معنی طلاکاری
لغت نامه دهخدا
طلاکاری. [طِ / طَ] (حامص مرکب) عمل طلاکار.
آب طلاکاری
آب طلاکاری. [طِ / طَ] (حامص مرکب) تذهیب. || اندودن به اکلیل.
فارسی به انگلیسی
Gilt
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
تذهیب، زراندودی، زرکاری،
(متضاد) نقرهکاری
واژه پیشنهادی
فرهنگ معین
پوشاندن سطح چیزی با لایه نازکی از طلا، تزیین نسخه های خطی با آب طلا، نقره، شنگرف و لاجورد. [خوانش: (طَ) [ع - فا.] (اِمص.)]
فرهنگ عمید
ساختن نقشونگار از طلا در چیزی،
شغل و عمل طلاکار،
فرهنگ فارسی هوشیار
اندودن جسمی با آب زر تذهیب، پیشه کسی که تذهیب کند، اندودن جسمی با کلیل، پیشه کسی که با اکلیل کار کند.
ترکی به فارسی
طلاکاری
معادل ابجد
271