معنی صدقه
فارسی به انگلیسی
Alms, Charity, Handout, Largess, Largesse, Offering
فارسی به عربی
زکاه، صدقه
لغت نامه دهخدا
صدقه. [ص ُ دُ ق َ] (ع اِ) دست پیمان. (منتهی الارب).
صدقه. [ص َ دُ ق َ] (ع اِ) کابین زن. ج، صُدقات. (منتهی الارب). دست پیمان. (منتهی الارب). کاوین. (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی). کابین. (مهذب الاسماء). صداق. شیربها. مهر.
صدقه خواستن
صدقه خواستن. [ص َ دَ ق َ / ق ِ خوا / خا ت َ] (مص مرکب) گدائی کردن. تکدی کردن. دریوزه کردن. رجوع به صدقه شود.
قربان صدقه
قربان صدقه.[ق ُ ص َ دَ ق َ / ق ِ] (اِ مرکب) قربان صدقه ٔ کسی رفتن، به او پیاپی «قربانت شوم » و «تصدقت گردم » گفتن.
صدقه دادن
صدقه دادن. [ص َ دَ ق َ / ق ِ دَ] (مص مرکب) تصدق. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). تزکی. (تاج المصادر بیهقی). چیزی در راه خدا دادن: چندان صدقه دادند که آن را اندازه نبود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 517). رجوع به صدقه شود.
فرهنگ معین
(صَ دَ قِ) [ع. صدقه] (اِ.) آن چه از مال که برای رضای خدا به بینوایان دهند.
مترادف و متضاد زبان فارسی
بلاگردان، خیر، خیرات، خیریه 2، تصدق، زکات
فرهنگ فارسی هوشیار
آنچه بدرویش دهند در راه خدایتعالی، آنچه در راه خدا به بینوایان بدهند
فارسی به ایتالیایی
واژه پیشنهادی
آرازش
فرهنگ عمید
آنچه در راه خدا به بینوایان میدهند به جهت ثواب، چیزی که کسی برای سلامت خود و دفع بلا به مردم فقیر و مستحق میدهد، صدقۀ سر، صدقهسری،
حل جدول
بلاگردان
تعبیر خواب
اگر عالمی بیند که صدقه داد، دلیل است که از عمر او فائده به مردم رسد. اگر بیند پادشاه صدقه داد، دلیل که عدل او به همه کس رسد. - محمد بن سیرین
معادل ابجد
199