معنی اسدآبادی
لغت نامه دهخدا
اسدآبادی. [اَ س َ] (اِخ) جمال الدین (سید...) مشهور به افغانی. رجوع به جمال الدین (سید...) شود.
اسدآبادی. [اَ س َ] (ص نسبی) منسوب به اسدآباد همدان و جماعتی از مشاهیر علماء و محدثین بدان نسبت دارند. (انساب سمعانی) (معجم البلدان).
الهی اسدآبادی
الهی اسدآبادی. [اِ لا ی ِ اَ س َ] (اِخ) میرصدرالدین. شاعر اوایل قرن یازدهم. وی بسال 1009 هَ. ق. در حال حیات بود. (سفینه ٔ خوشگو، از فرهنگ سخنوران). و رجوع به بهترین اشعار پژمان شود.
حل جدول
صاحب روزنامه عروه الوثقی
از همراهان سیدجمال الدین اسدآبادی
شیخ محمدعبده
از همراهان سید جمال الدین اسدآبادی
شیخ محمد عبده
شیخ محمدعبده
متفکر و صاحب روزنامه عروه الوثقی
اسدآبادی
متفکر و مصلح اجتماعی شرق
اسدآبادی
متفکر و صاحب روزنامه عروهالوثقی
اسدآبادی
صاحب روزنامه عروه الوثقی
اسدآبادی
شیخ محمدعبده
از همراهان سید جمال الدین اسدآبادی
سخن بزرگان
هواخواه مرگ در راه سربلندی وطن، یا با قهرمانی به شهادت می رسد یا زندگی شرافتمندانه ای به دست می آورد.
فرهنگ فارسی آزاد
جَمالُ الدِّین اَسَد آبادی، یا افغانی (1254 تا 1314 هجری قمری) مردی بود سیاسی و مُزَوِّر که علاوه بر فعالیت های سیاسی در مخالفت با حکومت ایران، به نهایت عداوت علیه امرالله و حضرت بهاء الله اقدامات مختلفه نمود و یحیائیهائی چون شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان کرمانی را که هر دو دامادهای ازل هم بودند دور خود جمع کرد و هر خدعه و تزویر در افتراء به حضرت بهاءالله و امرالله بکار برد تا عاقبت از گفتار بازماند و سرطان زبان گرفت و بعد از رنج طولانی و عمل نافرجام جرّاحی و قطع زبان از این جهان برفت،
واژه پیشنهادی
سیدجمالالدین اسدآبادی
معادل ابجد
83