معنی استطاعت
فرهنگ معین
توانایی، قدرت داشتن، سرمایه داشتن. [خوانش: (اِ تِ عَ) [ع. استطاعه] (مص ل.)]
فرهنگ عمید
توانایی داشتن، توانستن،
سرمایه داشتن،
(فقه) قدرت و توانایی داشتن برای انجام بعضی احکام شرعی،
حل جدول
ساز و نوا
توانایی انجام حج از جهت مالی و سلامت بدن
توانایی- استطاعت- قدرت مالی
وسع
کسی که استطاعت و توانایی دارد
مستطیع
فارسی به انگلیسی
Pocketbook, Wherewithal
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) توانستن یارستن توانایی داشتن قدرت داشتن، سرمایه داشتن ثروتمند بودن مستطیع بودن، (اسم) توان توانش توانایی یارایی، بی نیازی.
استطاعت مالی
سرمایه داشتن
استطاعه،استطاعت
توانستن، قدرت، تمکن، اقتدار، توانائی
فرهنگ فارسی آزاد
مترادف و متضاد زبان فارسی
تمول، توانگری، وسع، استعداد، قابلیت، اقتدار، توان، توانایی، قدرت
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
Faehigkeit, Fähigkeit (f), Tüchtigkeit (f), Vermögen (n)
معادل ابجد
941