معنی موقوفه

لغت نامه دهخدا

موقوفه

موقوفه. [م َ / مُو ف َ / ف ِ] (از ع، ص، اِ) موقوفه. غیرمنقولی که عین آن حبس و ثمره ٔ آن تسبیل شده باشد. هرچیزی که در راه خدا وقف شده و حبس کرده باشند. چیزهای وقف کرده شده. هرچیز که طبعاً یا برحسب عرف و عادت جزء یا از توابع و متعلقات عین موقوفه محسوب می شود داخل در وقف است. (ماده ٔ 68 قانون مدنی). واقف می تواند تولیت یعنی اداره کردن امور موقوفه را مادام الحیات یا در مدت معین برای خود قرار دهد... تولیت اموال موقوفه ممکن است به یک یا چند نفر غیر از خود واقف واگذار شود. (ماده ٔ 75 قانون مدنی).

موقوفه. [م َ ف َ] (اِخ) دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه با 311 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).


فیض آباد موقوفه

فیض آباد موقوفه. [ف ِ دِ مُو ف ِ] (اِخ) دهی است از دهستان دربقاضی از بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که دارای 15 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


کریم آباد موقوفه...

کریم آباد موقوفه. [ک َ دِ م َ ف َ] (اِخ) دهی است از دهستان غار شهرستان ری. جلگه و معتدل است و 116 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


عباس آباد موقوفه...

عباس آباد موقوفه. [ع َب ْ با دِ م َ ف َ] (اِخ) دهی است جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران. واقع در 16000گزی ری و 2000گزی جنوب راه خراسان. ناحیه ای است جلگه ای، آب و هوای آن معتدل است. 112 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آن غلات، صیفی و چغندرقند است. شغل اهالی زراعت است. راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).


علی آباد موقوفه

علی آباد موقوفه. [ع َ دِ م َ ف َ] (اِخ) دهی است جزء دهستان فشافویه ٔ بخش ری شهرستان تهران واقع در 42 هزارگزی جنوب باختری شهرری و 8 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ قم. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل، و 320 تن سکنه. آب آن از قنات و فاضل آب رودخانه ٔ کرج تأمین میشود. محصول آن غلات و صیفی و چغندرقند است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. راه آن مالرو است و از طریق خمارآباد میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).

فارسی به انگلیسی

فرهنگ معین

موقوفه

(مُ فَ) [ع. موقوفه] (اِ.) ملکی که درآمد آن برای کارهای عام المنفعه یا اموری که واقف تعیین کرده اختصاص داده شده.

فرهنگ فارسی هوشیار

موقوفه

موقوفه در فارسی: ور ستاد نهادک (اسم) مونث موقوف آنچه (از قبیل ملک زمین مستغلات و غیره) که در راه خدا وقف کنند جمع: موقوفات.

حل جدول

موقوفه

وقف شده، آنچه وقف می کنند

وقف شده، آنچه وقف می‌کنند


آنچه وقف می کنند

موقوفه

مترادف و متضاد زبان فارسی

موقوفه

اسم وقف، وقفی

فرهنگ عمید

موقوفه

وقف‌شده،
(اسم، صفت) ملکی که درآمد آن برای کارهای عام‌المنفعه یا اموری که واقف تعیین کرده، اختصاص داده ‌شده،


موقوفات

موقوفه

واژه پیشنهادی

رئیس موقوفه کارنگی برای صلح

زبانی که شاهان در مجالس خود به آن سخن می گفتند

معادل ابجد

موقوفه

237

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری