معنی کارگری

لغت نامه دهخدا

کارگری

کارگری. [گ َ] (حامص مرکب) کار. عمل کارگر. || تأثیر.

فارسی به انگلیسی

کارگری‌

Blue-Collar, Working Class

واژه پیشنهادی

کارگری

عملگی

مزدورکاری


ماه کارگری

می

مترادف و متضاد زبان فارسی

کارگری

عملگی، فعلگی

فرهنگ فارسی هوشیار

اعتصابات کارگری

کارایست های کارگری


اتحادیه ی کارگری

باهماد کارگری

فارسی به عربی

صنف کارگری

اِتِّحادُ العُمّالِ


اتحادیه کارگری

اِتِّحادُ العُمّالِ


نهضت کارگری

الحرکهالعمالیه

معادل ابجد

کارگری

451

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری