معنی هس

لغت نامه دهخدا

هس

هس. [هَُ س س] (ع اِ صوت) کلمه ای است که بدان گوسپندان را زجر کنند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

هس. [هََ س س] (ع مص) کوفتن چیزی را و شکستن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). || سخنی اندیشیدن مرد و امری درآمدن در دل وی. (منتهی الارب). حدیث نفس. || اخفاء کلام. (از اقرب الموارد).

هس. [] (اِ) نام درختی است. کوله خاس. خاس. خاش. طیم. عودالخیر. شرابه. کنگه. چخ. الاش. (یادداشت به خط مؤلف).

گویش مازندرانی

هس هس کا

از انواع بازی های شبه ورزشی استدر این بازی دو نفر در مقابل...


هیس هس

صوتی که امر به سکوت می کند

حل جدول

هس

آخرین نازی

معاون هیتلر، آخرین نازی


رودلف هس

معاون آدولف هیتلر


والتر رودلف هس

برنده نوبل پزشکی در سال 1949 میلادی


ویکتور فرانس هس

برنده نوبل فیزیک در سال 1936 میلادی


ویکتور فرانس هس از اتریش، کارل دیوید اندرسون از آمریکا

برنده نوبل فیزیک در سال 1936 میلادی


ویکتور فرانس هس از اتریش + کارل دیوید اندرسون از آمریکا

برنده نوبل فیزیک در سال 1936 میلادی


دستیار هیتلر

هس


معاون هیتلر، آخرین نازی

هس


قانون جمع ثابت گرما

هس

معادل ابجد

هس

65

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری