معنی نباش

لغت نامه دهخدا

نباش

نباش. [ن َب ْ با] (ع ص) صیغه ٔ مبالغه ازنبش است. رجوع به نبش شود. || کفن دزد. کفن کش. (غیاث اللغات) (منتخب اللغات) (آنندراج). کفن آهنج. (دهار) (ناظم الاطباء). کفن دزد. شکاونه [گورشکاونه]. (ناظم الاطباء). کفن آهن. (منتهی الارب). آنکه نبش قبرها کند. شکّاف. قلاع. مختفی. جیاف:
به تیزچنگی نباش را همی مانی
به پنج پنج کن این گور و سود بازبجوی.
سوزنی.
در فلک صوت جرس زنگل نباشان است
که خروشیدنش از دخمه ٔ دارا شنوند.
خاقانی.
نترسم زآنکه نباش طبیعت گوربشکافد
که مهتاب شریعت را به شب کردم نگهبانش.
خاقانی.

فرهنگ معین

نباش

کسی که قبرها را نبش می کند، کفن دزد،

فرهنگ عمید

نباش

کسی که قبرها را نبش می‌کند، کفن‌دزد، گورشکاونه،

حل جدول

نباش

گورکن


نگران نباش

مهسا محب علی (چشمه)

مهسا محب علی


نویسنده رمان نگران نباش

مهسا محب علی


گورشکاف

نباش


گورکن

نباش

فرهنگ فارسی هوشیار

نباش

کفن دزد


نباش سینه

(اسم) (کشتی رانی) نباش سینه ونباش تفردوچوب باشند. موقعی که بشراع بزرگ محتاج شوندظن دوچوب رادرسروته فرمن بندند وفرمن قدری پایین تروطویلترازاول شود (سواحل خلیج فارس) .

فرهنگ فارسی آزاد

نباش

نَبّاش، بسیار نَبش کننده، نبش قبر کننده، کسی که گورها را می شکافد (برای سرقت یا امور دیگر)،

ضرب المثل فارسی

سگ باش، کوچک خونه نباش

مفهوم ضرب المثل سگ باش کوچک خونه نباش
این مثل اشاره به فرد کوچک خانه دارد که از دید این مثل از ارج و قرب کمتری در خانه برخوردار است

گویش مازندرانی

معادل ابجد

نباش

353

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری