معنی متطاوع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

متطاوع. [م ُ ت َ وِ] (ع ص) نرم گردنی نماینده. (آنندراج). فروتن و مطیعو فرمان بردار. (ناظم الاطباء). || با جد وجهد و زحمتکش و رنج بر. || دادخواه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تطاوع شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ وِ) [ع.] (اِفا.) مطیع، فرمانبردار.

مترادف و متضاد زبان فارسی

مطیع، فرمانبردار، فروتن

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ فرمانبردار، سر به زیر فروتن (اسم) مطیع فرمانبردار، فروتن.

فرهنگ فارسی آزاد

مُتَطاوِع، متظاهر به استطاعت، استطاعت نشان دهنده،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر