معنی مفتخور
لغت نامه دهخدا
مفتخور.[م ُ خوَرْ / خُرْ](نف مرکب) آدم بیکار و تن پرور و طفیلی. کسی که برای تأمین زندگی خود، هوار این و آن می شود.(فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده). که بی خدمتی و کاری معاش گذراند. که بی تحمل رنج کاری متنعم ازنعمتی است.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مفتخوار. و رجوع به مفتخوار و ترکیب مفت خوردن ذیل مفت شود.
فارسی به ترکی
bedavacı
فرهنگ فارسی هوشیار
مترادف و متضاد زبان فارسی
صفت انگل، بیکاره، پختهخوار، طفیلی، کاسهلیس، مفتخوار
لاشخور
رخمه، کرکس، لاشهخوار، مردهخوار، مفتخور
مفتخوار
اسم انگل، بیکاره، پختهخوار، طفیلی، مفتخور
کاسهلیس
ریزهخوار، سورچران، طفیلی، پرخور، شکمباره، شکمو، پختهخوار، مفتخور، چاپلوس، چربزبان، متملق
واژه پیشنهادی
پخته خوار
ضرب المثل فارسی
کسی که چیزی را رایگان به دست می آورد بر آن ایراد می گیرد
ترکی به فارسی
مفتخور
فرهنگ عمید
قلاش،
بیکار، ولگرد،
مفتخور،
فرهنگ معین
پُر - خور، مفتخور. [خوانش: (~. خا) [ع - فا.] (ص فا.)]
معادل ابجد
1326