معنی هس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

هس. [] (اِ) نام درختی است. کوله خاس. خاس. خاش. طیم. عودالخیر. شرابه. کنگه. چخ. الاش. (یادداشت به خط مؤلف).

هس. [هََ س س] (ع مص) کوفتن چیزی را و شکستن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). || سخنی اندیشیدن مرد و امری درآمدن در دل وی. (منتهی الارب). حدیث نفس. || اخفاء کلام. (از اقرب الموارد).

هس. [هَُ س س] (ع اِ صوت) کلمه ای است که بدان گوسپندان را زجر کنند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

حل جدول

آخرین نازی

معاون هیتلر، آخرین نازی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر