معنی یوک

لغت نامه دهخدا

یوک

یوک. (اِ) نابند. نان بند. رفیده یعنی گرد بالشی که ازلته دوخته و خمیر نان را تنک کرده به روی آن گسترانند و بر تنور چسبانند. (از برهان) (ناظم الاطباء). آنچه نان بر آن نهند و در تنور کنند. (انجمن آرا) (آنندراج). || سیخ آهنی که بر بالای تنور نهند وبریان را بر آن آویزند. (ناظم الاطباء) (از برهان).

حل جدول

یوک

سیخ نانوایی

بالشتک نان پزی

بالشتک نانپزی

سیخ تنور

سیخ تنور، بالشتک نان پزی


سیخ تنور، بالشتک نان پزی

یوک


بالشتک نانپزی

یوک


سیخ نانوایی

یوک


سیخ آهنی

یوک

فرهنگ عمید

یوک

سیخ آهنی که بالای تنور می‌گذارند و چیزی را که می‌خواهند بریان کنند به آن می‌آویزند،
بالشتکی که خمیر نان را روی آن پهن و نازک می‌کنند و به تنور می‌زنند،

ترکی به فارسی

یوک

ناموجود، نیست


یوک اولماک

نابودشدن

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

یوک

36

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری