معنی خلافکاری
حل جدول
تخلف، بزهکاری
شرارت و خلافکاری
بدکرداری
هر سازمان تروریستی- هر خلافکاری زیرزمینی
مافیا
مافیا
هر سازمان تروریستی، هر خلافکاری زیرزمینی
مترادف و متضاد زبان فارسی
تخلف، ارتکاب جرم، قانونشکنی، بزهکاری، مجرمیت، بزه، جرم
فارسی به انگلیسی
Delinquency, Misdoing, Wrong, Wrongdoing
فرهنگ فارسی هوشیار
ناروا کاری نشایستگری عمل خلافکار
انگلیسی به فارسی
رفتار خلاف قانون، سوء رفتار، سوء اداره، خلافکاری
لغت نامه دهخدا
ستیزه کاری. [س ِ زَ / زِ] (حامص مرکب) عمل ستیزه کار. لجاجت. خصومت:
چونکه دید او ستیزه کاری من
ناشکیبی و بیقراری من.
نظامی.
بر وفق چنین خلافکاری
تسلیم به از ستیزه کاری.
نظامی.
رجوع به ستیزه کار شود.
معادل ابجد
942