معنی مرقومه
فرهنگ معین
(مَ مَ یا مِ) [ع. مرقومه] (اِمف.) نوشته، نامه. نک مرقوم.
فارسی به انگلیسی
Epistle
مترادف و متضاد زبان فارسی
خط، دستخط، عریضه، کاغذ، مراسله، مکتوب، منشور، نامه، نوشته
دستخط
رقم، رقیمه، مرقومه، مکتوب، نامه، نوشته
کاغذ
قرطاس، منشور، عریضه، مراسله، مرقومه، نامه، نوشته
مسطور
نبشته مرقومه، مکتوب، مرقوم، مسطوره، نوشته،
(متضاد) منقول
مرقوم
اسم مکتوب، نامه، نبشته، مرقومه، نوشته، نوشتهشده،
(متضاد) مسموع
رقیمه
خط، دستخط، عریضه، مراسله، مرقومه، مکتوب، منشور، نامه، نوشته
فرهنگ عمید
نوشته،
نامه،
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
مرقومات. [م َ](ع ص، اِ) ج ِ مرقومه. نوشته جات و مکتوبات.(ناظم الاطباء). نوشته ها. رجوع به مرقوم و مرقومه شود.
معادل ابجد
391