معنی فلاحیه
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
شادگان نام جایی است.
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
ابوخضیر. [اَ ؟] (اِخ) نام محلی است در حدود فلاحیه.
حدامة
حدامه. [ح َدْ دا م ِ] (اِخ) یازده فرسنگی مشرق فلاحیه ٔ شادگان در خوزستان. رجوع به هدامه شود.
شادکان
شادکان. [دَ] (اِخ) یاقوت ذیل شادکان شهری در نواحی خوزستان معرفی کرده است. (معجم البلدان). نام جدید فلاحیه. در حدود یکصدو پنجاه قریه و آبادی دارد و سابقاً نام یکی از دو قسمت فلاحیه بود که یکی را جراحی و دیگری را شادکان مینامیدند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شادگان شود.
خزینه
خزینه. [خ َ ن َ] (اِخ) محلی است در شش کیلومتری شمال شادکان مقسم آب قراء فلاحیه (شادکان) از رود جراحی. (یادداشت بخط مؤلف).
شرجی
شرجی. [ش َ] (اِ) بادی در بوشهر و آبادان و سایر نقاط ساحلی جنوب که از دریا وزد گرم و مرطوب و دم گیر. نام بادهای بحری که در خوزستان وزد. نام بادی که در فلاحیه از طرف دریا می وزد و دارای بخار بسیار است. (یادداشت مؤلف).
دورق
دورق. [دَ رَ] (اِخ) قلعه ای است برجویی از دجله. (آنندراج) (منتهی الارب).شهری است به خوزستان و از آن شهر است بشیربن عقبه. (آنندراج) (منتهی الارب). شهرکی است [از خوزستان]آبادان و خرم و توانگر و با نعمت بسیار و بر لب رودنهاده. (حدود العالم). شهری است در خوزستان. این مکان قصبه ٔ ناحیه ٔ مسمی به دورق الفرس است. (از کشف الظنون). بلده ای است میان بصره و اهواز. (لغت محلی شوشتر). نام قدیم ناحیه ٔ فلاحیه است. یعنی پیش از بوجود آمدن فلاحیه توسط شیخ سلمان کعبی در 1262 هَ. ق. نام این شهر قدیم خوزستان و تمام نواحی اطراف آن بوده است: از بهر ایمنی راه به کرمان یا مهروبان یا دورق و بصره اوگندند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 136). مداخل حاکم دورق پنجهزار و هشتصد و هفتاد و هفت تومان و ملازمان چهارصد و هفتاد و هشت نفر. (از تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 86). رجوع به دورق العتیق و فلاحیه و تاریخ پانصدساله ٔ خوزستان مرحوم کسروی شود.
مسلم
مسلم. [م ُ ل ِ](اِخ)(نهر...) شعبه ای از نهر جهانگیری است و نهر جهانگیری منشعب است از رود جراحی. و رود جراحی در خوزستان جاری است و ازمرتفعات شرقی این ایالت سرچشمه میگیرد و به باتلاقهای دورق(فلاحیه) میریزد.(از یادداشت مرحوم دهخدا).
داورک
داورک. [وَ رَ] (اِخ) یکی از آثار عهد ساسانی در خوزستان و آن خرابه های شهریست تقریباً در فاصله ٔ دو ساعت راه شمالی فلاحیه در محلی که داورک نام دارد. و علمای علم جغرافیای عرب داورک را همچون شهر وسیعی که دارای چندین بنای مهم ساسانی بوده است معرفی کرده اند. (از فرهنگ جغرافیایی غرب ایران ص 227 و 307).
کپر
کپر. [ک َ پ َ] (اِ) در لغت مردم بلوچ، خانه ای است از نی و بوریا و مانندآن. خانه هائی است که اسکلت آنها از چوب خرماست و اطراف آنها با حصیر بسته می شود. نام خانه های حصیری که در فلاحیه خوزستان کنند، که گاه از منسوجی درشت و گاه از شاخ و برگ درخت ساخته می شود. (یادداشت مؤلف). خانه ٔ نیی. کومه. آلونک. عریش. (فرهنگ فارسی معین).
معادل ابجد
134