معنی آذرک

فرهنگ پهلوی

آذرک

دختر یزدگرد سوم، آتش کم شعله

نام های ایرانی

آذرک

دخترانه، شراره آتش، اخگر، نام دختر یزگرد سوم پادشاه ساسانی

لغت نامه دهخدا

شاری

شاری. (اِخ) حمزهبن عبداﷲ و او عالم بود و تازی دانست، شعراء او تازی گفتند و سپاه او بیشتر همه از عرب بودند و تازیان بودند و گردیز او کرد. رجوع به تاریخ سیستان چ ملک الشعرای بهار ص 24 و 210 وحمزهبن عبداﷲ الخارجی و حمزه ٔ پسر آذرک شاری شود.


پسرینه

پسرینه. [پ ِ س َ ن َ / ن ِ] (ص نسبی) منسوب به پسر، نرینه در فرزند آدمی: چنین گویند که در این ایام حمزه آذرک در سبزوار زیادت از سی هزار مرد و کودک پسرینه بکشت. (تاریخ بیهق). اطفال پسرینه را جمله خارجیان بکشتند. (تاریخ بیهق). و آنچ پسرینه بودند از فرزندان سلطان هرچند خرد بودند بکشتند. (جهانگشای جوینی).


طلحة

طلحه. [طَ ح َ] (اِخ) ابن طاهر ذوالیمینین بن حسین بن مُصعب بن زریق. دومین امیر از آل طاهر و حکمران خراسان از سال 207 تا سال 213 هَ. ق. طلحه به روزگارپدر حکومت سیستان داشت بدین تعبیر که طاهر پس از عزل محمدبن الحضین القوسی از حکومت سیستان بسال 206 هَ. ق. سیستان پسر خویش را داد، طلحهبن طاهر و طلحه الیاس بن اسد را اینجا فرستاد. چون طاهربن الحسین به خراسان مأمون را خلع کرد اندر خطبه ٔ روز آدینه در سال دویست و هفت و همان شب به فجا بمرد طلحه از جانب مأمون به حکومت خراسان رسید و الیاس بن اسد را به حکومت سیستان فرستاد. پس از آن طلحه سیستان معدل بن الحضین القوسی برادر محمدبن الحضین را داد به خلافت برادر وی محمد و چون مردمان با الیاس ساخته تر بودند الیاس مردمان را بر معدل بن الحضین شوریده گونه همی داشت و محمدبن الحضین بر خوارج روی گرفت و بدیشان تقویت جست و بیرون شد و از حمزه سپاه خواست... و خوارج با او یکجا و او با ایشان همی بودند و همه سواد سیستان او داشت، همیشه با خوارج ساخته بود و او را هیچ نیازردندی و طلحه سیستان محمدبن الاحوص را داد و پس از وی حکومت آنجا را به محمدبن شیب واگذارد و پس از وی محمدبن اسحاق بن سمره را عامل سیستان کرد و او یعنی محمدبن اسحاق محمدبن یزید را به خلیفتی خویش به سیستان فرستاد و خود نیز بر اثر وی بیامد. چون در این هنگام مردی از عیاران سیستان به بست بیرون شده بود، محمدبن اسحاق به حرب آن عیار بیرون رفت و در همین اوان طلحه حسن بن علی سیاری را عمل سیستان داد و پس از وی احمدبن خالد را به حکومت سیستان فرستاد و احمدبن خالد «محمدبن اسماعیل الذهلی را به سیستان فرستاد و روز چهارشنبه هفت روز مانده از ربیعالاَّخر سنه ٔ ثلث عشر و مائتی (213 هَ. ق.) اندرآمد [به سیستان] و بر اثر وی احمدبن طاهر اندرآمد اندر ماه جمادی الاولی این سال، چون خواست کی به شهر اندرآید فوجی از یاران حمزه ٔ خارجی به تاختن او آمدند و او را اندر شهر نگذاشتند و حربی سخت کردند و احمدبن خالد به هزیمت باز خراسان شد. و حمزه الخارجی روز آدینه دوازده روز گذشته از جمادی الاَّخره ٔ سنه ٔ ثلث عشر و مائتی سهیش (؟) فرمان یافت...». از آنچه گفته شد معلوم گردید که واقعه ٔ مهم امارت طلحه جنگهای اوست با حمزهبن عبداﷲ خارجی یا حمزه ٔ آذرک شاری. اندکی پس از این جنگها و فیروزی طلحه روز یکشنبه چهار روز باقی مانده از ربیعالاوّل سنه ٔ ثلث عشر و مائتی فرمان یافت. صاحب حبیب السیر در ذکر طلحهبن طاهر گوید: در شهور سنه ٔ تسع و مأتین بموجب فرمان مأمون در ولایت خراسان بر سریر حکومت نشست و در زمان ایالت او حمزه نامی در سیستان خروج کرده طلحه بجانب او لشکر کشید و حمزه را مغلوب گردانید و به خراسان بازگردید و در سنه ٔ ثلاث عشر و مأتین طلحه وفات یافت و پسرش علی (؟) قایم مقام پدر شد.


خوارج

خوارج. [خ َ رِ] (اِخ) نام فرقه ای است از مسلمانان که بعد از جنگ صِفّین و مسأله ٔ حکمیت بمخالفت خلیفه ٔوقت برخاستند و چون از طرف علی (ع) ابوموسی اشعری و از طرف معاویه عمروبن عاص بداوری معین شده بودند تا با مطالعه ٔ کتاب خدا و سنت رسول معلوم کنند که از علی و معاویه کدام یک بر حقند همین که داور شام داور عراق را فریب داد و عراقیان دانستند از عمروبن عاص فریب خورده اند بر علی (ع) اعتراض کردند که چرا به حکمیت گردن نهاده ای و فرقه ای شدند و بمخالفت علی پرداختند. ابتداء این عده اهمیت چندانی نداشتند ولی روزبروزبر شمار آنان افزوده شد و سرانجام در حزورا، گردآمدند. علی (ع) با آنان جنگید و خوارج شکستی سخت خوردند. لیکن بنای اعتقاد آنان در اسلام باقی ماند و رفته رفته برای خود مکتب خاصی تأسیس کردند و در مسائل اعتقادی نظر دادند. خوارج مخصوصاً در دوره ٔ بنی امیه قدرت بسیار بدست آوردند و بدو قسمت شدند، قسمتی در عراق و فارس و کرمان تسلط پیدا کردند و دسته ای در جزیرهالعرب، این فرقه ٔ عظیم در عهد امویان یکی از مشکلات بزرگ دولت اسلامی بودند و در دوره ٔ بنی عباسی هم تا چندی کر و فری داشتند ولی بتدریج از میان رفتند. از تعالیم مشترک بین دسته های مختلف خوارج این است که اولاً:
بخلافت ابوبکر، عمر، عثمان تا اواخر خلافت علی بن ابیطالب (ع) تا موقعی که بحکمیت تن درنداد معترف و موافق بودند و بعد از موضوع حکمیت با علی بن ابیطالب و پس از وی نسبت به همه ٔ خلفای اموی و عباسی مخالفت شدید داشتند و مخصوصاً از بنی امیه بدشنامهای زشت یادمیکردند. ثانیاً بخلافتی معتقد بودند که انتخاب خلیفه از روی اختیار مردم و از میان مسلمانان خواه قریش و عرب و خواه از هر قوم و ملت دیگر صورت گیرد. بدین ترتیب خوارج مطلقاً نژاد را در موضوع خلافت شرط نمی دانستند. ثالثاً می گفتند: خلیفه بعد از انتخاب باید اوامر الهی را اطاعت کند والا باید معزول شود. بعد از آنکه خوارج بفرق متعدد منقسم شدند هر یک از آنها برای خود مباحثی راجع بمسائل معنوی در پیش گرفتند و مهمترین بحث این فرق راجع به «ایمان » بود. تقریباً همه ٔ فرق خوارج می گفتند عمل به احکام دین جزو ایمان است وایمان تنها به اعتقاد نیست. پس کسی که بوحدانیت خداوند و نبوت محمد (ص) اقرار داشته باشد ولی بفرایض عمل نکند و مرتکب معاصی گردد کافر و واجب القتل است. ازمهمترین فرق خوارج «ازارقه » و «صفریه» بودند. خوارج ایران بیشتر در سیستان و خراسان قدرت داشتند و در سه قرن اول هجری غالباً تشکیل دسته های بزرگ میداده و تسلط خلفا را بر این نواحی دشوار میساخته اند چنانکه خلفا گاه مجبور می شدند برای رفع مزاحمت آنان لشکرکشی کنند. از بزرگان خوارج ایران باید از حمزه پسر آذرک شاری و عمار خارجی را نام برد: و اندر بم سه مزگت جامع است یکی خوارج را و یکی مسلمانان را ویکی اندر حصار. (حدود العالم). اندر حدود این کوه بلقا شهرها و روستاها بسیارند و اندر وی همه مردمان خوارجند. (حدود العالم). مردمان گردیز خوارج اند. (حدود العالم). اسبزار او را چهار شهر است چون: کواژان، کوژد، جراسان، ارسکن... و مردمان او خوارج اند و جنگی. (حدود العالم). شحنه بدو پیوندد و روی بدان مهم آرند و آن خوارج را برمانند. (تاریخ بیهقی). ناصواب است رفتن بر اینجانب و خراسان را فروگذاشتن با بسیار فتنه و خوارج. (تاریخ بیهقی). ممکن نیست که این لشکر جز بمدد رود که کار خوارج دیگر است. (تاریخ بیهقی). این قوم مشتی خوارجند اگر خواهند که بازآیند زیاده از آن ببینند که دیده اند. (تاریخ بیهقی).
کجا شده ست ابومسلم آن سوار گزین
که بیخ جمله خوارج بکند او به تبر.
ناصرخسرو.
- خوارج نهروان، آن گروهی از خوارج که بر ضد علی (ع) قیام کردند و در نهروان بین آنها و حضرت علی (ع) جنگ افتاد و سرانجام بشکست آنها کشیدو به آخر یکی از خوارج نهروان بنام عبدالرحمن بن ملجم علی (ع) را کشت.

معادل ابجد

آذرک

921

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری