معنی چشم انداز
لغت نامه دهخدا
چشم انداز. [چ َ / چ ِ اَ] (اِمرکب) منظر و مد بصر. (ناظم الاطباء). منظره ٔ وسیع باصفا. (فرهنگ نظام). چشم افکن. منظره. دورنما. رجوع به چشم افکن شود. || نگاه. (ناظم الاطباء).
چشم انداز شدن
چشم انداز شدن. [چ َ / چ ِاَ ش ُ دَ] (مص مرکب) تغافل کردن و غافل بودن از چیزی. || از بالا نظر کردن. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
مساحتی از صحرا یا دامنۀ کوه که چشم همۀ آن را ببیند،
منظره، دورنما، چشمافکن،
منظرۀ وسیع باصفا،
حل جدول
فارسی به آلمانی
Anblick (m), Ansicht (f), Ausblick (m), Landschaft (f), Perspektive, Schauplatz (m), Szene (f)
واژه پیشنهادی
فرهنگ معین
(~. اَ) (اِمر.) دورنما، منظره.
فارسی به عربی
طل علیه، فرصه، مراقبه، مشهد، منظر، منظر طبیعی، منظور، وجهه النظر
فرهنگ فارسی هوشیار
منظره، دورنما
فارسی به ایتالیایی
panorama
معادل ابجد
406