معنی مستعرب
فرهنگ معین
(مُ تَ رِ) [ع.] (اِفا.) به شکل عربان درآمده.
لغت نامه دهخدا
مستعرب. [م ُ ت َ رِ](ع ص) نعت فاعلی از استعراب. فحش گوینده و سخن زشت آورنده.(منتهی الارب)(اقرب الموارد). || ماده گاو گشن خواهنده.(منتهی الارب). || داخل شونده بین عرب.(اقرب الموارد). کسی که شبیه به تازیان شود.(ناظم الاطباء). متعرب. و رجوع به استعراب و مستعربه شود: یکی را پرسیدند از مستعربان که ماتقول فی الأمارد؟(گلستان).
یوحنا
یوحنا. [ح َن ْ نا] (اِخ) ابن یعقوب ابکاریوس. دانشمند تاریخ و مستعرب است. اصل وی ارمنی و از مردم بیروت بود. به سال 1306 هَ. ق. در سوق العرب لبنان درگذشت. ازآثار اوست: 1- نزههالخواطر. 2- قطف الزهور فی تاریخ الدهور. 3- تحفه الانیسه فی النوادر النفیسه. 4- فرهنگ انگلیسی به عربی، کامل و مختصر. (از اعلام زرکلی).
یوسف
یوسف. [س ُ] (اِخ) سنان الدین خلوتی اماسی. واعظ حنفی معروف به اماسی ترک مستعرب است. در مکه مسکن گزید و به شیخ الحرم شهرت یافت. و در اماسیه و به روایتی در مکه در حدود سال 1000 هَ. ق. درگذشت. از آثار اوست: 1- تبیین المحارم. 2- المجالس السنانیه. (از اعلام زرکلی).
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
گشن خواهنده، دشنامگوی، سخن زشت آورنده (اسم) عجمی که داخل عرب شود، عجمی که تقلیدعرب کند عرب نما. -3 سخن زشت عربی آورنده جمع:مستعربین.
مستعربه
مونث مستعرب و تازی زده، تازی نما، بیابانی شونده (اسم) مونث مستعرب: یاجماع ایمه این علم احداث مستعربه و متاخران شعرا جزآنچ صحیح اللفظ ظاهر الجواز باشد تقیل ایشان نشایدکرد. . . . یا عرب مستعربه. عرب غیر خالص مقابل عرب عاریه.
فرهنگ فارسی آزاد
مُستَعرَب، عَرَب شده، به اقوامی از اَعراب اطلاق می شود که از آغاز در عربستان نبوده اند بلکه بدانجا هجرت کرده و به تدریج عَرَب شده اند مثل عدنانی ها و نَزّاری ها که از نسل حضرت اسمعیل می باشند،
مُستَعِرب، محقق در احوال و آداب و رسوم و علوم و تاریخ عَرَب (اِستِعراب به معنی کلام زشت گفتن نیز می باشد)،
واژه پیشنهادی
مستعرب
مترادف و متضاد زبان فارسی
معادل ابجد
772