ ارومیه ایجاد کرده لذا راه مواصلات بین شمال (ماوراء قفقاز، قراجه داغ) و جنوب (مراغه، کردستان) باید از تبریز بگذرد.
تبریز بجهت موقع جغرافیایی ممتازش مرکز استان حاصلخیز و وسیع آذربایجان (واقع بین ترکیه و ماوراء قفقاز روسیه ٔ شوروی) و یکی از شهرهای پرجمعیتی است که میان استانبول و هند واقع شده (و جز تفلیس و تهران و اصفهان و بغداد که از همین قبیل بشمار میروند) هیچ شهری بپای آن نمیرسد. شماره ٔ ساکنین تبریز در حدود 200000 تن است هوای تبریز در زمستان سخت است و در آن برف فراوان میبارد و در تابستان بعلت نزدیکی کوه سهند و وفور باغهای اطراف، هوا معتدل و ملایم میگردد. هوای شهر بطور کلی سالم است و شیوع بیماری وبا و حصبه مربوط بمراعات نشدن بهداشت عمومی است کثرت وقوع زمین لرزه یکی از خصوصیات تبریز بشمار میرود. شگفت آورترین زمین لرزه ها در سال 224 هَ. ق. / 858 م و در سال 434 هَ. ق. / 1042 م اتفاق افتاده است. زمین لرزه ٔ اخیر را ناصرخسرو در کتاب (سفرنامه ٔ) خود ذکر کرده است و ابوطاهر منجم شیرازی وقوع آن را قبلاً خبر داده بود... جنبش و حرکت خفیف زمین تقریباً هر روز در تبریز حادث میشود و آن را بفعالیت آتش فشانی کوه سهند نسبت میدهند اما «خانیکوف » اکثر این جنبشها را از اختلاف تغییر محل خودبخود طبقات زمین میداند. در عهد ناصرالدین شاه باروهای شهر بکلی از بین رفت... بدین جهت قسمتی از شهر که موسوم بقلعه (شامل محلات: چارمنار، سرخاب، دوه چی، ویجویه [عامیانه: ورجی]، مهادمهین [عامیانه: میارمیار]، نوبر، مقصودیه و غیره) بود اکنون از قسمت بیرون حصار (محلات: اهراب: لیل آباد [عامیانه: لیلاوا]، چرنداب، خیابان، باغمیشه... الخ) جدا نیست و همچنین قصبات حومه ٔ قدیم واقع در سمت مغرب شهر (امیرخیز، چوست دوزان، حکم آباد [عامیانه هکماوار]، قراملک، قراآغاج، آخونی، کوچه باغ، خطیب) و مارالان (واقع در سمت جنوب شرقی) بشهر ملحق شده است و شهر از سمت غرب و جنوب غربی توسعه پیدامیکند...
اسم آن:
نام این شهر همچنانکه در معجم البلدان یاقوت ج 1 ص 822 آمده تِبریز تلفظ میشده است. و یاقوت در این تسمیه به ابوزکریای تبریزی (شاگرد ابوالعلاء مصری 363- 449 هَ. ق.) که بیک لهجه ٔ محلی ایرانی صحبت میکرد استناد میکند. (ن ک: السمعانی. کتاب الانساب، مجموعه ٔ گیب، ماده ٔ التنوخی) و سیداحمد کسروی تبریزی در آذری یا زبان باستان آذربایگان. طهران، 1304 هَ. ش. ص 11 نویسد: تلفظ تبریز بکسر تاء یکی از خصایص لهجه ٔ منسوب به خزرها است اما یگانه تلفظ کنونی تبریز بفتح تاء میباشد و در خود تبریز بر وفق لهجه ٔ ترکی آذری بطور مقلوب یعنی تربیز تلفظ میشود. منابع ارمنی این تلفظ را بفتح اول تأئید میکنند، «فاوست » بیزانسی (در قرن چهارم) آن را «تورژ» و «تورش » نوشته و «آسولیک » (در قرن یازدهم میلادی) «تورژ» و «واردان » (در قرن چهاردهم) «تورژ» و «دورژ» ذکر کرده است. و گویا تسمیه ٔ اخیر از لهجه ٔ عامیانه ٔ ارمنی مشتق شده و اصل کلمه «د - ای - ورژ» میباشد که معنی «این برای انتقام است » دارد... پس هم منابع ارمنی تأئید میکند که نام شهر درقرن پنجم (بلکه چهارم) میلادی «تورژ» بود و هم بپارسی «تورز» تلفظ کرده اند و آن در زبان فارسی متداول بمعنی «تب ریز» و «تب پنهان کن » و بقول اولیا چلبی «ستمه دوکوجو» است و احتمال میرود این تسمیه یعنی «پنهان کننده ٔ تف و گرما» با جنبش های آتشفشانی کوه سهند مربوط باشد [و همچنین به تپریز که نام معبری است بین بایزید و وان...]. و خط ارمنی خصوصیات لهجه ٔ پهلوی شمالی را نشان میدهد «تپ و بخصوص «رژ» بدل از «رچ » و بنظر میرسد که بایستی این تسمیه بسیار قدیمی یعنی قبل از دوره ٔ ساسانی و شاید قبل از اشکانی باشد....
تاریخ آن:
این مسأله که آیا تبریز عیناً نام یکی از شهرهای قدیم ماد بود یا نه مشاجره ٔ زیادی برپا کرده است... از تجزیه و تحلیل صیغه ٔ ارمنی که قبلا اشاره شد کمتر محتمل است که تبریز همان کلمه ٔ یونانی باشد که بطلمیوس آن رادر فصل دوم از جزء ششم آورده است... واردان مورخ ارمنی که در قرن چهاردهم میلادی میزیسته نوشته: بانی تبریز خسرو ارشاکی (اشکانی 217- 233 م.) حکمران ارمنی است و آن را برای گرفتن انتقام از اردشیر (224- 241 م.) نخستین پادشاه ساسانی قاتل اردوان (ارتباخوس) آخرین پادشاه پارتی بنا کرده است این داستان در هیچ مأخذ باستانی دیده نشده است و شاید علت پیدایش آن اشتقاق عامیانه ای باشد که قبلا ذکر گردید و در کتاب «فاوست بیزانس » ترجمه ٔ لوئر... فقط این آمده که هنگام فرمانروایی ارشک دوم حکمران ارمنستان (351- 367 م.) «واساک » سردار ارمنی به شاپور دوم ساسانی (309- 379 م.) که در «تورژ» اردو زده بود حمله کرد و «بویکان » سردار ایرانی را بکشت و قصر شاهی را آتش زد و تیری بسوی مجسمه ٔ شاه که در آنجا وجود داشت انداخت و سپس «موشق » پسر «واساک » سپاه ایران را در تبریز شکست داد.
باید توجه داشت که اسم «تبرمئیس » نیز با اسم «تورژ» مشتبه نشود چه تبرمئیس شهری بود در مشرق گنزکا (جنزکه) و هراکلیوس امپراتور روم در 623 م. پس از ویران ساختن گنزگا، شهر تبرمئیس و آتشکده ٔ آن را طعمه ٔ حریق ساخت...
حکومت عرب:
اهتمام عرب هنگام فتح آذربایجان بسال 22 هَ. ق. / 642 م. متوجه سمت اردبیل بود و در بین شهرهایی که مرزبان ایران بگردآوری سپاه میپرداخت نامی از تبریز برده نشده است. (البلاذری ص 326) و لابد پس از ویرانیهایی که بنا بنوشته ٔ «فاوست » در آن رخ داده، در آن موقع قریه ای بیش نبوده است. اما روایت بعدی که در کتاب نزههالقلوب 370 هَ. ق. / 1340 م. آمده و بنای تبریز را بسال 175 هَ. ق. / 791 م. به زبیده زن خلیفه هارون الرشید نسبت داده شاید از اینجا ناشی شده است که پس از مصادره ٔ املاک امویان ورثان از اعمال آذربایجان در کنار ارس به زبیده رسید.
در کتاب بلاذری ص 331 و ابن الفقیه ص 258 و یاقوت ج 1 ص 822 آمده که تجدید بنای تبریز و آباد ساختن آن از کارهای خانواده ٔ «رواد ازدی » مخصوصاً پسران او الوجنا ودیگران بود که بارویی بدور شهر کشیدند. طبری در ج 3ص 1171 و ابن الاثیر در ج 6 ص 315 هنگام بحث از شورش بابک (201- 220 هَ. ق.) یادآور میشوند، در بین غالبین شخصی بود بنام محمدبن بعیث که دو قلعه در تصرف داشت یکی شاهی که از الوجنا گرفته بود و دیگری تبریز (بدون شرح)....
تبریز در 232 هَ. ق. 840/ م. یعنی سال تألیف کتاب ابن خرداذبه، تابع محمدبن الرواد بود. (ابن خرداذبه ص 119). در 244 هَ. ق. این شهر بواسطه ٔ زمین لرزه ویران شد، اما در زمان حکومت متوکل 232- 247 هَ. ق. دوباره آباد گردید.
بر طبق نوشته ٔ اصطخری، تبریز چند بار دست بدست شده (حوالی سال 340 هَ. ق. ص 181 از کتاب وی). تبریز و جبروان (دهخوارگان ؟) و اشنو بنام سرزمین بنی ردینی که در آنجا حکومت داشتند خوانده میشد، اما در روزگار ابن حوقل (حوالی سال 367 هَ. ق.) نام و نشانی از بنی ردینی نبود. رجوع به کتاب ابن حوقل ص 289 شود. و گویا امرای این ناحیه در اداره ٔ امور عملاً استقلال داشتند، چه در تاریخ بنی ساج که از سال 276 تا 317 هَ. ق. فرمانروای آذربایجان بودند هیچگونه اشارتی به دخالتشان در امور تبریز نشده است.... اینک پاره ای حوادث...: در 420 هَ. ق.وهسودان بن مهلان (مملان ؟) عده ٔ زیادی از رؤسای غز رادر شهر تبریز بقتل رسانید. (ابن الاثیر ج 9 ص 271). درسال 434 هَ. ق. تبریز در نتیجه ٔ زلزله ویران شد.... در 438 ناصرخسرو امیری را در تبریز نام میبرد که به اسم سیف الدوله و شرف المله ابومنصور وهسودان بن محمد (مملان ؟) مولی امیرالمؤمنین خوانده میشد. در سال 446 هَ. ق. امیر منصور وهسودان بن محمد روادی نسبت به طغرل اظهار اطاعت کرد....
تبریز در نخستین قرنهای هجری:
در حالیکه ابن خرداذبه ص 119 و بلاذری ص 331 و طبری ج 3 ص 117 وابن فقیه ص 285 و اصطخری ص 181 تبریز را یکی از شهرهای کوچک آذربایجان یاد میکنند، مقدسی زبان بمدح آن میگشاید و معاصر وی ابن حوقل در حدود 367 هَ. ق. تبریز را از لحاظ آبادی برتر از اغلب شهرهای کوچک آذربایجان میشمارد و مینویسد: «تجارت آن رواج دارد و نوعی پارچه ٔ معروف به ارمنی در آنجا بافته میشود» ابن مسکویه متوفی در 421 هَ. ق. میگوید: «تبریز شهر مهمی است. باروی محکمی دارد، باغهای پردرخت آن را احاطه کرده است، مردم آن شجاع، پرخاشجوی و توانگرند. و ناصرخسرو در 438 هَ. ق. مساحت تبریز را 1400 * 1400 گام نوشته که بنظر نمیرسد متجاوز از یک کیلومتر مربع باشد.
عصر سلجوقی: در زمان سلاجقه ٔ بزرگ از تبریز کم یاد شده است. طغرل جشن ازدواج خود را با دختر خلیفه در نزدیکی این شهر برپا ساخت. (راحهالصدور ص 111). در 494 هَ. ق. سلطان برکیارق در جنگ با برادرش محمد به قسمت کوهستانی جنوب تبریز عقب نشینی کرد اما موقعی که دو برادر با هم آشتی کردند تبریز نصیب محمد شد و در 498 هَ. ق. سعدالملک را به وزارت برگزید. در 505 هَ. ق. نام امیر سوقمان القطبی حاکم تبریز برده شده. او مؤسس سلسله ٔ شاهان ارمن است که از سال 493 تا 602 هَ. ق. در اخلاط فرمان رانده اند. آذربایجان در زمان سلاجقه ٔ عراق که همدان را پایتخت قرار داده بودند اهمیت شایانی داشت. در 514 هَ. ق. سلطان محمود برای رفع وحشتی که از تاخت و تاز گرجیها در دل مردم تبریز افتاده بود، مدتی در آن شهر توقف کرد. در این هنگام اتابکی آذربایجان با شخصی به نام کون طوغدی بود. پس از درگذشت وی (515 هَ. ق.) آق سنقراحمد یلی امیر مراغه برای گرفتن تبریز از دست طغرل (برادر سلطان) کوشش بسیار نمود ولی در این کار توفیق نیافت و فرمانده ٔ سپاه موصل به امر سلطان محمود به ولایت آذربایجان منصوب گردید. اما وی نیز بسال 516 هَ. ق. بدروازه ٔ تبریز کشته شد. بعد از وفات محمود 525 هَ. ق. مسعود برادر وی به تبریز آمد. داود پسر سلطان محمود او را محاصره کرد. وی ناچار شهر را ترک گفت و بالاخره داود تبریز را مقر حکومت خود ساخت، و از این شهر بر اقطاع و تیول بزرگی که آذربایجان و اران و ارمنستان را تشکیل میداد حکومت راند (526- 533 هَ. ق.)... از زمان اتابکی قزل ارسلان (582- 587) تبریز برای همیشه پایتخت آذربایجان گردید....
مغول ها: در سال 617 هَ. ق.مغولها به باروی تبریز حمله بردند و با دریافت غرامت بازگشتند. سال بعد باز مغولها هجوم آوردند. اتابک فرار کرد ولی شمس الدین طغرایی پایداری کرد و مغولها پس از دریافت مبلغی دیگر تبریز را ترک کردند. در سال 621 هَ. ق. طایفه ٔ دیگری از مغولها به تبریز آمدندو از اتابک خواستند خوارزمیانی که در تبریز مانده اند تسلیم آنان کنند و چنین شد. در 27 رجب 622 خوارزمشاه از مراغه وارد تبریز شد. اتابک فرار کرد و مردم مقدم خوارزم شاه را گرامی داشتند، جلال الدین شش سال در تبریز فرمان راند.
در سال 627 هَ. ق. رئیس ایل ترکمن گوشیالوا و حاکم رویین دژ بحوالی تبریز دست اندازی کردند. در 628 هَ. ق. جلال الدین آذربایجان را ترک کرد ومغولها بر تمام آذربایجان و بر تبریز که مرکز و مورد توجه بود دست یافتند.
ایلخانان مغول: هنگام فرمانروایی اباقا (663- 680 هَ. ق.) تبریز پایتخت رسمی شد و تازمان الجایتو مرکز جانشینان وی بود. در 688 زمان فرمانروایی ارغون وزیر یهودی وی سعدالدوله، پسرعم ابومنصور را بحکومت تبریز گماشت. در زمان گیخاتو درآمد تبریز هشتاد تومان (در حدود ده هزار مثقال زر مسکوک) تخمین شده است.
در زمان غازانخان تبریز بحد اعلای رونق و شکوه رسید. این پادشاه در 694 به تبریز وارد شده و درقصری که ارغون در قریه ٔ شام (واقع در مغرب شهر و ساحل چپ آجی چای) بنا کرده بود اقامت گزید... و سپس اوامر مؤکدی برای تخریب بتخانه ها و کلیساها و معابد یهود و قربانگاههای مقدس صادر کرد. اما در سال بعد مردم به هثوم پادشاه ارمنستان ملتجی شدند و بخواهش وی این امر ملغی شد.
در سال 699 هَ.ق. غازانخان پس از بازگشت از حمله ٔ سوریه تصمیم گرفت که شام سابق الذکر را برای خود آرامگاه ابدی اختیارکند، لذا عمارت محکمی بنیاد نهاد که از گنبد سلطان سنجر سلجوقی به مرو که در آن هنگام بلندترین عمارت اسلامی بشمار میرفت مرتفعتر بود. در این بنای بزرگ علاوه بر یک ضریح گنبددار، یک مسجد، دو مدرسه (یکی برای شافعیه و یکی برای حنفیه)، یک دارالسیاده (ضیافتخانه ٔ سادات)، یک بیمارستان، یک رصدخانه (مثل رصدخانه ٔ مراغه)، یک کتابخانه، یک دیوانخانه، یک ساختمان برای اعضای اداری این دستگاه، یک آب انبار و چند گرمابه وجود داشت. موقوفات آن بر یکصد تومان طلا بالغ میشد، ودر هر یک از دروازه های جدید شهر کاروانسرا و بازار و گرمابه ای برای مسافرین بنا کرد و از اقصی نقاط کشور درختان میوه به تبریز آورد و به آبادی و زیبایی شهر افزود. در آن هنگام طول باروی تبریز بالغ بر ششهزار گام بود. غازان باروی جدیدی به دور شهر کشید که طولش در حدود 25000 گام (چهارفرسخ و نیم) بود و تمام باغها و محله های کوه ولیان و سنجران جزو شهر بحساب می آمد و در نزد باروی مزبور دامنه ٔ تپه های کوه ولیان (که اکنون کوه سرخاب یا عینلی زینلی خوانده میشود) یک سلسله عمارات زیبا بوسیله ٔ وزیر شهیر رشیدالدین برپا شد که بعدها به ربع رشیدی معروف گردید. (نزههالقلوب ص 76). نامه ای در دست است که رشیدالدین ضمن آن از پسرش خواسته که چهل تن پسر و چهل تن دختر رومی برای تکثیر جمعیت و اسکان در یکی از قراء کوی جدید بفرستند. (رجوع بتاریخ ادبیات براون ج 3 ص 83 شود). و از دلائلی که تأیید میکند تبریز پایتخت و مرکز شاهنشاهی پهناوری از رود جیحون تا مصر بود بکار رفتن سکه های طلا و نقره و کیل و گز برابر واحد تبریز در آن نواحی است. در سال 705 هَ. ق. جانشین غازانخان، اولجایتو پایتخت را از تبریز به سلطانیه منتقل ساخت... از آنچه درخور ذکر میباشد مسجد بزرگی است که وزیر تاج الدین علیشاه در 711 هَ. ق. (در خارج کوی مهادمهین) به بنای آن پرداخت. در 717 هَ. ق. زمان ابوسعید، رشیدالدین وزیر مستعفی به تبریز رفت اما سال بعد برای روبرو شدن با قضاء محتوم آنجا را ترک گفت، املاک او مصادره وربع رشیدی تاراج گردید. سپس فرزند وی غیاث الدین بنابخواهش ابوسعید به قدرت رسید و ربع رشیدی را توسعه داد....
جلائریان و چوپانیان: در زمان جلائریان تبریز مجدداً مرکز حکومت شد و اشرف 744- 756 هَ. ق. یکی از امراء جلایریان نفوذ و قدرت را از تبریزتا فارس بسط داد. از آثار جلایریان مقبره ٔ دمشقیه است و دیگری بنای عظیم دولتخانه که بامر سلطان اویس بنا شده و دارای بیست هزار اطاق بود.
عصر تیمور: نخستین یورش تیمور به ایران بسال 786 هَ. ق. تا سلطانیه بود. در سال 787 هَ. ق. تقتمش عده ای از سپاهیان خود را به آذربایجان فرستاد. این عده به تبریز حمله کردند و پس از استیلا دست بغارت زدند و کمال خجندی یکی از مشایخ بزرگ ایران را مقتول ساختند. در سال 788 سلطان احمد جلایری که تازه وارد تبریز شده بود بوسیله ٔ تیمور طرد شد و تیمور در شام غازان اردو زد و غرامتی بنام (مال امان) از مردم تبریز گرفت. در 795 هَ. ق. تیول هلاکو که شامل آذربایجان، ری، گیلان، شیروان، دربند و سرزمین های آسیای صغیر بود به میرانشاه بخشیده شد و تبریز پایتخت این اراضی گردید و سه سال بعد میرانشاه دیوانه شد و دست بقتل وویران ساختن بناها زد و در 802 هَ. ق. به امر تیمور، میرزا عمر پسر میرانشاه به امارت رسید. پس از تیمور بین عمر و برادرش ابوبکر نزاع افتاد. در سال 809 مجدداً تبریز بدست سلطان احمد جلایری افتاد و مردم شادی بسیار نمودند. در ربیعالاول همان سال ابوبکر به تبریز حمله کرد ولی بر اثر شیوع بیماری طاعون جرأت نکرد وارد شهر شود.
قره قویونلوها: در 809 هَ. ق. قره یوسف یکی از ترکمانان قره قویونلو در کنار رود ارس بر ابوبکر چیره شد. ابوبکر هنگام عقب نشینی شهر تبریز را دستخوش تاراج قرار داد...
در سال 823 قره یوسف درگذشت. میرزا بایسنقر موفق شد تبریز را مسخر سازد. شاهرخ پس از اینکه پسران قره یوسف را در زمستان شکست داد، در 832 اسکندر پسر قره یوسف را که بسلطانیه دست یافته بود منهزم ساخت، و در 834 آذربایجان را به ابوسعید پسر قره یوسف که اظهار اطاعت کرده بودبخشید. سال بعد ابوسعید به دست برادرش اسکندر مقتول شد و شاهرخ بار دیگر به تبریز آمد، اسکندر عقب نشینی کرد و برادرش جهانشاه بشاهرخ پیوست و اظهار اطاعت ومودت کرد و در زمستان سال 839 حکومت آذربایجان را به جهانشاه سپرد. بنای مهمی که جهانشاه در تبریز برپاساخت، مسجد کبود (گوگ مسجد) است (اگرچه برزین بنای این مسجد را از بیگم خاتون زن جهانشاه میداند).
آق قویونلوها: در 872 هَ. ق. جهانشاه بدست اوزن حسن کشته شد، با آنکه حسنعلی درویش پسر اسکندر و پس از او حسنعلی پسر دیوانه ٔ جهانشاه به تخت تبریز نشستند و موردحمایت ابوسعید تیموری واقع شدند، اوزن حسن در 873 تبریز را متصرف شد و پایتخت خود قرار داد. حسن در 882هَ. ق. درگذشت و در مدرسه ٔ نصریه که خود ساخته بودمدفون گشت. و پسر وی یعقوب هم پس از دوازده سال سلطنت نسبهً آرام وفات یافت و در همان مدرسه دفن شد. یعقوب در 888 در باغ صاحب آباد قصر هشت بهشت را بنا کرد. گویند در سقف ایوان این قصر تصویر جنگهای مهم ایران و تصاویر سفرا و غیره نقاشی شده بود. در حرمسرای این کاخ هزار زن سکونت داشتند و در پهلوی کاخ یک میدان بزرگ و یک مسجد و یک بیمارستان که میتوانست هر روزاز هزار بیمار پذیرائی کند بنا شده بود.
صفویه: اسماعیل اول در 906 هَ. ق. میرزاالوند آق قویونلو را شکست داد و به تبریز دست یافت. بیشتر مردم تبریز را که مذهب تسنن داشتند مجبور بقبول مذهب شیعه کرد و مخالفین را بسختی سرکوب ساخت و بسبب کینه ای که از آق قویونلوها داشت قبر گذشتگان آنان را شکافت و اجساد آنان را آتش زد و ویرانی هایی در آن شهر بوجود آورد. در 920 هَ. ق. بر اثر جنگ چالدیران قشون عثمانی وارد تبریز شدند و پس از تصرف خزاین شاهان و کوچاندن هزار نفر صنعتگر به قسطنطنیه عقب نشینی کردند و همین امر موجب شد که پایتخت شاه طهماسب به نقطه ٔ دورتری یعنی قزوین منتقل شد. در 941 هَ. ق. سپاهیان عثمانی وارد تبریز شدند و مدتی بر آن دیار فرمانروایی کردند تا عاقبت بر اثر سرما مجبور به عقب نشینی شدند. سپاهیان ایران فرصت را غنیمت شمرده بر آنان تاختند و تا شهروان پیش رفتند. در 955 سلطان سلیمان مجدداً به تبریز حمله کرد و پس از پنج روز توقف بر اثر از بین رفتن آزوقه بدست سربازان ایران مجبور به عقب نشینی شد. در 962 هَ. ق. قرارداد صلح بین ایران و ترک منعقد شد، و سی سال دوام یافت. در 993 هَ. ق. بار دیگر سپاه ترک به تبریز حمله ور شدند و با دادن سه هزار تن تلفات به تبریز دست یافتند و شهر را سه روز غارت کردند. با آن که لشکریان ایران به فرماندهی حمزه میرزای ولیعهد لشکر ترک را آسوده نمیگذاشتند وشهر دست به دست میگشت در 998 بنا به قرارداد شوم شهرهای مغرب ایران و ماوراء قفقاز به دست ترکها افتاد و عملاً بر تبریز دست یافتند. ولی هفت سال بعد شاه عباس بطور ناگهانی اصفهان را ترک گفت و پس از دوازده روز خود را به تبریز رسانید و لشکر ترک را شکست داد وحاکم شهر را تسلیم کرد و مردم تبریز ترکان شکست خورده را به خاک و خون کشیدند، و به دعوت شاه عباس مردم آثار عثمانی را بکلی از بین بردند. در 1019 بار دیگرجنگی بین ترک و ایران درگرفت و باز به عقب نشینی ترکها منجر گشت، و معاهده ٔ 1022 هَ. ق. منعقد شد، و وضع بحال آنچه در زمان شاه طهماسب و سلطان سلیمان بود بازگشت. در 1027 جنگی درگرفت و ترکها شکست خوردند و معاهده ٔ دیگری معادل معاهده ٔ 1022 منعقد شد.
پس از درگذشت شاه عباس، نزاع بین ایران و ترک شدت یافت. سلطان مراد چهارم در 1045 به ایران حمله آورد و وارد تبریز شد و قشون خود را به تخریب شهر فرمان داد و پس از ویرانی شهرهنگام زمستان عقب نشینی کرد، و ایرانیان بدنبال آنان تا ایروان پیش رفتند، و در 1049 به موجب قراردادی خطوط مرزی ایران که تا کنون باقی مانده تضمین شد. در حمله ٔ سلطان مراد چهارم باروهای شهر تبریز بکلی ویران شد و فقط نشانه هایی از بناهای قدیمی در گوشه و کنار باقی مانده بود و شام غازان هم ازین تخریب برکنار نماند و فقط مسجد اوزن حسن محفوظ مانده بود. می گویند که ترکها حتی از ریشه کن کردن درختان هم دریغ نکردند. در زمان شاه عباس ثانی در حدود 1057 اولیاء چلبی آمار مفصلی از تبریز ذکر نموده و می گوید: در آن شهر 47 مدرسه، 400 مکتب، 200 کاروانسرا و 1070 باب از منازل اعیان، 160 تکیه برای دراویش، 47000 باغ یا گردشگاه عمومی و غیره وجود داشت. تاورنیه در حدود همان عصر می نویسد که: علی رغم خرابیهای سلطان مراد چهارم شهر ازنو آباد شده است. شاردن بیست و چند سال بعد نوشت: تبریز 550000 تن سکنه (البته در این عدد مبالغه شده است) و 15000 خانه و 15000 دکان دارد. در پایان کار صفویه مخصوصاً پس از هجوم افغانها به ایران بار دیگر سپاهیان ترک وارد تبریز شدند و بر اثر معاهده ٔ اشرف افغان با ترک ها، مالکیت قسمت شمال غربی ایران برای ترکها مسلم شد تا آنکه در سال 1142 هَ. ق. ترکها بدست نادر شکست خوردند ولی باز هم از حمله ٔ مجدد و اشغال تبریز دست نکشیدند و چند بار تبریز دست بدست گشت تا آنکه در 1149 قراردادی بین ایران و ترک منعقد شد ووضع بصورت قرارداد 1049 برگشت. ولی پس از درگذشت نادر بین برادرزادگان و جانشینان وی در تبریز نزاع و اختلاف افتاد و جز جنگهای داخلی و برادرکشی کاری از پیش نبردند.
زندیه: در زمان زند اتفاق قابل توجهی در تبریز رخ نداد جز زلزله ٔ سال 1780 م. که خسارت فراوانی بر تبریز وارد ساخت.
قاجاریه: در1205 هَ. ق. آذربایجان بتصرف مؤسس سلسله ٔ قاجاریه درآمد ولی پس از درگذشت وی حکام تبریز گاه گاه علم مخالفت برمی افراشتند از آن جمله جعفرقلی خان از 1213 تا 1214 هَ. ق. خود را پادشاه مستقل خواند و بعد بدست عباس میرزای نایب السلطنه شکست خورد و متواری شد. سپس گرجستان به روسیه پیوست و روابط ایران و روس تیره شد و تبریز مرکز فعالیتهای سیاسی و نظامی ایران قرار گرفت و قورخانه و کارخانه های مهمات سازی ایران در آن جا متمرکز شد ولی با اینهمه شهر تبریز آن آبادی زمان شاردن را نداشت و ساکنین آن را بین 50 تا 60 هزارذکر می کنند. جنگ ایران و روس تا سال 1828 م. دوام یافت و در 1827 تبریز بدست روس افتاد تا در سال 1243 هَ. ق. / 1728 م. عهدنامه ٔ ترکمان چای سرحد ایران و روس را رودخانه ٔ ارس قرار داد. تبریز در زمان عباس میرزا مقر رسمی ولیعهد شد و هیأت های اعزامی روس و انگلیس تا زمان جلوس محمدشاه (1250 هَ. ق.) اغلب اوقات در تبریز بسر می بردند. در 27 شعبان 1286 هَ. ق. باب در مدخل جبه خانه در تبریز اعدام شد. در دوره ٔ قاجاریه تبریز روی بخوشی نهاد و با وجود تلفات وبا و طاعون سال 1830- 1831 م. آمار سال 1842 م ساکنین شهر را نه هزار خانواده و در حدود 120 هزار تن نشان میدهد. در حدود سال 1895 م. عده ٔ نفوس تبریز 150 الی 200 هزار تن تخمین شده که در میان آنان 3 هزار ارمنی وجود داشته است و تجارت آن هم در سال های 1833 و 1836 م.بحد اعلی رسید ولی در سال 1837 بحران شدیدی در بازار تبریز ایجاد شد.
افتتاح راه ترانزیت قفقاز - تبریز موجب رقابت بین آن راه و راه موازی آن (طرابوزان - تبریز) گردید. در 1883 م. دولت روسیه ترانزیت راه قفقاز را قدغن کرد و تجارت روس در شمال ایران رواج یافت و موجب افزایش نقل کالاهای بازرگانی راه تبریز - طرابوزان شد.
قرن بیستم: در 23 ژوئن 1908 م. بر اثر بمباران مجلس بدست محمدعلی شاه مردم تبریز طغیان و قیام کردند. عین الدوله در 1909 شهر را محاصره کرد و بنا بموافقت کابینه های روس و انگلیس برای محافظت کنسولگری ها قشون روس وارد تبریز شد و فدائیان شهر مرتب به روسها حمله ور می شدند تا آنکه یک بریگاد روسها بفرماندهی ژنرال «ورپانوف » وارد تبریز شدو با تشکیل دادگاه نظامی گروهی از آزادیخواهان تبریز منجمله ثقهالاسلام را که از پیشوایان بزرگ مذهب شیخی بود اعدام کردند. در 1912 م. که قشون ترک قسمت هایی از غرب آذربایجان را اشغال کرده بودند فراخوانده شدند ولی قشون روس تا 1914 م. که آغاز جنگ جهانی اول بود در آذربایجان باقی ماند. از سال 1906 شرکت روسی امتیاز ساختن راه شوسه ٔ تبریز - جلفا را که از ایران گرفته بود براه آهن تبدیل ساخت و در سال 1916 این راه آهن پایان یافت و برای بهره برداری افتتاح شد.
این راه آهن 130 کیلومتر طول داشت با یک خط فرعی از صوفیان تا کنار دریاچه ٔ ارومیه بطول 40کیلومتر. در انقلاب روسیه بسال 1917 م. سربازان روسی مقیم ایران گرفتار هرج و مرج شده و در سال 1918 بکلی ایران را ترک گفتند. نمایندگان دولت مرکزی و شخص ولیعهد تا این زمان در تبریز بودند ولی پس از رفتن روسها قدرت بدست انجمن محلی دموکرات که اسماعیل نوبری در رأس آن بود قرار گرفت. ترکها هم پس از عقب نشینی روسها مجدداً حمله کردند و در 1918 م. وارد تبریز شدند و مجدالسلطنه را بحکومت آذربایجان منصوب ساختند تا در سال 1919 با ورود سپهسالار حاکم کل جدید کارها بمجرای طبیعی افتاد. در سال 1921 دولت شوروی از تمام امتیازاتی که در ایران منجمله در آذربایجان داشت صرفنظر کرد و راه آهن تبریز - جلفا بمالکیت ایران درآمد.
آثار تبریز: قدیمترین آثار تبریز متعلق به دوره ٔ مغول است که اغلب آنها بر اثر زلزله های مکرر رو به ویرانی و نابودی نهاد:
1- ساختمانهای باشکوه غازان در قریه ٔ شام بکلی از بین رفته و شاه عباس مصالح ساختمانی آن رابرای بنای قلعه ای بکار برد. اولیاء چلبی و جهان نمااز ویرانه ٔ آن سخن گفته و مادام دیولافوا و زاره، تلی را که عبارت از بقایای شام غازان بوده دیده اند. بدرالدین العینی متوفی بسال 835 هَ. ق. در کتاب عقدالجمان این بنای عجیب را وصف کرده است. اکنون این ساختمان بزرگ فروریخته را که در وسط شهر واقع شده ارک علیشاه گویند شاید میان مسجد از بین رفته و ارگ مجاور آن اشتباهی شده است... عباس میرزا این ارک را مبدل به قورخانه کرد و هنوز بزرگترین و بلندترین ساختمان تبریز است. در حدود 1925 م. در پای ارک یک باغ ملی احداث شد و اکنون از آثار گذشته چیزی نمایان نیست.
2- مسجد جهانشاه (گوگ مسجد) را که تاورنیه و شاردن و مادام دیولافوا و غیره دیده اند. این مسجد در حال ویرانی است شایدعلت اهمال مردم در نگهداری آن، تهمت زندقه ای باشد که آق قویونلوها به بانی آن زده اند. (نقل به اختصار ازمقاله ٔ پروفسور مینورسکی در دایره المعارف اسلامی ج 4 صص 612- 623 و ترجمه ٔ عبدالعلی کارنگ در تاریخ تبریز). تبریز در دوره ٔ طغیان فرقه ٔ دموکرات آذربایجان مرکز حکومت دست نشانده ٔ پیشه وری گردید و این شورش و نهب و غارت بیش از یکسال طول کشید. (آذر 1324- 1325 هَ. ش.).
تا آنکه در آذرماه 1325 ارتش مأمور سرکوبی یاغیان و نجات آذربایجان شد نخست زنجان و سپس دیگر شهرهای آذربایجان از عناصر بیگانه پاک گردید و دولت دست نشانده متلاشی شد و گروهی مقتول و عده ای هم دستگیر شدند. رجوع به کتاب «مرگ بود و بازگشت هم بود» تألیف نجفقلی پسیان شود.
در مورد زلزله ٔ تبریز که در طی مقاله ٔپروفسور مینورسکی بدان اشارت شده است بی مناسبت نیست که ابیاتی چند از قصیده ٔ قطران که از شعرای نیمه ٔ اول قرن پنجم هجری است ذکر شود. قطران در آن قصیده که بدین مطلع آغاز می شود:
بود محال مرا داشتن امید محال
بعالمی که نباشد همیشه بر یک حال.
یکی از زلزله های تبریز را چنین توصیف می کند:
خدا بمردم تبریز برفکند فنا
فلک به نعمت تبریز برگماشت زوال
فراز گشت نشیب و نشیب گشت فراز
رمال گشت جبال و جبال گشت رمال
دریده گشت زمین و خمیده گشت نبات
دمنده گشت بحار و رونده گشت جبال
بسا سرای که بامش همی بسود فلک
بسا درخت که شاخش همی بسود هلال
کز آن درخت نمانده کنون مگر آثار
وز آن سرای نمانده کنون مگر اطلال
کسی که رسته شد از مویه گشته بود چو مو
کسی که جسته شد ازناله گشته بود چو نال
یکی نبود که گوید بدیگری که مموی
یکی نبود که گوید بدیگری که منال
همی بدیده بدیدم چو روز رستاخیز
ز پیش رایت مهدی و فتنه ٔ دجال
کمال دور کناد ایزد از جمال جهان
کمی رسد به جمالی کجا گرفت کمال...
(دیوان قطران چ نخجوانی ص 208).
تا به تبریزم دو چیزم حاصل است
نیم نان و آب مهران رود و بس.
خاقانی.
بنام ایزد زهی اقبال تبریز
که بر اران و بر ارمن بیفزود.
خاقانی.
تب ریزهای بدعت تبریز برگرفت
تبریز شد ز رتبت او روضهالسلام.
خاقانی.
نه تب اول حروف تبریز است
لیک صحت رسان هر نفر است.
خاقانی.
عزیزی در اقصای تبریز بود
که همواره بیدار و شبخیز بود.
(بوستان).
در بهار سرخرویی همچو جنّت غوطه داد
فکر رنگین تو صائب خطه ٔ تبریز را.
صائب.
رجوع به حاشیه ٔ برهان چ معین و جغرافیای ایران تألیف بارتولد ترجمه ٔ حمزه سردادور صص 270- 275 و مراصدالاطلاع و اخبار دولت سلجوقی و شدالازار و تاریخ ادبیات برون و لباب الالباب و تاریخ عصر حافظ و آتشکده ٔ آذر و جغرافی غرب ایران و تاریخ مغول اقبال و تاریخ صنایع ایران و مرآت البلدان ج 1 ص 327، 346، 348، 386، 404، 416، 417، و ج 4 ص 99 و قاموس الاعلام ترکی و حدود العالم و معجم البلدان و راهنمای تاریخی آذربایجان و ایران در زمان ساسانیان ص 239 و یشتها چ بمبئی ص 250، 328 و مزدیسنا صص 202- 238 و کرد رشید یاسمی و عیون الانباء و ایران باستان ج 3 ص 2374 و تاریخ الحکماء قفطی صص 7- 254 و التفهیم بیرونی و روضات ص 91 و تذکرهالملوک چ 2 ص 58 و 72 و تاریخ سیستان ص 405 و سفرنامه ٔ ناصرخسرو ص 7، 8 و ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 13 و تاریخ شاهی و احوال و اشعار رودکی و مجالس النفائس و فیه مافیه و حبیب السیر چ خیام و غزالی نامه ص 250، 275، 297 و سبک شناسی بهار ج 3 و مجمل التواریخ گلستانه و تاریخ غازان و تاریخ گزیده و جامعالتواریخ رشیدی وتاریخ جهانگشای ج 1 و 2 و نزههالقلوب و شهریاران گمنام و جغرافیای سیاسی کیهان و طبقات سلاطین اسلام ترجمه ٔ اقبال و سفرنامه ٔ ابن بطوطه شود.

معادل ابجد

امتدادیافته

946

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری