معنی هسر

لغت نامه دهخدا

هسر

هسر. [هََ س َ] (اِ) هسیر. (حاشیه ٔ برهان چ معین). یخ را گویند، و آن آبی است که در زمستان مانند شیشه بندد. (برهان). یخ. (اسدی).


مسر

مسر. [م َ س َ](ا) یخ را گویند و آن آبی باشد که در زمستان سخت منجمد شود و مانند بلور نماید.(برهان). اما ظاهراً مُصَحَّف هسر است. و رجوع به هسر شود.

فرهنگ عمید

هسر

هسیر


هتشه

هسر، یخ،

حل جدول

هسر

یخ بسته شده روی زمین


یخ بسته شده روی زمین

هسر


یخ و آب فسرده

هسر


یخ

هسر

فرهنگ فارسی هوشیار

هسر

اسم یخ. یا پرهسر. پرازیخ: ((پیش من شعر یکی باریکی دوست بخواند زان زمان بازهنوز این دل من پرهسراست. )) (لبیبی)


ورگلا

فرانسوی هسر (هسر یخ زده یخ)

فرهنگ معین

هسر

(هَ سَ) (اِ.) یخ و آب فسرده.


هسیر

(هَ) (اِ.) یخ، هسر.

فارسی به انگلیسی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

آنکارته

سرب هسر

معادل ابجد

هسر

265

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری