معنی مردافکن

لغت نامه دهخدا

مردافکن

مردافکن. [م َ اَ ک َ](نف مرکب) که مرد را به زمین افکند. که مرد را به خاک اندازد:
رایضان کرگان به زین آرند
گر چه توسن بوند و مردافکن.
فرخی(دیوان ص 324).
|| پهلوان قوی پنجه ٔ دلیر که مردان را در نبرد شکست دهد:
تژاوم بود نام و مردافکنم
سر شیر جنگی ز تن برکنم.
فردوسی.
پسندآمد و گفت اینت سپاه
سواران مردافکن و رزمخواه.
فردوسی.
ز درگاه کاموس برخاست غو
که او بود مردافکن و پیشرو.
فردوسی(شاهنامه ج 2 ص 821).
به لشکر چنین گفت قنطال روس
که مردافکنان را چه باک از عروس.
نظامی.
|| که مرد را سست کند و از پا درآورد:
بفکن سپر چو تیغ برآهخت
غره مشو به لابه ٔ مردافکنش.
ناصرخسرو.
لیکن این نیست روا کز تو همی خواهد
این تن کاهل بی حاصل مردافکن.
ناصرخسرو.
- می مردافکن، باده ٔ قوی و گیرنده، که می خواره را مست کند و از پا درآورد:
چنین که جام می لعل اوست مردافکن
در این زمانه کسی نیست مرد میدانش.
سلمان.
شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش
که تا لختی برآسایم ز دنیا و شر و شورش.
حافظ.
در شیشه ٔ گردون نیست کیفیت چشم او
کاین باده ٔ مردافکن مینای دگر دارد.
صائب(از آنندراج).


مردافکنی

مردافکنی. [م َ اَ ک َ](حامص مرکب) عمل مردافکن. || بهادری. شجاعت. قوی پنجگی. دلیری:
چند کنی دعوی مردافکنی
کم زن و کم زن که کم از یک زنی.
نظامی.
نمایند مردی و مردافکنی.
نظامی.
و رجوع به مردافکن شود.


مرداوژن

مرداوژن. [م َ اَ ژَ](نف مرکب) مردافکن. شجاع. بهادر. پهلوان. رجوع به مردافکن شود:
زره پوش خفتند مرداوژنان
که بستر بود خوابگاه زنان.
سعدی.
تو در پنجه ٔ شیر مرداوژنی
چه سودت کند پنجه ٔ آهنی.
سعدی.


پهلوان افکن

پهلوان افکن. [پ َ ل َ / ل ِ اَ ک َ] (نف مرکب) که پهلوان افکند. قوی. زورمند. مردافکن.


مردانداز

مردانداز. [م َ اَ](نف مرکب) مردافکن. قوی. پرزور:
باده ای بود سخت مردانداز
شد حسابی ضرورت از آغاز.
اوحدی(جام جم ص 37).


مردآزما

مردآزما. [م َ](نف مرکب) کنایه از قوی و پرزور. مردافکن.(آنندراج):
دور قدح به مرکز لامی شود تمام
در محفلی که ساغر مردآزما زنند.
صائب(از آنندراج).

فارسی به انگلیسی

فرهنگ عمید

مردافکن

آن‌که مردان قوی را بر ‌زمین می‌زند، قوی، پرزور،


افکن

افکندن
افکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پرتوافکن، سنگ‌افکن، شیرافکن، مردافکن،


مرداوژن

مردافکن: ببر گُردافکن است و شیرشکار / شیر مرداوژن است و ببرشکر (مسعودسعد: ۲۱۸)،

حل جدول

مردافکن

بسیار نیرومند


بسیار نیرومند

مردافکن

مترادف و متضاد زبان فارسی

مردافکن

بسیارقوی، پرزور، زورمند، مرداوژن، گیرا

نام های ایرانی

مردافکن

پسرانه، آن که مردان را به زمین می زند و شکست می دهد، قوی و زورمند، نام یکی از بزرگان ایران

معادل ابجد

مردافکن

395

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری