معنی کار نشد ندارد
ضرب المثل فارسی
ضرب المثل کار نشد ندارد را وقتی به کار می برند که کسی قبل از انجام کاری از نتیجه ی آن ناامید باشد.
پسر جوانی با پدرش بر روی زمینی، کشاورزی می کردند ! مدتی گذشت و زمین اصلاً آماده ی بذر پاشی نشد. پسر در همان آغاز کار ناامید شد و به پدر گفت:”این کار اصلاً شدنی نیست !
این زمین خشک و بایر است و بی جهت وقت خود را تلف می کنیم ! ” ولی پدر همچنان امیدوار بود و صبح تا شب تلاش می کرد. بالاخره روزی رسید که زمین، آماده ی کشت شد و تلاش های پدر نتیجه داد. وقتی پسر با تعجب به زمین نگاه می کرد، پدر خندید و گفت: ” دیدی پسرم با تلاش و جدیت هر کاری انجام شدنی است، کار نشد ندارد ! ”
کار، نشد نداره
از ضرب المثل های شیرین فارسی
حل جدول
مثلی با مفهوم هر کاری شدنی است
اعطا نشد
برنده نوبل پزشکی در سال 1915 میلادی
برنده نوبل پزشکی در سال 1925 میلادی
برنده نوبل پزشکی در سال 1940 میلادی
برنده نوبل پزشکی در سال 1942 میلادی
برنده نوبل صلح در سال 1915 میلادی
لغت نامه دهخدا
نشد. [ن َ ش ُ] (مص مرخم) نشدن. ناشدن.
- امثال:
کار نشد ندارد، همه کاری ممکن است. هیچ کاری ممتنع و محال نیست. (یادداشت مؤلف).
نشد. [ن َ] (ع مص) جستن گمشده را. (آنندراج). طلب کردن و جستن گمشده را. (از ناظم الاطباء) (از المنجد). نشده. نشدان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد). || تعریف نمودن [گمشده را]. (آنندراج). تعریف کردن [گمشده را]. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نشدان. نشده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد). || بشناختن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سوگند دادن به خدا. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از المنجد). سوگند بردادن. (تاج المصادر بیهقی). || نشدتک اﷲ گفتن کسی را؛ یعنی به خدای می پرسم ترا، چنانکه گوئی فرایاد او می آوری. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || در تداول عرب: مدح. (از المنجد).
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به آلمانی
Hat nicht [conjunction], Hatte nicht [conjunction]
فرهنگ واژههای فارسی سره
مرزی ندارد
فارسی به عربی
أخْفَقَ
معادل ابجد
834