معنی مهمل
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
بیهوده و بیکار گذاشته شده، کلام بیهوده، جمع مهملات. [خوانش: (مُ مَ) [ع.] (اِمف.)]
فرهنگ عمید
بیهوده، بیمعنی،
کسی که نمیتواند کاری انجام دهد، بیکاره،
[قدیمی] آسان، راحت،
[قدیمی] رهاشده، کنارگذاشتهشده،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اراجیف، بیاساس، بیسروته، بیفایده، بیکاره، بیمعنی، بیهوده، جفنگ، چرت، چرند، حرف پوچ، حرفمفت، ژاژ، کشکی، لاطائل، لغو، لیچار، مزخرف، ول، هجو، هرز، هرزه، یاوه، خوار، آسانگرفته، فروگذشته
فارسی به انگلیسی
Baloney, Bromide, Bromidic, Hogwash, Idle, Nonsense, Pap, Rubbishy, Trashy
فارسی به عربی
نفایات، هراء
عربی به فارسی
بی دقت , مملو , بارگیری شده , سنگین , پر , سنگین بار , سر بهوا , مسامحه کار , فرو گذار , برناس , کثیف , درهم وبرهم , نامرتب , شلخته
فرهنگ فارسی هوشیار
سخن که آنرا استعمال نکنند، لفظی که معنی ندارد، حرف عاطل و باطل و ضایع
فرهنگ فارسی آزاد
مُهمَل، (اسم مفعول اِهمال) کنار و بی مصرف گذاشته شده، بیهوده، بیکار و بی مصرف، هر کلمه غیر مستعمل، هر حرف غیر ملفوظ (خلاف حروف مُعجَم)، هر حرف که نقطه ندارد،
فارسی به آلمانی
Abfall (m), Ausschuß (m), Plunder (m)
واژه پیشنهادی
ضایع
معادل ابجد
115