معنی مصیبت‌زده

حل جدول

مصیبت‌زده

داغدار


داغدار

مصیبت‌زده

مترادف و متضاد زبان فارسی

مصیبت‌زده

داغدار، سوگ‌نشین، سوگوار، ماتمزده


صاحب‌درد

دردمند، مصیبت‌زده


داغدار

داغدیده، سوگوار، عزادار، ماتم‌زده، مصیبت‌زده


سوگوار

تعزیت‌دار، داغدار، عزادار، سوگی، ماتمزده، ماتم‌دار، مصیبت‌زده،
(متضاد) سوری


ماتم‌زده، ماتمزده

تعزیت‌دار، داغدار، سوگوار، عزادار، ماتم‌دار، ماتمی، مصیبت‌دیده، مصیبت‌زده، مصیبت‌رسیده، اندوهگین، غمگین، محزون

فرهنگ عمید

سیاه روز

بدبخت، تیره‌بخت، مصیبت‌زده، سیاه‌روزگار،


مصاب

مصیبت‌زده، سختی‌دیده،
راست‌ودرست،
به‌هدف‌رسیده،


متفجع

دردمند از سختی و بلا، مصیبت‌زده،


داغ دار

دارای داغ، چیزی که در آن اثر داغ و لکه باشد،
[مجاز] داغ‌دیده، مصیبت‌زده،


صاحب درد

دردمند، مصیبت‌زده: گر بُوَد در ماتمی صد نوحه‌گر / آه صاحب‌درد را باشد اثر (عطار: ۳۷۸)،


تسلیت

خرسندی دادن، دلخوشی دادن، کسی را از غم‌واندوه رهایی دادن و سرگرم ساختن،
تسلی دادن شخص عزادار و مصیبت‌زده،

معادل ابجد

مصیبت‌زده

558

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری