معنی پشت هم انداز
لغت نامه دهخدا
پشت هم انداز. [پ ُ ت ِ هََ اَ] (نف مرکب) گَربِز.محیل. مکار. فریبنده. حیله باز. || مرتب کننده ٔ برگه ها و یادداشتهای کتاب لغتی بر ترتیب خاص.
هم پشت
هم پشت. [هََ پ ُ] (ص مرکب) موافق و متحد. همدست:
چو هم پشت باشید با همروان
یکی کوه کندن ز بن بر توان.
فردوسی.
بکوشید و هم پشت جنگ آورید
جهان را به کاوس تنگ آورید.
فردوسی.
مبارزانی همدست و لشکری هم پشت
درنگ پیشه به فر و شتاب کاربه کر.
فرخی.
اگر صبر است با من نیست هم پشت
وگر بخت است خود بختم مرا کشت.
فخرالدین اسعد.
نباید که هم پشت باشند هیچ
جز اندر ره رزم کردن بسیچ.
اسدی.
چنین گفت کاین بار رزم گران
بسازید هم پشت یکدیگران.
اسدی.
نه از پشت پا کم، اگر تندرست
بمانم، تو را وآنکه هم پشت توست.
اسدی.
نه برادر بود به نرم و درشت
کز برای شکم بود هم پشت.
سنائی.
پس آن زنان همه هم پشت شدند تا مگر کید را رهایی دهند. (اسکندرنامه). سوگند خورند که هم پشت باشند تا خونها بازخواهند. (اسکندرنامه). ظالمان مکار چون هم پشت شوند...ظفر یابند. (کلیله و دمنه). سگ سگ را گزد ولیکن چون گرگ را بینند هم پشت شوند. (مرزبان نامه).
نه هر رودی بود با زخمه هم پشت
نه یکسان روید از دستی دو انگشت.
نظامی.
چو روی آورد سوی آن پشته گاه
بود پور هم پشت با او به راه.
نظامی.
نه هم پشتی که پشتم گرم دارد
نه بختی کز غریبان شرم دارد.
نظامی.
فرهنگ عمید
دسیسهکار، حقهباز، حیلهگر،
هم پشت
دو تن که به پشتیبانی هم کاری انجام بدهند یا از یکدیگر پشتیبانی کنند، یار، مددکار،
حل جدول
فارسی به عربی
مهرب
فرهنگ فارسی هوشیار
دسیسه کار، حقه باز
هم پشت
(صفت) دویا چند تن که به پشتیبانی هم کاری را از پیش برند یااز یکدیگر حمایت کنند یار یاور: نه هم پشتی که پشتم گرم دارد نه بختی کزغریبان شرم دارم. (گنجینه گنجوی)
واژه پیشنهادی
گویش مازندرانی
پیوسته – پیاپی – پشت سر هم
فرهنگ معین
(~. پُ) (ص.) متحد، پشتیبان.
معادل ابجد
810