معنی نشد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نشد. [ن َ ش ُ] (مص مرخم) نشدن. ناشدن.
- امثال:
کار نشد ندارد، همه کاری ممکن است. هیچ کاری ممتنع و محال نیست. (یادداشت مؤلف).

نشد. [ن َ] (ع مص) جستن گمشده را. (آنندراج). طلب کردن و جستن گمشده را. (از ناظم الاطباء) (از المنجد). نشده. نشدان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد). || تعریف نمودن [گمشده را]. (آنندراج). تعریف کردن [گمشده را]. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نشدان. نشده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد). || بشناختن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سوگند دادن به خدا. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از المنجد). سوگند بردادن. (تاج المصادر بیهقی). || نشدتک اﷲ گفتن کسی را؛ یعنی به خدای می پرسم ترا، چنانکه گوئی فرایاد او می آوری. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || در تداول عرب: مدح. (از المنجد).

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ جستن جست و جو، سوگند دادن به خدا

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر